۱۳۹۳/۱۰/۰۸

سرود پرستشی گروه برک کلیسای فارسی زبان اسمیرنا (5) (کریسمس 2014) Bara...

میرحسین موسوی: آماده حقیقت‌گویی در دادگاه هستم!؟

آمیرحسین موسوی، یکی از چهره‌های کلیدی مخالفان دولت ایران و جنبش سبز که در حصر خانگی قرار دارد، به انتقاد از دروغ‌پراکنی‌ها و تهمت‌ها در رسانه‌های رسمی ایران پرداخته‌ است. به گزارش پایگاه اینترنتی کلمه، میرحسین موسوی در آخرین اظهارنظر خود در حصر خانگی، بار دیگر برای حضور در دادگاه و بازگوکردن حقایق اعلام آمادگی کرده‌ است. موسوی اتهام‌زنی‌ها را ناشی از بی‌تقوایی و ضعف بهتان‌زنندگان دانست. وب‌سایت کلمه منسوب به نزدیکان میرحسین موسوی است که به طور ویژه اخبار و اطلاعات مربوط به جنبش سبز در ایران را پوشش می‌دهد. بنابر این گزارش، میرحسین موسوی تأکید کرد که « اینجانب و [زهرا] رهنورد از ابتدای حصر بارها از طریق زندانبانان، به مسئولان امر برای حضور در دادگاهی علنی و صالح اعلام آمادگی کرده‌ایم. زهرا رهنورد، همسر موسوی نیز از آغاز حصر خانگی همراه با او بوده‌است. این حصر تا کنون نزدیک به چهارسال به‌درازا کشیده‌ است.


موسوی با انتقاد از آنچه خود اتهام‌زنی‌ها و دروغ‌پردازی‌ها توصیف کرد، اتهام برانداز بودن را مردود دانسته و گفته که برانداز کسانی هستند که از جیب مستضعفان و پابرهنگان و فقرا فسادهای عظیم را در کشور ایجاد کرده‌اند. نامزد اصلی مخالفان در انتخابات جنجالی سال  ۱۳۸۸ که به انتخاب محمود احمدی‌نژاد، اعتراض میلیون‌ها شهروند به آن، و سرکوب خشونت‌بار این اعتراض‌ها انجامید، در ادامه گفت که اگر متهم‌کنندگان او «به جای اتهام‌زنی‌های کذب و بی‌معنا، رشد و بلوغ یک ملت را آشوب عده‌ای بزغاله و گوساله نمی‌خواندند، امروز مجبور نبودند مفاسد بزرگ را انکار کنند و با جنگ‌های روانی و راه اندازی کاروان‌های روایت، افکار عمومی را از خطرات این‌همه فساد و تباهی منحرف سازند. برای حضور در دادگاه جهت پاسخگویی به اتهام‌ها و بیان حقایق مربوط به سرچشمه‌های فساد عظیمی که کشور و انقلاب را در خود غرق کرده‌ است، آمادگی دارد. میرحسین موسوی ضمن رد ادعاهای اخیر مبنی بر تفهیم اتهام به او، گفته که ما تاکنون چندبار خواستار حضور یک مقام قضایی برای تعیین وضعیت حقوقی و همچنین رسیدگی به ورود غیر قانونی و حضور چندماهه بدون مجوز درون منزل شده‌ایم که به‌رغم قول‌های داده شده اما هیچ‌گاه اقدامی صورت نگرفت.

۱۳۹۳/۱۰/۰۴

عکسهایی جسورانه و گویا از شرایط و تاریخ سیاسی معاصر ایران!؟

شیدا سلیمانی، عکاس و هنرمند جوان ایرانی امریکایی، در مجموعه‌ی عکس جسورانه‌ی خود با عنوان سرود ملی، تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران را با نگاهی متفاوت به تصویر کشیده است.



خانم سلیمانی در این مجموعه‌ عکس‌ها، با ترکیب کلُاژ، چیدمان، هنر اجرا، و مجموعه اشیا، هنری اکتیویستی و قوی خلق کرده است که در عین حال، رنجش او را از حکومت و مناسبات سیاسی ایران نشان می‌دهد. تصویر مچاله‌شده پرچم جمهوری اسلامی و نشان وسط آن، سرمه چشم، کله گوسفند، ورق، فرش ایرانی، زنی برهنه با برقعی بر سر و صورت، تصویر معروف چشمان نیمه‌باز ندا آقاسلطان در لحظه مرگ، شمع‌های سوخته، همه و همه نشان از دنیای درون یک داغدار درمانده دارد.



پدر و مادر شیدا سلیمانی چند ماه پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ ایران را ترک کردند. هر دو آنها به دلیل فعالیت‌های سیاسی تحت تعقیب بودند؛ مادرش شکنجه شد و پدرش از کشور فرار کرد. او که به عنوان یک پناهنده در امریکا شاهد تحولات بنادین زیادی درباره کشورش بوده، تصمیم می‌گیرد انزجار خود را از طریق تصاویر ابراز کند.



