۱۳۹۴/۱۲/۰۶

پیروزیم با نام خداوند Pirozim Baa Nam Khodawand



مادران خاوران در برابر اوین

اعتصاب غذای اکبر گنجی و ناصر زرافشان در تابستان ۱۳۸۴ را شاید بتوان یکی از پر سر و صدا‌ترین اعتصاب‌ غذاهای زندان‌های سیاسی ایران به شمار آورد. اعتصابی که نه تنها پیامدهای سیاسی بسیار داشت که موجی از اعتراض و واکنش‌ها را بر انگیخت. در میان نامه‌های آیت‌الله حسینعلی منتظری و عبدالکریم سروش و درخواست کوفی عنان، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا یک نامه دیگر نیز در آن زمان با امضای سه تن از مادران خاوران منتشر شد. نامه‌ای که یک روز پس از انتشار آن، بیش از صد روشنفکر ایرانی با انتشار نامه‌ای از آن حمایت کردند.

رضا معینی از اعضای خانواده‌های اعدامیان دهه شصت و مسئول بخش ایران و افغانستان گزارشگران بدون مرز از نامه‌ای می‌گوید که در آن روز‌ها فرصتی برای انتشار در رسانه‌های داخلی نیافت. نامه مادر لطفی، معینی و بهکیش به گفته‌ او نه تنها برای نهادن بدیل زندگی در برابر جان‌باختگی که در اصل برای دخالت‌گری در عرصه عمومی و پیوند دو برهه از تاریخ سرکوب زندانیان سیاسی در این کشور تا آن زمان کم‌سابقه بود.

مادران خاوران را تنها دادخواه کشتار فرزندان خود معرفی کردن و تلاش مدنی آنها را به خانواده‌هایشان محدود کردن خطا و ستم بزرگی‌ست. بخشی از این خطا و ستم به نام دلسوزی و هواداری از آن‌ها انجام می‌شود، با اشتباه سهوی و یا عمدی میان جلب همبستگی با جلب ترحم. تلاش‌ در دستیابی به حقیقت و عدالت برای قربانیان جنایتی بی‌سابقه در این کشور، مسئله خصوصی خانواده‌ نیست. اعدام‌های هزار هزار و به همان تعداد پیکرهای ناپدید شده و گورهای بی‌نشان و روشن شدن حقیقت در باره‌ی آنها امری مرتبط با جامعه است. نهادینه شدن خشونت و اعدام و زندانی که نصیب هر خانواده می‌شود فاجعه‌ای ملی است. اگر این مادران پیشقدم کارزار علیه ستم فراموشی و برای دادخواهی شده‌اند، در دفاع از حق دانستن حقیقت و عدالت برای همگان است.
نامه تاریخی سه مادر زندانیان اعدامی دهه شصت
در روز ٣٠ خرداد ١٣٨۴، سه مادر زندانیان اعدام شده دهه شصت، زنده یادان مادر بهکیش و مادر معینی و عمر پر ثمرش دراز باد مادر لطفی، با انتشار نامه‌ای خواستار خاتمه اعتصاب غذای ناصر زرافشان و اکبر گنجی شدند.
ناصر زرافشان، وکیل مدافع خانواه‌های قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در ١۶ مرداد ١٣٨١ بازداشت و در اسفند ماه همان سال دادگاهی نظامی او را به جرم افشای اسرار دولتی به پنج سال زندان محکوم و این حکم را دادگاه تجدیدنظر در تیرماه همان سال تائید کرد. او در اعتراض به وضعیت خود از تاریخ ۱٧ خرداد ١٣٨۴در حالی که سلامت‌اش در خطر بود اعتصاب غذا کرد.
اکبر گنجی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب که در مقاله‌های متعددی مقامات حکومتی را به دست داشتن در جنایات سیاسی قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران متهم کرده بود در اردیبهشت ماه ۱٣٧٩ بازداشت و به اتهام‌هایی از این میان اقدام بر علیه امنیت ملی و برای شرکت در کنفرانس برلین به ۶ سال حبس محکوم شد. اکبر گنجی در ٩ خرداد ماه ١٣٨۴ پس از دور نخست چندین روزه اعتصاب غذا، به منظور درمان پزشکی آزاد، اما در ٢٠ خرداد دوباره به زندان برگردانده شد و از همان روز دست به اعتصاب غذا زد. او نیز از بیماری‌های متعددی رنج می‌برد.


در زمان انتشار نامه مادران وضعیت جسمانی هر دو زندانی به مرحله‌ای خطرناک رسیده بود. کمپین‌های گوناگون در داخل و خارج نسبت به مرگ و عواقب آن به حکومت هشدار می‌دادند. در آن روزها بر خلاف امروز و با همه دل‌نگرانی‌ها، کمتر کسی به فکر بازداشتن این دو زندانی از ادامه‌ی اعتصاب غذا بود. نامه‌ سه مادر نه تنها برای نهادن بدیل زندگی در برابر جان‌باخته‌گی که در اصل برای دخالت‌گری در عرصه عمومی و پیوند دو برهه از تاریخ سرکوب زندانیان سیاسی در این کشور تا آن زمان کم‌سابقه بود. به دلیل وظیفه‌ام در گزارش‌گران بدون مرز، از همان فردای بازداشت این دو زندانی عقیدتی، وضعیت وکیل خانواده‌های قتل‌های سیاسی و روزنامه‌نگار زندانی را از نزدیک پیگیری می‌کردم و البته در آن روزها با نگرانی بیشتری پیگیر وضعیت‌شان بودم.
از راست به چپ: محمدجعفرپوینده، محمد مختاری، اکبر گنجی و ناصر زرافشان
در یکی از آن روزها و در یکی از صحبت‌های همیشگی‌ درباره چه باید کردهای نامتداول با جعفر بهکیش که او هم چون من و بسیاری دیگر نگران بود، این فکر به ذهن‌مان رسید که اقدام به تهیه‌ نامه‌ای کنیم و برخلاف فضای حاکم از آن‌ دو بخواهیم که به پیشواز مرگ نروند و به اعتصاب غذای خود پایان دهند. موضوع را با دوستان بیداران طرح کردیم. برخی با سایه روشن‌هایی از تردید، اما همه موافق بودند باید کاری کرد. قرار شد، ناصر مهاجر با برخی دیگر از روشنفکران نیز برای امضا نامه تماس بگیرد.
شب‌ ٢۴ خردادماه من با مادرم صحبت می‌کردم که به شدت نگران و آشفته بودند، آن روز به همراه مادر لطفی به جمع خانواده‌های متحصن در برابر زندان اوین پیوسته بودند. مادر بهکیش نتوانسته بودند حضور پیدا کنند اما چنان که رسانه‌ها گزارش داده‌اند منصوره دخترشان به نمایندگی از ایشان در تحصن شرکت داشته اند.
مادرم و مادر لطفی از سال ۶۷ تا آن روز هیچ‌کدام به اوین نرفته بودند. روز بعد که با مادر لطفی حرف می‌زدم پریشان‌حالی‌شان را از دوباره دیدن دیوارهای اوین چند بار تکرار کردند. عکس دونفره‌ مادرم و مادر لطفی را که در همان روز در برابر اوین گرفته شده بود، بعدها مادر لطفی در پاریس به من دادند. اندوه چهره‌‌ها گواه آن دل‌تنگی‌ست. مادر لطفی می‌گفتند پس از انوش به خودم قول داده بودم که هیچ وقت به سمت اوین نروم، حتا از نزدیکی آن هم رد نشوم.  مادرم می‌گفت آن روز هر قدم که به سوی اوین بر می‌داشتم همه خاطرات بهروز و هبت در ده سالی که به اوین می‌رفتم، در ذهنم زنده می‌شد خصوصاً سال‌های نحس پس از انقلاب.
هر دو نیز برای وضعیت زندانیان اعتصابی و به ویژه برای ناصر زرافشان که سال‌ها همراه و هم‌پیمان خانواده‌ها بود، نگران بودند. وقتی از مادرم پرسیدم، در برابر این ستم، زرافشان و گنجی چه چاره‌ی دیگری دارند؟ به ساده‌گی گفت زندگی! لحظه‌ای مکث کردم و دوباره پرسیدم، اگر به ملاقات‌شان بروید همین را به آن‌ها می‌گوید؟ پاسخ دادند، نه تنها می‌گویم که خواهش هم می‌کنم زندگی خود را به خطر نیاندازند.
مادرم از تحصن آن روز و به قول خودشان از شور جوانانی که سا‌ل‌هایِ شر را ندیده‌اند هم خوشحال بود، که این جوانان و این جمعیت برای همبستگی در برابر اوین حاضر شده بودند و هم از اینکه ممکن است با چنین تجمع‌هایی زندانیان بیشتر برای به خطر انداختن زندگی‌شان تشویق شوند، بیم‌ناک بود. «حکومت هم از خدا می‌خواهد که در پشت این دیوارها بلایی سرشان بیاید.» مادر لطفی هم تقریبن همین حرف‌ها را تکرار کردند، به ویژه آن که تأکید کردند که فردا این تحصن را هم جمع می‌کنند، بلایی هم سر زندانیان بیاید کمتر کسی در خانه‌شان را به صدا در می‌آورد.
گفته مادران از درد بود و سال‌های تنهایی، اما درست از آب درآمد تحصن را با ضرب و شتم خانواده‌ها جمع کردند! وقتی این گفتگوها را با جعفر طرح کردم،‌ پس از صحبت و بحثی طولانی به این نتیجه رسیدیم که چرا مادران به جای ما نامه را ننویسند، دست‌کم می‌توان به آن‌ها پیشنهاد کرد.
جعفر با زنده یاد مادرشان صحبت کردند که ایشان هم با کلامی نزدیک به دو مادر پیشنهاد را پذیرفته بودند. متن نامه‌ای را من و جعفر تهیه کردیم. متن ما درخواست ساده‌ای بود، برای پایان دادن به اعتصاب غذا، اما متن منتشر شده که دوستی در ایران آن را با نظر هر سه مادر تهیه کرده بود، با متن ما متفاوت بود. تا آنجا که به یاد دارم جمله نخستین متن مادران به این شکل در نوشته ما نبود. ما بسیاری قربانی در راه آزادی مردم ایران نثار کرده ایم، دیگر بس است. ما تحمل مصیبتی دیگر را نداریم. هر چند ما عمیقن به تصمیم فرزاندنمان احترام می‌گذاریم، اما فکر می‌کنیم که اگر فرزندانمان زنده بودند، می‌توانستند منشاء اثراتی به مراتب بیشتر باشند.
نوشتم نامه مادران با آنکه در سایه سکوت رسانه‌ها رسمی داخل و خارج ماند، اما بدون اغراق نامه‌ای تاریخی است. نخست به دلیل گسست از فرهنگ مرگ و اینگونه نگاهی تردیدآمیز نسبت به گذشته‌‌‌ و سرنوشت فرزندانشان و دوم ایجاد پیوندی میان دو دوره از تاریخ سرکوب و تلاش در حمایت از زندانیان. فراموش نکنیم، اوین همان زندانی بود که در اوج سرکوب‌گری رژیم با وجود آن همه آزار‌گری اما مکانی شد برای دیدار و تلاش مادران در کمتر کردن فشارها به زندانیان. در زمانی که حتی از به صف شدن‌شان در برابر زندان هم جلوگیری می‌کردند، نخستین اعترض‌ها شکل گرفت. حق ملاقات و بهتر شدن نسبی وضعیت تغذیه و به نوعی شبه قانونمندی در اوین، به دلیل عطوفت اسلامی و لطف سید اسدالله لاجوردی و حامیانش نبود. همین خانواده‌ها و به ویژه مادران بودند که با تحمل تحقیر، توهین و تهدید‌های بی شمار به آنها تحمیل کردند. گرنه همان شرایط اردوگاه مرگ اجباری ماه‌های نخست سال سیاه شصت ادامه پیدا می‌کرد. به باور من در آن روزهای سیاه سرکوب و کشتار که متأسفانه با سکوت جمعی جامعه همراه بود، اگر پایداری خانواده‌ها و به ویژه مادران نبود، چنان که پیشتر نوشته‌ام چندین ۶٧ بر سر جامعه آوار می‌کردند.
همین اراده است که با سوگ پایان نیافته‌ی خود، نزدیک به بیست سال بعد در برابر همان زندان می‌ایستد و از حق زندگی و حقوق زندانی دفاع می‌کند. راست این است که تجمع بر سر گورهای بی نام و نشان و حفظ خاوران از نخستین اقدام‌های جمعی برای دفاع بدون قید و شرط از حقوق همه قربانیان در ایران است. این تلاش در برابر اوین آغاز شده بود. زمانی که اکثریت احزاب و سازمان‌های سیاسی تنها خواستار آزادی زندانیان خودی بودند. در روزگاری که دفاع از حقوق به دفاع از نظر و باور و شخصیت زندانی معنا و به این عنوان منع می‌شد، مادران بیگانه از این صف بندی‌های، درست یا نادرست در عرصه سیاست، در تلاش برای حفظ جان فرزندان‌شان بودند.
فرزند در این دوره سیاه که هر صدای اعتراض حتی فردی خاموش می‌شد، انگیزه و علت اعتراض بود، اما در عمل فرزند فرد نبود، جمع بود. این گونه شد که خیلی زود نامه و حضور فردی در دادستانی چهارراه قصر و شورای عالی قضایی و … به نامه و حضور جمعی تبدیل شد. با حضورشان در برابر اردوگاه مرگ اوین در سال‌های نخست دهه شصت، و دیدن تبعیض، ستم و رنج بی استثنای همه خانواده‌ها به قربانی-شاهد تبدیل‌شان کرد. و سپس دیدن حاصل عمرها‌شان در گورهای جمعی، که با نظر‌ها و گرایش‌های متفاوت، در کنار هم آرمیده‌اند. این خود فرا رفتن از انسان و زن و مادر، فرا روییدن قربانی-شاهد به شهروندِ مسئول، در برابر امکان تکرار فاجعه‌های گذشته در حال و امروز بود. شهروندِ مسئول که شاهد لحظه به لحظه‌ی آوار شدن فاجعه است از انجام وظیفه خود سر باز نمی‌زند.
«تحمل مصیبتی دیگر را نداریم» نیشتر توامان بر قلب و باور است که اگر فرزندان‌مان زنده بودند، می‌توانستند منشاء اثراتی به مراتب بیشتر باشند،» مصیبت تنها سال‌های فاجعه‌‌بار اوین تا خاوران‌ نیست. مصیبت سال‌های سکوت جامعه است و رنجی که در تنهایی و بی‌پناهی خانواده معنا یافت، معنا؟ نه مصیبتی که تا عمق جان مفهوم شد. اگر فرزندانشان زنده بودند، تردید در انتخاب و اعتقاد انسانی فرزندان‌شان نیست، که آن را محترم می‌شمارند. تردیدی اگر هست به امکان بودن با اعتقاداتی انسانی‌ست، در عین حال تقدس‌زدایی از مرگ خواهی‌ست که در باور بسیاری از فرزندان‌شان نبود، تردید در پرده سیاه و سکوتی است که جلادان با آن آینده و زندگی را پنهان کردند. شک نیست، باور است، باوری به بودن فرزندان دیگری تا دوباره آن پرده سیاه و سکوت، مصیبت را بر مادری و خانواده‌ای تحمیل نکند.
مادران در این نامه پیش شرطی برای حمایت ندارند، وظیفه را گوش‌زد می‌کنند، زنده ماندن برای تداوم تلاش و منشاء اثر بودن است، دفاع از عدالت و حق دانستن و دادخواهی، در نامه مادران هشدار به اوین است و سایه بلند مرگ محصور در دیوارهایش. نگاه به آینده است و تسلیم نشدن میان کینه و بخشش و نشان دادن افق دادخواهی و عدالت. تا سهم هر خانه جوانی و زندگی باشد نه زندان و اعدام.
اما متأسفانه بسیاری از رسانه‌های فارسی زبان از انعکاس آن خوداری کردند. رسانه‌ی در خدمت قدرت، ابزار سرکوب و سانسور در خدمت فراموشی‌ست. با فراموشی‌ست که تلاش خانواده‌های قربانیان برای دستیابی به حقیقت و عدالت، امر خصوصی تلقی و تبلیغ می‌شود.