سلیمانی درباره‌ی این عکس‌ها می‌گوید، "در سناریوهای عکس‌های من، نمادهای فرهنگی و دال ها به خدمت گرفته شده‌اند تا روایتی را از منظر من به عنوان یک ایرانی امریکایی و یک ناظر بیرونی به خاورمیانه ارائه دهند. استفاده از رنگ‌های خاص و چهره‌ها و جلوه‌های سیاسی، یک مجموعه واژگان نمادینی را تشکیل می‌دهند که در تمام مجموعه نمایان است. ساختار چندلایه عکس‌ها به مخاطب این امکان را می‌دهد که با ایدئولوژی خود، در عین توجه به مفهوم اولیه مورد نظر، آن را واکاوی و بازافرینی کند.


پنج شنبه, ۴ اُم دی, ۱۳۹۳






۱۳۹۳/۱۰/۰۲

آیةالله منتظری و کشتار سال شصت و هفت!؟

اظهارات آیةالله منتظری در باره کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ این گونه آغاز می‌شود . . .
من نامه مرحوم امام را که داد خواندم، تاریخ هم نداشت ظاهرن نامه، من خیلی ناراحت شدم. آسید هادی داماد ما اینجا بود. گفت خوب، حالا امام چیزی نوشتند، شما روی حرف ایشان صلاح نیست چیزی بگویید. من گفتم آخر چطور صلاح نیست؟ یک آدمی که دو سال . . . سه سال زندان به او دادند، حالا هر چی، بالاخره یک قاضی تشخیص داده دو سال یا سه سال زندان به او داده است، حالا ما بیاییم فوری بگوییم تو سر موضعی، و بزنیم تَقّی اعدامش کنیم؛ این آخر مطابق با هیچ نظامی (جور) نیست . . .


آنچه آیةالله منتظری در این مصاحبه با رادیو زمانه می‌گوید، مکمل خاطرات اوست و سندی تاریخی درباره سازوکار کشتار ۶۷ است. ایشان در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ درگذشت. رادیو زمانه به مناسبت پنج سالگی درگذشت او این مصاحبه را بازنشر می‌دهد. این مصاحبه یک سال قبل از درگذشت آیةالله منتظری به مناسبت سی‌امین سالگرد انقلاب صورت گرفته است.
http://www.radiozamaneh.com/193846
https://www.youtube.com/watch?v=5enQoNleoEI&list=UU4IPXv7mHV08eSmqg8RmwVA

۱۳۹۳/۰۹/۲۸

خاتون خانم و مشهدی حسن بهایی!؟

یک) خاتون خانوم
هشتاد و چهار ساله که شد در روستایی اطراف اسدآباد همدان درگذشت.
او در گورستانی که نمی خواست دفن شد.
خاتون خانوم بهایی بود؛ البته تا آن روز شوم اسفند ماه 1357
جوان که بود عاشق مردی مسلمان شد ،با او ازدواج کرد و سه فرزند بدنیا آورد.
جوانک مسلمان خاتون را دوست داشت، پای او ایستاده بود وبه تمسخر خانواده و دیگران اعتنایی نمی کرد.
دختر خانواده، چون مادر بهایی شده بود، پسران میان پدر و مادر مانده بودند، دین پدر و مادرشان برای آن ها اهمیت چندانی نداشت البته تا آن روز سرد و لعنتی اسفند 1357.


انقلاب که شد اهالی ده به فتوای آخوندهای قم و تهران به جان هموطنان بهاییشان افتادند: خانه هاشان را بر سرشان خراب کردند و مال و منالشان را به غارت بردند. قاضیان شرع جمهوری اسلامی نیز کار بیل و چماق بدستان حزب الله را در سراسر ایران تکمیل کردند و بهاییان جان بدر برده را زندانی یا تیر باران کردند.
خاتون خانوم اما سرنوشت دیگری داشت!؟
لشکر حقیر و تنگ نظر شیعیان ده، خانه او را محاصره کردند، شوهر و پسرانش را با فحاشی و تهدید مجبور کردند او را با خود به مسجد بیاورند. نعره می زدند که شوهر مسلمان و پسران او حق ندارند در خانه مادر نجسشان بمانند. مادر جز مرگ یا به زور مسلمان شدن چاره ای نداشت. آخوندی که برای این کار از همدان آورده بودند او را مجبور به واخوانی کلمات عربی “شهادتین” کرد. عده ای نقل و شیرینی پخش کردند و بهاییان را لعنت کردند. زنان مسلمان ده خاتون را که مچاله شده بود و چون بید به خود می لرزید کشان کشان با خودشان به حمام بردند و غسل دادند. سپس خاتون ما بر دوش اهالی کف بر دهان ده به خانه اش برده شد.
از آن روز لعنتی به بعد خاتون دیگر هرگز نخندید، دخترش به تهران فرار کرد. او دیگر به شوهر و پسرانش سلامی از ته دل نگفت. سی و سه سال تمام چشمان عسلی اش را که در پیری آب مروارید گرفته و به خاکستری می زدند، به دور هایی
ناپیدا خیره می کرد و چیزی نمی گفت. هفته های آخر بار دیگر انگشتر عقیق میراث مادرش را که اسم اعظم بهاییان بر آن حک شده بود، به دستش کرده و در سکوت سنگینش به دور دست خیره می نگریست.
خاتون خانوم را در قبرستان بهاییان دفن کردند، گورستان اجداد بهایی اش ویران شده است. او آرزو داشت کنار مادرش
بخاک سپرده شود که نشد. اندوه سی و سه ساله خاتون خانوم هیچ کجا ثبت نخواهد شد و هیچ کس در برابر ستمی که بر او رفت پاسخ نخواهد گفت.
خاتون خانوم هموطن من بود . . و یادش بخیر باد و شرم بر من باد!؟

دو) مشهدی حسن را هفته پیش در بهشت زهرا به خاک سپردند. خیلی ها آمده بودند. مداح همیشگی آیات و اشعار هزار بار تکرارشده را بر مزارش خواند، دست مزدش را گرفت و جمعییت متفرق شد.
مشهدی حسن بیش از نود سال پیش در حاشیه کویر نایین بدنیا آمده بود. زادگاهش سال هاست که زیر خروارها خروار
شن روان پوشیده شده است.
جوانِ آن روزهای وطن، در پی لقمه نانی چون هزاران ایرانی دیگر در سال های کوچ بزرگ ناشی از قحطی زمان جنگ دوم جهانی به تهران آمده بود. در بازار با پیکر ریز نقش و چالاکش بارکشی کرده بود و سالهای آخری که دیگر توان و نای بار گرفتن و بارانداختن را نداشت، سریدار بنگاهی در سه راه آذری شده بود. او تا هشتاد سالگی هم چنان کارمی کرد.
تابستان 1360 چهار فرزند مشهدی حسن اسیر و در بند جمهورری اسلامی شدند. از آن سال به بعد، حال و هوای او دیگرگونه بود. در سال نکبت شصت، هیچ خانواده ای امکان ملاقات با بستگان دربندش را نداشت. سال لاجوردی و
گیلانی و موسوی اردبیلی بود . . سال گور های دسته جمعی خاوران.
مشهدی حسن می گفت که تا پایان زمستان استخوان سوزِ سالِ نکبت، هر روز از ساعت پنج صبح همراه همسرش پشت در اوین می رفته. او می گفت سگ های ولگرد گله وار در تاریکی شب به مردم حمله می کردند. صبح که می شد
چند نفر با ریش و سر و وضع حزب الهی از میان منتظران وحشت و مرگ کسی را کنار می کشیدند و وعده
می دادند که اگر بیست هزار تومان بدهند امکان ملاقات با فرزندانشان را فراهم می کنند. مشهدی حسن هم که هیچگاه
راه و رسم کین ورزی و دغل کاری را ناموخته بود، به دام افتاد. می گفت که چانه زده بود و به جای بیست هزار، ده هزار تومان پرداخته بود، که آن سال ها پول زیادی بود. روشن است که ملاقاتی هم در کار نبود.
یک بار هم زالویی دیگر بدو گفته بود که پاسدار درون اوین است و فرزندانش را می شناسد و می تواند حتا از طریق بازجویشان باعث آزادی آنها شود. این بار مشهدی حسن چانه هم نزده بود و بیست هزار تومان را پرداخته بود. فرزندان او اما تا سالهای بعد زیر قپانی در بند چهار و شش اوین خون ادرار می کردند و یا در “تابوت” های گوهردشت
و قزل حصار تشنه دیدن رُخی از آفتاب بودند.
او در سی و سه سال آخر زندگی اش افسرده و دل شکسته بود، دیگر با خدایِ آرامش بخشِ دورانِ جوانی اش همزبان نبود؛ گاهی نمازش را که می خواند از ته دل می گریست. چیزی نمی گفت و مدت ها خیره می ماند.
اندوه سی وسه ساله مشهدی حسن هیچ کجا ثبت نخواهد شد
و هیچ کس برای ستمی که بر او رفته پاسخی نخواهد گفت.
مشهدی حسن پدر من بود.
یادش بخیر
نویسنده: رحمت تقوی