پانویس:
نامه سرگشاده مادران خاوران (مادر معینی، مادر بهکیش، مادر لطفی) به اکبر گنجی و ناصر زرافشان که در آن خواستار پایان اعتصاب غذای این دو زندانی سیاسی شده بودند.
به فرزندان گرامی‌مان ناصر زرافشان و اکبر گنجی
اعتصاب غذای شما و تجمع مردم در مقابل زندان اوین، ما را به روزهای قبل از انقلاب و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی برای احقاق حقوق از دست رفته‌شان و اعتصاب غذای ما خانواده ها در دادگستری برای کمک به موفقیت این اعتصاب غذا انداخت. ما را به روزهای وحشت سال های شصت باز گرداند. هر روز که برای ملاقات می‌رفتیم، انتظار خبری دهشت‌انگیز زانوهایمان را سست می‌کرد. تجمع ما در کنار دیوارهای زندان اوین که فرزندان مان در پشت دیوارهای آن شکنجه و اعدام شده بودند، بسیار حزن انگیز بود.
فرزندان عزیزمان،
ما بسیاری قربانی در راه آزادی مردم ایران نثار کرده ایم، دیگر بس است. ما تحمل مصیبتی دیگر را نداریم. هر چند ما عمیقاٌ به تصمیم فرزاندنمان احترام می‌گذاریم، اما فکر می‌کنیم که اگر فرزندانمان زنده بودند می توانستند منشاء اثراتی به مراتب بیشتر باشند. ما از فرزندان شهیدمان نخواستیم که به اعتقادات انسانی شان پشت کنند، از شما نیز نمی خواهیم. ما در کنار شما برای تحقق این اهداف ایستاده ایم. ما تنها از شما می‌خواهیم به اعتصاب غذای خود خاتمه دهید. ما انتظار داریم تا دستان گرم شما را در دستان‌مان بفشاریم و شما را در کنار خودمان داشته باشیم.
ناصر عزیز، ما روزشماری می‌کنیم تا از زندان رها شوی و در دادخواهی فرزندانمان وکیل ما باشی. در محاکمه‌ای که از عدالت در آن خبری نیست، و اکبر عزیز تو را نیاز داریم تا همراه با ما، دردهای ناگفته امان را بگویی.
اینها را از ما دریغ نکنید.
با قلبی سرشار از محبت
مادر بهکیش ، مادر لطفی ، مادر معینی

۱۳۹۴/۱۲/۰۵

با مهرت سویم آمدی Ba Mehrat Soyam Amady



منع قعالیت هنری برای 24 خواننده در ایران!؟

۲۴ خواننده به دلیل همکاری با سایت رادیو جوان، پخش کلیپ در شبکه‌های ماهواره‌ای و برخی تخلفات در کنسرت‌های خارج از کشور از فعالیت هنری ممنوع شده‌اند. فرزاد فرزین، سیروان و زانیار خسروی، رضا صادقی، محسن یگانه، سعید و مهدی مدرس، شهرام شکوهی، محسن چاوشی، احسان خواجه امیری، علی لهراسبی، گروه چارتار، همایون شجریان و حافظ ناظری از جمله خوانندگانی هستند که گفته می‌شوند از فعالیت محروم شده‌اند.


همچنین پلیس امنیت فضای مجازی از دستگیری اَدمین‌های سایت رادیو جوان در ایران خبر داده اما گفته است که جزئیات بیشتر این بازداشت‌ها در روزهای آینده اعلام خواهد شد. حسین نوش‌آبادی، سخنگوی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی درباره ممنوعیت کار خوانندگان گفته که اطلاع ندارد و صحت و سقم این لیست باید بررسی بیشتری شود. "هر کسی که با سایت‌های خارج از کشور و شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه که عناد با جمهوری اسلامی دارند هرگونه همکاری و مشارکت در تولید آثار هنری داشته باشد متخلف است و زیبنده نیست که ارتباطی بین هنرمندان داخلی ما با این‌گونه سایت‌ها داشه باشند. خط قرمزها به هنرمندان ابلاغ شده اما به‌رغم این‌ها باز هم تخلف می‌شود.
علی جنتی، وزیر ارشاد گفته که "ما کسی را نداریم که نامش را به‌طور رسمی در جای خاصی اعلام کنیم و بگوییم فعالیت فلان خواننده به‌طور کلی ممنوعیت دارد. ممکن است اثر فرد خاصی به دلیل خاصی مورد پذیرش ما نباشد و کار او به نحوی بوده که احیاناً با برخی از شبکه‌های معاند نظام همکاری جدی داشته باشد، در این حالت هم با بررسی تمامی جوانب به تولیدکننده اثر اعلام می‌کنیم که کار شما مورد پذیرش نیست و ما مجوز آن اثر را صادر نمی‌کنیم اما این‌که ما طی این چند روز فهرستی از ممنوع الفعالیت‌ها را اعلام کرده باشیم و بگوییم این‌ها از نظر ما اجازه فعالیت ندارند، اصلن درست نیست و ما فهرستی را منتشر نکردیم و آن را تایید هم نمی‌کنیم."

۱۳۹۴/۱۲/۰۴

گزیده ای از انجیل یوحنا از مهدی مفتاحی Mehdi Meftahi



خامنه‌ای با چه تقلب‌هایی می‌تواند جنتی و یزدی و مصباح را نجات دهد!؟

با مشارکت اعتراضی بالای ۶۵ درصدی مردم، حذف مثلث جیم (جنتی، محمد یزدی، مصباح)، مثلث خراسان (شاهرودی، علم الهدی، سعیدی)، صادق لاریجانی از مازندران، احمد خاتمی از کرمان، علی فلاحیان از خوزستان، محسن شبستری از آذربایجان شرقی، یوسف نمازی از اصفهان، و . . . امکان پذیر شده و ترس شدیدی در خامنه‌ای و نظامیان و اصول گرایان ایجاد کرده است.