۱۳۹۳/۰۹/۲۷

روایت محمدرضا عباسی از درد و رنج ملت!؟

این سخنان هیچ تفسیری لازم ندارد، زیرا خود بزرگترین تفسیر فاجعه است. می توان یک میلیون دیگر را هم با اتوبوس به کربلا برد و برگرداند، می توان انواع شعارهای دهان پرکن داد، می توان در نماز جمعه ها هر یاوه ای را بعنوان خطبه گفت و خواند، می توان، چنان که توانستند سفرهای نمایشی و پوچ احمدی نژاد به چهار گوشه ایران را زنده کردن شعارهای انقلاب به مردم معرفی کرد که کردند، می توان صندلی های مجلس را اشغال کرد و چوب لای چرخ دولت گذاشت، می توان بورسیه تقلبی گرفت و دکتر و استاد دانشگاه امام صادق شد، می توان پرونده های غارت ملی کشور در 8 سال دولت احمدی نژاد را زیر عبا پنهان کرد، می توان موسوی را به جرم دیدن همین فاجعه ای که می شنوید حصر خانگی کرد، می توان در باره فتح خرمشهر در هفته دفاع مقدس انواع ادعاها را کرد، می توان ادامه جنگ ویرانگر با عراق با هدف رویای فتح کربلا را ستود، می توان جانبازان و بسیجیان واقعی را به این روز انداخت که می بینید و می شنوید و عده ای چماقدار را بسیج کرد و به جان مردم انداخت، می توان حجاب را مسئله اصلی نظام جلوه داد، می توان، می توان، می توان. اما نمی توان بر چشم واقعیت خاک پاشید. واقعیت همین است که از زبان این جانباز در برنامه صندلی داغ صدا و سیما می شنوید. (پیک نت، بیست و پنجم آذرماه نود و سه)


درد دلهای محمدرضا عباسی، جانباز و فرماندار زمان جنگ خرمشهر
دکتر محمد رضا عباسی، فرماندار دلاور خرمشهر در دوران دفاع مقدس و از جانبازان سرافراز و نخبگان دانشگاهی کشور با ۷۰ درصد جانبازی دار فانی را وداع گفت .تلخی هجرت او را فقط شیرینی سالها هم صحبتی با وی می تواند تحمل پذیر کند. او در زمان جنگ جلودار همه بود و خود را خادم نظام و انقلاب می دانست و هم بعد از جنگ . تعهدات فزون تر از توان خود می پذیرفت. دست رد به سینه احدی نزد. خدمات ارزنده ی وی در دوره ای که مسئول منطقه آزاد اروند بود زبان زد همه است. وی مردی بود بغایت آزموده و به غایت فروتن. همپایه دانش، بینش داشت و باندازه تعلم، تجربه اندوخته بود. سخنانش مالامال از نکته های حکیمانه ، داستانهای شیرین و تجربه های ژرف بود. همواره در غایت ایجاز و با صلاحت سخن می گفت .به عبادات، بسیار ملتزم بود. نیاز نیمه شبی و گریه سحری او هیچ گاه ترک نمی شد. خدمتگذاری به مردم را وظیفه خود می دانست. همواره دغدغه خدمت به مردم محروم را داشت که در این بین برای آبادانی خرمشهر و آبادن از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزید. دکتر عباسی پس از آن که حین عمل جراحی قبل باز به کما فرو رفته بود، روز هیجدهم مردادماه نود و یک در بیمارستان کسری تهران دار فانی را وداع گفت. روانش شاد باد.

۱۳۹۳/۰۹/۲۶

عالی پیام به اوین می رود!؟

شعبه‌ی ۵۴ دادگاه تجدیدنظر استان تهران با رد درخواست تجدیدنظر محمدرضا عالی‌پیام، محکومیت ۱۵ ماه حبس این شاعر و طنزپرداز منتقد را عینا تایید کرد. عالی‌پیام پیش‌تر در آخرین روزهای تیرماه امسال، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به مجموعه اتهامات “اهانت به مقدسات اسلام”، “اهانت به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی”، “اهانت به مراجع مسلم تقلید” و “اهانت به رهبر جمهوری اسلامی” مجموعا به یک سال و سه ماه حبس محکوم شده بود.
او هم‌چنین در کیفرخواست صادرشده از سوی دادستانی تهران در دادگاه بدوی، به «سیاه‌نمایی علیه نظام جمهوری اسلامی و تحریک مردم به عدم مشارکت در انتخابات» متهم شده بود.