آنها تبلیغات وسیعی به رهبری شخص خامنه‌ای به راه انداخته‌اند که حذف مثلث جیم، مثلث خراسان و صادق لاریجانی و . . . پروژه‌ای انگلیسی آمریکایی است چنان که سرگروهبان نقدی روز دوم اسفند چنین گفته بود که پیروزی‌ها و موفقیت هایمان در مبارزه با آمریکا حاصل شده نه در تعامل با آن. اگر مجلسی با فکر تعامل با آمریکا روی کار بیاید ناکارآمدی و افت کشور به کجا خواهد رسید؟ انگلیس الان در انتخابات ما دخالت کرده و می‌گوید به چه کسانی رای ندهیم و به چه کسی رای دهیم. انگلیس به فکر تشکیل مجلسی است که از طریق آن بتواند قراردادهای استعماری نفتی با ایران امضا کند؛ مجلسی که مفت فروشی گاز ما را امضا کند؛ مجلسی که سردار قاسم سلیمانی را در تهران زمین‌گیر و حضور او و دفاع حرم حضرت زینب را تعطیل کند.
سرگروهبان اسماعیل کوثری در همین روز چنین گفته که مریکا و انگلیس امروز به‌ صورت مستقیم می‌گویند شما به فلان شخص مثل آقای هاشمی رأی دهید و به فلان شخص مانند آقایان جنتی و مصباح رأی ندهید.
حسین شریعتمداری هم همین روز که حمایت دولت انگلیس از این لیست انتخاباتی (لیست اصلاح طلبان و اعتدالیون) فقط تأسف‌آور نیست بلکه هشداردهنده نیز هست و یادآور دیگ پلوی سفارت انگلیس در دوران مشروطیت است. تاکید دولت انگلیس که به فلان لیست رأی بدهید و مخصوصن از رأی دادن به آقایان جنتی، یزدی و مصباح خودداری کنید، حاکی از آن است که برآیند لیست انتخاباتی این جریان سیاسی را با منافع خود همسو و همخوان می دانند.

خامنه‌ای و مثلث جیم: جنتی، یزدی، مصباح
موحدی کرمانی هم گفته که مخالفت انگلیس و آمریکا با جنتی و یزدی و مصباح به این خاطر است که مهمترین ویژگی هر سه حمایت از ولایت فقیه است و دشمن با حمله به آنها در حقیقت قصد حمله به مقام معظم رهبری را دارد…یکی از دعوت کنندگان به آنچه خودشان رأی سلبی نامیده اند؛ کسی (اکبر گنجی) است که علیه آقای هاشمی مقالات بسیار تندی نوشت و تهمت‌های بسیاری به ایشان و دیگر اعضای فهرست خبرگان زد. حال در آمریکا نشسته است و دعوت به رأی به همین افراد می‌کند. قطعن این دعوت او دلسوزانه نیست. بلکه هر مقدار توفیق در اختلاف افکنی میان علمای خبرگان برای او نتیجه مطلوبی برای سکو شدن آن در اختلاف افکنی‌های بعدی خواهد بود.
احمد خاتمی هم در همین روز گفته که وقتی آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها می‌گویند جنتی، یزدی، خاتمی و علم‌الهدی، نه و شما هم می‌گویید نه، پس چه فرقی بین شما وجود دارد . . . انگلیس حق دارد علیه احمد خاتمی موضع بگیرد، زیرا خاتمی بیچاره‌شان کرده است . . . سفیر انگلیس هل‌هل می‌زند برای ملاقات با خاتمی، اما خاتمی توی دهنش می‌زند، حالا می‌خواهید رادیو انگلیس بگوید به لیستی که نام خاتمی در آن است، رای دهید . . . مردم ما خوب می‌دانند، قصه جنتی، مصباح و خاتمی نیست، بلکه قصه، قصه ولایت است و می‌خواهند ولایت را بزنند، اما این آرزو را به گور می‌برند.

افشای طرح تقلب
اما در میان سخنان احمد خاتمی نکته مهمی وجود دارد که از طرح خامنه ای، نظامیان و شورای نگهبان برای تلقب خبر می‌دهد. " من یقین دارم، لیست جامعه مدرسین رای می‌آورد، اما لیست این‌ها رای نمی‌آورد . . . به کوری چشم این‌ها همین افرادی که گفته‌اند به آنها رای ندهید در صدر لیست قرار می‌گیرندفکر کرده‌اید رها می‌کنیم، بجنگ تا بجنگیم، رسوا هستید و به فضل خدا بعد از انتخابات چه رای بیاورم چه رای نیاورم، رسواتر می‌شوید.
یقین احمد خاتمی به پیروزی لیست جامعه مدرسین از کجا آمده است؟ یقین او به این که جنتی، محمد یزدی، مصباح و . . . در صدر لیست انتخاب شدگان انتخابات هفتم اسفند قرار می‌گیرند چگونه حاصل شده است؟ مگر احمد خاتمی خداست و دارای علم مطلق و آگاه از آینده؟ بگذریم از این که به نظر برخی از فیلسوفان دین و متلکمان خداوند علم به جزئیات ندارد که از پیروزی یقینی و صدر نشینی نمادهای فقه داعشی خبر می‌دهد؟
در واقع او گاف بزرگی داده و اعتراف کرده که علیه خامنه ای، شورای نگهبان و نظامیان طرح تقلب را آماده کرده‌اند. تقلب فقط در مورد مجلس خبرگان نخواهد بود، بلکه مجلس شورای اسلامی را هم در بر می‌گیرد. چون برای خامنه‌ای پیروزی امثال حداد عادل بسیار مهم است.
حداد عادل هم در اول اسفند اعلام خطر کرده و گفته بوده که اکنون ما صدای پای مجلس ششم را از تبلیغات فعلی کاندیداها می‌شنویم که به‌جای پرداختن به مشکلات اقتصادی، رفع حصر سران فتنه، مهندس موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی را طلب می‌کنند.