محمدرضا عالی‌پیام که حرفه‌ی اصلی‌اش فیلنامه‌نویسی و فیلم‌سازی است در سال‌های دهه‌ی هفتاد خورشیدی از سوی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ممنوع از فعالیت سینمایی شد. او که در تمام این سال‌ها به سرودن و نگارش اشعار و نوشته‌های طنز در نشریات کشور مشغول بود، پس از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در خردادماه ۱۳۸۸ و اعتراض‌ها به نتایج این انتخابات، با انتشار سروده‌هایش در شبکه‌های اجتماعی، شهرتی دوچندان یافت.
وی روز ۲۴ مردادماه ۱۳۹۱ و پس از انتشار یک دوبیتی در صفحه‌ی فیسبوک خود که کم‌توجهی «صداوسیما» به آسیب‌دیدگان و قربانیان زلزله‌ی “اهر و ورزقان” را در مقابل دخالت‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی قرار داده بود، با هجوم نیروهای امنیتی به منزلش بازداشت شد و چهار هفته بعد (۱۹ شهریور ۹۱) با قرار وثیقه‌ی ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد گردید.
این طنزپرداز پرطرفدار در آن شعر چنین گفته بود . .
کی گفته که ما دولت راحت طلبیم؟
در فکـر گرفتـاری خلـق عــربیـــم
ایـن قـدر نگویید اهـر زلـزلـه شـد
فعلن که گرفتار دمشق و حلبیم
گفتنی است با تایید محکومیت حبس آقای عالی‌پیام در دادگاه تجدیدنظر، این حکم قطعی شده و در مرحله‌ی اجرا قرار گرفته است. او پیش‌تر در واکنش به صدور حبس برای خود در دادگاه بدوی در صفحه‌ی فیسبوکش نوشته بود: «منتظر اشعار من از داخل زندان باشید.   دوشنبه ۲۴ آذر
https://www.tribunezamaneh.com/archives/64291?tztc=1

۱۳۹۳/۰۹/۲۵

آیا قرآن تحریف شده‌است؟

نخستین ایمان آورندگان با این کلمات زندگی می کردند، همه حیات و هویتشان بود، به خاطر آن از شهر و دیارشان آواره می شدند، شکنجه می شدند، شهید می شدند، ارتباط آنها با این متن، که در نمازهای پنجگانه یومیه حداقل ۱۰ بار پس از حمد، سوره ای از قرآن را می خواندند، و پاره ای از آنها، ثلث شب، نیمی از آن و حتا بیش از آن را به تبعیت از رسولشان در راز و نیازهای شبانه خود تکرار می کردند، زمین تا آسمان با ارتباط اکثریت مسلمانان شناسنامه ای امروز با قرآن که این آرمان و عقیده را از پدرانشان به میراث برده اند فاصله دارد، با این حال می خواهیم درباره امانت داری آنها در حفظ چیزی که از جان خود و فرزندانشان بیشتردوست داشتند تردید کنیم؟


سایت ملی مذهبی: ظاهرن و بنا بر یکی از روایتهای تاریخی، پس از رحلت حضرت رسول اکرم تا زمان خلیفه سوم، متن قرآن بصورتی که امروز در دست ما است، جمع آوری نشده بود. هرچند که گفته می شود در زمان حیات پیامبر اسلام نیز آیات و سوره‌ها گاه نوشته می شده اند، اما احتمالا تدوین نهایی متن و ترتیب آیات و سوره ها، آنچنان که امروز وجود دارد، مربوط به دوره خلیفه سوم است.
بر اساس منابعی که تاریخ جمع آوری قرآن را نوشته اند، ظاهراً در آن زمان اختلاف هایی نیز وجود داشته و مطابق قاعده ای که عثمان برای جمع کردن کتاب گذاشته بود، ضرورت وجود دو شاهد برای هر آیه را ایجاب می کرد، برخی آیه ها و یا سوره ها یی که اصحاب نزدیک به پیامبر ذکر می کردند اما شاهد نداشتند، کنار گذاشته شد و همچنین ظاهراً برخی سوره ها و آیات در متن ذکر شد که در آنها اختلاف بود اما به دلیل وجود دو شاهد در متن گنجانده شد. گفته می شود عثمان برای ذکر هر آیه، جایزه ای در نظر گرفته بود و به همین دلیل ممکن است برخی افراد با یکدیگر تبانی کرده و برای گرفتن جایزه، عبارتهایی را به عنوان آیه در نزد عثمان برده باشند.
برای نمونه گفته می شود برخی از عبارتهایی را که عایشه به عنوان آیه نقل می کرد، کنار گذاشته شد و یا آیاتی به متن اضافه شد که فرضاً ابن عباس آنرا جز قرآن نمی دانست.
پرسش این است که با توجه به اسناد موجود، روایت شما از مرحله تدوین قرآن چیست؟ آیا ماجرای تدوین و جمع آوری متن، نمی تواند شائبه تغییر و تحریف در متن را ایجاد کند؟ چگونه می توان اطمینان داشت که متن، حتی در همان زمان هم تحریف نشده است؟
مهندس بازرگان: به نظر بنده، این خطای فاحشی است، اگر در بررسی نحوه تدوین قرآن، از منظر انسان مدرن امروز، که در هزاره سوم با کتاب و کامپیوتر در کلان شهرها زندگی می کند، به مسئله نگاه کنیم و عوامل زمان و مکان و مناسبات میان متن و مومنین اولیه را در چهارده قرن قبل نا دیده بگیریم.
بیشتر کارشناسان غربی که در باره نحوه تنظیم و تدوین قرآن، به نیت کشف حقیقت یا اهداف دیگر، تحقیق می کنند، و تبع آنها برخی قرآن پژوهان مسلمان (به شناسنامه یا شناخت)، که در فضا و فرهنگ کتبی این روزگار با صدها دغدغه و مشغولیت فکری تنفس می کنند، آزاد ذهنی و ابعاد فرهنگ شفاهی و توان حفظ مطالب را درفرهنگی که شعر و شاعری حرف اول را می زده و قرآن شعرگونه سروده شده، از یاد می برند و از عینک امروز به جامعه قبیله ای دیروز نگاه می کنند.
بگذارید ابتدا چند واقعیت را مطرح کنم تا بیشتر فضای زمان نزول قرآن را احساس کنیم:
۱- قرآن های معمولی بیش از ۶۰۰ صفحه دارد، برای ما فارسی زبان ها یا غربی ها، تصور حفظ کردن چنین حجمی فوق العاده دشوار می آید، اما به این واقعیت توجه نداریم که قرآن در طول ۲۳ سال نازل شده و مسلمانان ناگهان با یک کتاب مواجه نشده بودند تا بخواهند آن را حفظ کنند. شما اگر ۲۳ سال را در تعداد روزهای سال ضرب کنید، و آنگاه با تعداد ۶۲۳۶ آیه قرآن (صرفنظر از اختلاف مختصر شمارش های کوفی و بصری و…) مقایسه کنید، خواهید دید که به طور متوسط هر روز کمتر از یک آیه برای مسلمانان معاصر پیامبر نازل شده است!
۲- نخستین ایمان آورندگان با این کلمات زندگی می کردند، همه حیات و هویتشان بود، به خاطر آن از شهر و دیارشان آواره می شدند، شکنجه می شدند، شهید می شدند، ارتباط آنها با این متن، که در نمازهای پنجگانه یومیه حداقل ۱۰ بار پس از حمد، سوره ای از قرآن را می خواندند، و پاره ای از آنها، ثلث شب، نیمی از آن و حتی بیش از آن را به تبعیت از رسولشان در راز و نیازهای شبانه خود تکرار می کردند، زمین تا آسمان با ارتباط اکثریت مسلمانان شناسنامه ای امروز با قرآن که این آرمان و عقیده را از پدرانشان به میراث برده اند فاصله دارد، با اینحال می خواهیم درباره امانت داری آنها در حفظ چیزی که از جان خود و فرزندانشان بیشتردوست داشتند تردید کنیم؟ می گویند هرکسی از ظن خود شد یارمن، ما با ظن و گمان و ذهنیات خود نسبت به قرآن می خواهیم درباره حمل و حفظ قرآن در ضمیر و زبان مسلمانان صدر اسلام، با بستن چشم خود به روی واقعیت های آنزمان داوری کنیم.