راه‌های تقلب خامنه‌ای و نظامیان
یک) حکم حکومتی تقلب
تقلب در پای صندوق‌ها همیشه بوده و خواهد بود. اما با توجه به گستردگی صندوق‌ها و حضور افراد متفاوت، تقلب گسترده معنادار در پای صندوق‌ها امکان ندارد. اولن چنین امری به راحتی افشا خواهد شد. ثانین نیازمند نظم آهنین یک پارچه نظامی است که تمامی صندوق‌ها را در دست داشته باشد.ثالثاً: سپاه هم نهادی یکپارچه نبوده و نیست و حداقل در بدنه آن نیروهایی وجود دارد که از اصلاح طلبان و اعتدالیون دفاع می‌کنند. با توجه رقابت دولتی‌ها با اصول گرایان و حضور ناظران نمایندگان در سر صندوق ها، این راه پاسخگوی تلقب مورد نیاز خامنه‌ای برای بالا کشیدن نیروهایش نیست.
در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸، وزارت کشور و ستاد انتخابات کل کشور در دست جبهه پایداری‌ها و نظامیان بود. آنان نیازی به شمارش آرای صندوق‌ها نداشتند. از بالا تصمیم گرفتند که احمدی نژاد را با آرای نزدیک به ۲۵ میلیون پیروز انتخابات اعلام کنند. اما اینک وزارت کشور در دست نیروهای لاریجانی است. اعتدالیون هم در آن حضور دارند. قرار است اسحاق جهانگیری هم در وزارت کشور حداقل بر شمارش آرای تهران نظارت کند.
ساده‌ترین راه برای خامنه‌ای صدور حکم حکومتی مخفیانه است. باید به حسن روحانی/اسحاق جهانیگری یا مستقیمن به وزیر کشور و یکی دو تن دیگر در ستاد کل انتخابات کشور بگوید که حضور این افراد یعنی جنتی، محمد یزدی، مصباح، صادق لاریجانی، علم الهدی، هاشمی شاهرودی، سعیدی، فلاحیان، و . . . در لیست پیروز شدگان برای حفظ نظام و شکست آمریکا و انگلیس، واجب شرعی است. روال جمهوری اسلامی نه تنها پذیرش حکم حکومتی ولی فقیه بوده، بلکه تقریبن همه دولت‌های قبلی از حکم حکومتی خمینی و خامنه‌ای استفاده کرده‌اند.
آیا حسن روحانی می‌تواند در برابر حکم حکومتی تقلب در انتخابات و اعلام نتیجه بایستد؟ آری. ولی به هزینه جنگ و سقوط دولتش.
روحانی می‌تواند به خامنه‌ای بگوید که این دروغ و تهمت بزرگی است که آمریکا و انگلیس به این افراد رأی نداده اند، شما با این ادعا میلیون‌ها تن از مردم ایران را به مزدوران آمریکا و انگلیس تبدیل می‌کنید، اما از سوی دیگر ادعا دارید که مردم ایران ضد آمریکایی و ضد انگلیس خبیث هستند. مردم را دعوت به مشارکت در انتخابات کرده و به آنها می‌گویید رأی شما حق الناس است و تغییر آن حرام، ولی اینک حکم حکومتی مخفیانه صادر می‌کنید تا با تقلب افراد مورد نظرتان را جایگزین رأی مردم سازید.

دوم) ابطال صندوق‌ها
شورای نگهبان می‌تواند مانند انتخابات مجلس ششم با ابطال صندوق‌ها افراد شکست خورده را جایگزین افراد پیروز سازد. در انتخابات مجلس ششم علیرضا رجایی را شورای نگهبان حذف کرد و حداد عادل را جایگزین او ساخت. مصطفی تاج زاده که به خاطر این تقلب انتخاباتی از جنتی شکایت کرد بدون معطلی زندانی شد تا جنتی به تقلب خود ادامه دهد. شورای نگهبان بارها دست به این عمل متقلبانه زده است. در انتخابات پیش رو نیز این خطر وجود دارد که شورای نگهبان با این روش تقلب را پیش برد. منتها مسئله فقط و فقط مجلس شورای اسلامی نیست، موضوع مجلس خبرگان رهبری هم مطرح است که اعضای شورای نگهبان اصلی‌ترین مصادیق رأی سلبی مشارکت اعتراضی هستند. یعنی آنان باید به نفع شخص خودشان این بار تقلب کنند.
شورای نگهبان وقتی صندوق‌ها را ابطال می‌کرد تا اصول گرایان افراطی همفکر خود را در مجلس شورای اسلامی بر سر کار آورد، یک امر بود، اما وقتی صندوق‌ها را ابطال کند تا فقیهان عضو شورای نگهبان را پیروز سازد، امر دیگری است. هر دو تقلب است. اولی تقلب به سود همفکران، دومی تقلب به سود خود.

سوم) کناره گیری سلطانی
فرض کنیم جنتی و یزدی و مصباح در تهران هفدهم و هجدهم و نوزدهم شوند. یک راه برای خامنه‌ای این است که به سه تن از پیروز شدگان پیام دهد که انصرف دهند تا این سه به جای آنان بالا بیایند. یعنی خامنه‌ای که با حذف صدها تن مجلس خبرگان سلطانی را تضمین کرده، با اعلام انصراف برخی نامزدهای تأیید شده امکان پیروزی نفرات اصلی خود را تضمین کرده، باز هم راه دیگری برای بالا کشیدن نفرات حذف شده خود دارد. اما آبرو ریزی این راه بسیار زیاد است و شکست انتخاباتی را به پیروزی تبدیل نمی‌سازد.