۳- مسلمانان اولیه که به تدریج و تانی جرعه جرعه از جام جلال و جمال حق نوشیده بودند، یا همه آنچه در طول ۲۳ سال آموخته بودند از حفظ بودند، یا قسمتی از آنرا در حافظه داشتند و یا دراثر تکرار روزانه آیات، به توصیه قرآنی که : “تا آنجا که برایتان میسر است قرآن را بخوانید”(فاقروا ماتیسر من القرآن- مزمل۲۰) به آن اشراف داشتند، به گونه ای که اگر کسی آیه ای را اشتباه می خواند، بلافاصله تذکر می دادند. برای فهم بهتر این توانائی، شما میتوانید جمعی از فارغ التحصیلان رشته ادبیات را درنظر بگیرید که فرضا درمجلسی کسی شعری از حافظ را به اشتباه بخواند، آیا ممکن است هیچیک از آنان تذکری ندهد؟ با این تفاوت که اینها فقط چهارسال با دهها شاعر و هزاران شعر سر وکار داشته اند، اما آنها ۲۳ سال فقط با یک کتاب، کدام آسان تراست؟ امروز نیز اگر مسلمانی روزی تنها یک صفحه از آن را با توجه به معنایش بخواند، کاملا کلام قرآن را از غیر آن تشخیص می دهد.
۴- تصویر تشکیک کنندگان غربی از قرآن، کتابی را که مسلمانان ۲۳ سال با جان و دل در فضای آن تنفس کرده بودند، آنچنان غریب نشان می دهد که به نقل شما، برخی سوره ها و آیاتی که حتی اصحاب نزدیک پیامبر و همسراو عایشه هنگام تدوین قرآن، ذکر می کردند، به دلیل نداشتن شاهد کنار گذاشته شده است! و برعکس، آیاتی با وجود اختلاف، به صِِِرف این که دو شاهد داشته، در متن گنجانیده شده است! ادعای ناشیانه تر این که چون عثمان برای ذکر هرآیه جایزه ای در نظر گرفته بوده، کسانی جعلیاتی داخل کتاب کرده اند!! همه این تیر در تاریکی زدن های بی خبرانه در شرایطی است که در آن زمان حمیت و حضور ذهن مسلمانان نسبت به جزئیات قرآن به آن حد بود که معروف است ابوذر غفاری از این که عثمان یک “واو” را در ابتدای آیه ۳۴ سوره توبه (والذین یکنزون الذهب والفضه…) در قرآئت جا انداخته بود، سخت بر خلیفه برآشفته بود که با حذف این حرف، ارتباط آن با آیه قبل حذف می شود.
۵- قرآن، نه تنها بر دوش حافظه تیز و تشنه مسلمانان اولیه حمل می شد، بلکه در همان زمان نزول توسط کاتبین وحی، که تعداد و اسامی آنان در تاریخ مضبوط است، روی پوست آهو، کتف شتر و سطوح مشابه ثبت و ضبط می گردید که هزاران قطعه آن اینک با کشفیات مسجد صنعا و اماکن دیگر در دسترس محققین است. پس چنین نیست که خلیفه سوم فقط به دو شاهد توسل جسته باشد.
۶- ما اغلب فراموش می کنیم که صنعت تولید کاغذ وچاپ کتاب در روزگاران بعد از نزول قرآن جهانی شده است و تا قرآنی کاغذی به شکل قرآن های امروزی میان دو جلد نبینیم، باور نمی کنیم از ابتدا چنین سامانی داشته است! وقتی هم قطعاتی از آن کشف می شود، چون شامل ۱۱۴ سوره نیست، کسانی همین را وسیله ساختارشکنی می کنند.اما اگر قرار بود سوره ها و آیات نوشته شده روی آن سطوح حجیم را کنار هم می گذاشتند، حجم، یک اطاق را اشغال می کرد!
۷- اعراب نخستین، درقرائت قرآن نیازی به نقطه و اِعراب گذاری نداشتند و با یک نگاه، اگر سواد داشتند، آن را می فهمیدند، نیاز به چنین تدابیری برای تسهیل در قرائت، موقعی احساس شد که سیل تازه مسلمانان ِ نا آشنا به زبان عربی ازاطراف و اکناف به سوی اسلام جاری شد و عثمان که با این معضل مواجه شده بود، به این مهم همت گماشت.
۸- مهم ترین انگیزه تدوین رسمی و حکومتی قرآن در زمان عثمان، آنچنانکه نقل کرده اند، کشته شدن تعداد کثیری از حافظان قرآن در جنگ های جاری و نگرانی خلیفه از آینده، در صورت بروز تداوم این شهادت ها بوده است، این نگرانی چندان هم بی مورد نبوده است؛ گفته می شود که در جنگ جمل در زمان خلافت امام علی(ع)، هفتاد حافظ قرآن در حمایت از عایشه جلو شتر او کشته شدند. تهیه چند نسخه رسمی و تایید شده از ناحیه خلیفه و ارسال آن به شهرهای اصلی عربستان برای مراقبت و محافظت مطمئن تر، در واقع نه سامان دادن به امری پریشان و پرابهام، بلکه پیش گیری از یک خطر احتمالی بوده است.
۹- حضور قرآن شناسان عالیقدری همچون امام علی(ع) در شورای عثمان، که شخصیتش از ۹ سالگی در محضر قرآن شکل گرفته بود، و ایراد نگرفتن آنها و بقیه امت به آنچه تدوین شده بود، آیا گواه دیگری بر صحت نسخ رسمی نیست؟ اگر اشکالی در قرآن رسمی وجود داشت، چراهیچکدام از اهل بیت پیامبر در دوران بعد، انتقاد و اعتراضی مطرح نکردند و خود همان قرآن را می خواندند و تدریس می کردند.
۱۰- به رغم این تشکیک ها و تردیدها، اهل ایمان، اگر هم اطلاعی از نحوه شکل گیری قرآن نداشته باشند، به وعده محکم قرآن إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر۹) باور دارند که ما خود این ذکر را فرستاده ایم و خود نیز محافظ آن هستیم.
عبدالعلی بازرگان یکشنبه ۲۳م آذر ۱۳۹۳  
http://melimazhabi.com/?andishe=