قبول شکست و تلافی پس از انتخابات
خامنه‌ای راه کم هزینه تری هم در پیش رو دارد. او می‌تواند مانند دوم خرداد ۷۶ و مجلس ششم، نه بزرگ مردم ایران به خودش را بپذیرد و بعد تمامی نهادهای انتصابی را علیه دولت و اصلاح طلبان بسیج کند. همه به یاد دارند که در دوران اصلاحات او دست به این کار زد و از وی تازگی ندارد!!؟
او همانند دوم خرداد ۷۶ و بقیه انتخاباتی که مردم به او نه گفتند، پاسخ منفی مردم را رأی به نظام قلمداد خواهد کرد. انتخابات هر نتیجه‌ای که داشته باشد، او چنین خواهد کرد. اما مهم این است که همه از قبل گفته‌اند که مشارکت آنان در انتخابات مشارکت اعتراضی به افراطی گری و تندروان یعنی خامنه‌ای و مریدانش است. خامنه‌ای پس از شکست انتخاباتی، نه تنها نهادهای انتصابی را علیه نهادهای انتخابی بسیج خواهد کرد، بلکه مانند گذشته سرکوب را هم تقویت خواهد کرد.
اما اگر شاهد مشارکت بالای مردم، لیستی رأی دادن آنان و نظارت دقیق دولت و نمایندگان نامزدها بر انتخابات باشیم، احتمال وقوع رویدادی شگفتی آور بسیار بالا می‌رود. مخالفان با رأی اعتراضی شان به خامنه‌ای نشان خواهند داد که با هیچ ترفند و حیله شرعی ای نمی‌تواند آنان را حذف کند. پایگاه اجتماعی از آن مخالفان دموکراسی خواه است و زندانی کردن رهبران جنبش سبز و اعضای آن نتوانسته است روح دموکراسی خواهی و آزادیخواهی را مدفون سازد. جمهوری اسلامی نظامی دیکتاتوری و ناقض حقوق بشر است و رأی اعتراضی هم برای آشکار کردن همین امر و شکست تمامیت خواهی است.
اکبر گنجی    http://www.radiozamaneh.com/2622

۱۳۹۴/۱۲/۰۳

Shokr Bahrat Ba Mehrat Suyam Amadi



شیرزنان ایران در حصر خانگی!؟

زهرا رهنورد از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ به‌اتفاق میرحسین موسوی در خانه خود در حصر قرار گرفت. تاکنون هیچ دادگاهی برای بررسی اتهامات متعددی که طیف‌های تندروی داخل حکومت متوجه او و همسرش می‌کنند برگزار نشده است. او تنها زنی نیست که در ایران به خاطر عقاید و نظریات اش در حصر خانگی قرار می‌گیرد. سه زن دیگر در تاریخ ایران زندانی خانگی را تجربه کرده‌اند.

زندانی خانه کلانتر تهران
فاطمه زرین تاج برغانی قزوینی، معروف به طاهره قره‌العین، شاعر و از رهبران جنبش باب در دوره قاجاریه در ایران بود. او اولین زنی است که محصور شد و بعد از سه سال حصر خانگی، جان باخت. او همچنین اولین  زنی است که متهم به فساد فی‌الارض شد.


خانم قره‌العین، در گردهمایی بزرگ رهبران و افراد شاخص بابیت در به دشت از توابع شاهرود از پرده بیرون آمده و روبنده‌اش را برداشت.  برخی به همین دلیل او را فعالی فمینیست و پیشگام تجددخواهی اصیل در ایران می‌دانند.  اما پروفسور دنیس مک ایون، استاد دانشکده ادبیات انگلیسی دانشگاه نیوکاسل که درباره ایران و بابیت مطالعات زیادی داشته و تز دکترای خود را در مطالعات ایران نوشته. معتقد به فمینیست بودن طاهره قره‌العین نیست بلکه می‌گوید: «او می‌کوشید تا حقیقت دین را کشف کند. به همین خاطر نیت اصلی او از کشف حجاب این بود که می‌خواست حجاب‌های ظاهری (شریعت) را کنار بزند
طاهره قره‌العین آن‌طور که مک ایون در مصاحبه‌ای به رادیو فردا گفته «شخصیتی قوی داشت و شوهر خود را ترک کرد و از او طلاق گرفت. این برای زنی در ایران قرن نوزدهم عملی بسیار غیرمعمول است. پروژه نهایی او خروج از شریعت اسلام بود. به‌طوری‌که نقل می‌کنند او در روز عاشورا به همراه خواهرش و با لباس‌های رنگین در میان جمعیت عزادار و سیاه‌پوش حاضرشده است
خانم قره‌العین در قزوین متهم به‌دست داشتن در قتل عموی خود شد او پس از واقعه گردهمایی به دشت شاهرود مخفیانه زندگی می‌کرد تا اینکه بازداشت و در خانه کلانتر تهران زندانی شد. سه سال بعد از حصر خانگی او را براساس روایت‌های مختلف و پس از سوءقصد بابیون به ناصرالدین‌شاه قاجار، در سال ۱۲۵۸ قمری ابتدا خفه کرده و سپس جنازه‌اش را در چاه انداختند.
۱۷ سال حصر خانگی که با مرگ پایان یافت
مریم فیروز ۸ شهریور ۱۳۴۴، در نامه دکتر محمد مصدق که از احمدآباد و خطاب به او نوشته شده بود خواند: «اکنون در حدود ۱۰ سال است که از این قلعه نتوانسته‌ام خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شده‌ام.» آن روز شاید هرگز تصور نمی‌کرد که سال‌ها بعد این سرنوشت خود او خواهد بود.

مریم فیروز
دختر عبدالحسین میرزای فرمانفرما، نتیجه علی میرزا (وزیرالوزرای دوره قاجار) و دختر دایی محمد مصدق که مؤسس کمیته زنان حزب توده و و همسر نورالدین کیانوری، دبیر اول این حزب بود. او در حکومت پهلوی به‌طور غیابی به اعدام محکوم شده بود و بعد از انقلاب ۵۷ و در اردیبهشت ۵۸ به ایران بازگشت.