۱۳۹۳/۰۹/۲۴

با چماق وارد این دانشگاه می شوند با مدرک دکترا خارج می شوند!؟

شعبان بی مخ هم باید استاد دانشگاه می شد!؟
دانشگاه امام جعفر صادق، میراثی است که مهدوی کنی برای پسرش باقی گذاشته است. آقازاده کنی هم مثل پدر که سیمش را انداخته بود روی سیم قدرت خامنه ای سیمش را انداخته روی سیم مجتبی، پسر قدرت.
این دانشگاه  که در بزرگراه چمران کنار پل مدیریت قرار گرفته، پیش از انقلاب مرکز مطالعات دانشگاه هاروارد بوده ولی بیشتر یک پادگان نظامی است تا دانشگاه. اگر خیلی بخواهیم آن را مرکز تحصیل بدانیم، چیزی است شبیه مكتب خانه های قرآن در عهد مجلسی. دانشگاه امام صادق در زمین های وسیع و مرغوب سعادت آباد در غرب تهران واقع شده و خیابانهای اطراف آن معمولن با پست های بازرسی كنترل می شوند.


داوطلبان ورودی اغلب بسیجی های دستچین شده و امتحان پس داده در صحنه عملیات خیابانی از جمله چماقداران پس از کودتای انتخابات 88 و یا رهبران و پیشکسوتان آنها در سالهای پیش از احمدی نژاد و یا در دوران خود احمدی نژاد، هستند. در میان آنها، نوچه مداحانی هم هستند که رانت تحصیلی گرفته اند. کنکور این دانشگاه جدا از کنکور عمومی و سراسری است و داوطلبین و یا معرفی شدگان باید سئوالات خاصی را پاسخ بدهند تا گزینش و پذیرفته شوند. شماری از نسل اول مهاجمین خیابانی در همین دانشگاه به اصطلاح خودشان "تحصیل علوم" کرده و دکترا گرفته اند. جناح راست روی این دانشگاه خیلی سرمایه گذاری کرده بود تا بلکه خروجی این دانشگاه کادرهای حکومتی شوند. از جمله دکترهای خروجی این دانشگاه سعید جلیلی نکره است که در زمان احمدی نژاد رئیس شورای عالی امنیت ملی بود. سرتیپ الله کرم، فرمانده حزب الله خیابانی و دکترا یافته از دانشگاه آزاد که استاد راهنمایش همان مأمور شکنجه گر "ازغدی" معروف ترین بازجوی اوین در دهه 60 بوده نیز از همین قماش و همه سر و ته یک کرباس هستند. مناظره الله کرم و اصغر زاده را حتمن بخوانید تا معنای "تحصیل علوم" روشن گردد و بدانید چه کسانی در دانشگاه امام صادق دکترا گرفته و حالا که تبدیل به استاد هم شده اند، چه چیزی به دانشجویان نسل بعدی این دانشگاه تدریس می کنند. البته شک نیست که از تجربیات عملی خیابانی و میدانی خودشان هم برای دانشجویان می گویند.
دانشجوی بسیجی در می شکند و گاز اشک آور پرتاب می کند 
حزب الله خیابانی حالا شده بسیجی دانشگاهی! تاکنون از خیابان به دانشگاه می ریختند ولی حالا از داخل خود دانشگاه حمله می کنند. سهمیه های تحصیلی با همین شرح وظائف در میان بسیاری از آنها تقسیم شده است. جالب آن که بسیجی دوران جنگ را اکنون چه به دانشگاه، چرا که حالا دو دهه از دانشجوئی اش گذشته است!
در سالگرد 16 آذر امسال، این قماش دانشجویان و اساتیدشان در ادامه همین وظیفه، در دانشگاه های مختلف نقش آفرینی کردند. آنها در شیراز جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ هادی غفاری که خودش در سالهای اول انقلاب از سردمداران و سازمان دهندگان مهاجمین خیابانی بود را برهم زدند و در مشهد نیز سخنرانی فائزه هاشمی را.
به گزارش خبرگزاری "آنا"، محمد جواد قمری، یکی از برهم زنندگان سخنرانی فائزه هاشمی در دانشگاه آزاد مشهد که خودش "رانتدانشجوی" بسیجی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه آزاد است، گفته "ما در دانشگاه را نشکستیم بلکه در آمفی تئاتر را شکستیم! ما اعضای بسیج دانشجویی دانشکده با این استدلال که فائزه هاشمی درسال ۸۸ عملکردی کاملن خلاف مصلحت نظام و در رویارویی با ولایت فقیه داشته است، مانع سخنرانی او شدیم. شما بی خود می گوئیدکه  نیروهای خودسر این مراسم را به هم زدند. ما به هم زدیم! خانم فائزه هاشمی اصلن وارد سالن آمفی تئاتر نشد که ما بخواهیم به ایشان حمله کنیم؛ (جلوتر از ایشان ما در آمفی تئاتر را شکسته بودیم!) بلکه ایشان به دلیل فضای اعتراضی در دانشگاه، جرأت نکرد از دفتر ریاست دانشگاه بیرون بیاید. فقط اعضای بسیج، به محض این‌ که متوجه شدند ایشان درحال خروج از دانشگاه است، دنبال ایشان رفتند، البته نه به حالت تعقیب و گریز. (چون) ما قصد ورود به آمفی تئاتر محل برگزاری مراسم را داشتیم و با ممانعت دانشجویان اصلاح‌طلب و حراست مواجه شدیم و ما هم درِآمفی ‌تئاتر را شکستیم تا بتوانیم وارد شویم.
راستی چرا این بسیجی درباره پرتاپ گاز اشک آور به سمت دانشجویان حاضر در آمفی تئاتر چیزی نگفته!؟؟
پیک نت بیست و سوم آذرماه نود و سه