مریم فیروز اولین زن عضو یک حزب سیاسی بود. او در سال ۱۳۶۱ به‌اتفاق همسرش بازداشت و زندانی شد. زندانی که هفت سال طول کشید اما پایان این هفت سال آغاز حصر خانگی او بود. کیانوری در نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۸ اعلام کرده بود که «همسرم مریم را آن‌قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب‌ هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می‌کند، البته این تنها شکنجه قانونی بود که به انواع توهین و با رکیک‌ترین ناسزاگویی‌ها تکمیل می‌شد (فاحشه، رئیس فاحشه‌ها و…). آن‌قدر سیلی و توسری به او زده‌اند که گوش چپ او شنوایی‌اش را از دست داده است، یادآور می‌شوم که او در آن زمان پیرزنی ۷۰ ساله بود
مریم فیروز ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ در ۹۵ سالگی و هفدهمین سال حصر خانگی در گذشت.

پایان یک حصر
فاطمه کروبی، نماینده سابق مجلس، عضو حزب اعتماد ملی، دبیرکل مجمع اسلامی بانوان و همسر مهدی کروبی به همراه او در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بازداشت خانگی شد.


او مدیرمسئول هفته‌نامه توقیف‌شده ایراندخت است و اردیبهشت ۱۳۹۰ که برای امور درمانی به‌طور موقت از حصر خارج شده بود در مصاحبه‌ای با سایت سحام نیوز که متعلق به مهدی کروبی بود اعلام کرد که حقوق رایج برای یک زندانی نظیر حق هواخوری روزانه و یا دسترسی به تلفن را حتا برای یک بار هم در ۷۱ روز گذشته نداشته‌است. خانم کروبی به‌مرور از حصر خانگی آزاد شد اما در حمایت از همسرش و همچنین جنبش سبز بارها به رهبر جمهوری اسلامی و مراجع تقلید نامه‌های انتقادآمیز نوشت.

همچنان محصور
زهره کاظمی معروف به زهرا رهنورد اکنون تنها زنی است که در ایران در حصر خانگی است. او نویسنده، مجسمه‌ساز، استاد دانشگاه و رئیس سابق دانشگاه الزهرا در تهران و همچنین همسر میرحسین موسوی است. خانم رهنورد در سال ۲۰۰۹ از سوی مجله فارین پالیسی به‌عنوان سومین متفکر برتر سال انتخاب شد. او در جریان مبارزات انتخاباتی سال ۸۸ دست در دست همسر سیاستمدارش در میتینگ انتخاباتی او ظاهر شد و انتشار عکس و تصاویر او و میرحسین موسوی واکنش‌ها و بازتاب‌های فراوانی داشت. زهرا رهنورد بعد از انتخابات جنجال‌برانگیز ریاست جمهوری خرداد ۸۸ در مصاحبه‌های متعدد به انتقاد از وضعیت موجود برخاست و به دیدار خانواده‌های آسیب دیدگان و زندانیان بعد از ۸۸ رفت و تبدیل به یکی از رهبران اعتراضات شد.


میرحسن حبیبی موسوی، همسر خواهر میرحسین موسوی دو هفته پیش او را ملاقات کرده است. او در مصاحبه با رادیو زمانه می‌گوید که خانم رهنورد یک سیاستمدار است و می‌داند چگونه باید ایستادگی کند. مادر او از فدائیان اسلام بوده و او روحیه مقاومت را می‌شناسد.
جریان ساز یا تأثیرگذار بودن زهرا رهنورد به‌عنوان دلیل ادامه حصر خانگی او عنوان می‌شود. او براساس گزارشی که وب‌سایت کلمه منتشر کرد در تماس تلفنی با مادرش پیغام می‌دهد که یادآر ز شمع مرده یاد آر و این پیغام به موجی در فضای مجازی تبدیل شد.
میرحسن حبیبی موسوی می‌گوید که همین هم یک موجی ایجاد کرد در مردم و هرکجا می‌رویم صحبت این است. یک شخصیتی که با یک مصرع جامعه را این‌طور به هیجان و جنبش دربیاورد معلوم است چه شخصیتی دارد و همین نشان از تأثیرگذاری او است. تاکنون هم  هرچه از دستشان برآمده علیه خانم رهنورد و آقای موسوی انجام داده‌اند غیر از این چیزی مانده که نکرده باشند؟ اما ایشان ایستاده. یک قرآن‌پژوه است یک عالم است و راسخ و مقاوم در راهی که تاکنون آمده.
فخرالسادات محتشمی پور، فعال سیاسی اصلاح‌طلب اما از دوران نوجوانی با زهرا رهنورد آشناست و در دانشگاه الزهرا که زهرا رهنورد مدتی ریاست آن را برعهده داشت درس خوانده. او در مصاحبه با رادیو زمانه درباره زهرا رهنورد چنین می‌گوید. شناخت من از خانم رهنورد برمی‌گردد به‌روزهای انقلاب که من نوجوان بودم و تحت تأثیر فضای انقلابی کشور به‌عنوان یک دانش‌آموز انقلابی پر شروشور مطرح بودم و یکی از الگوهای ما در مبارزات خانم رهنورد بود که پابه‌پای مردم بود و چیزی که به لحاظ شخصیتی در ما تأثیرگذار بود این بود که راه خودش را خودش انتخاب کرده بود و اسلام اش تحمیلی نبود دین اش انتخابی بود و خیلی محکم جلوی رفت. شخصیت زهرا رهنورد در دوران‌های مختلف نمود داشته است. در اولین نهادی که برای زنان پیش‌بینی شد در جمهوری اسلامی یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی گه شورای فرهنگی اجتماعی زنان داشت عضو بود و آخرین سمتش هم حوزه دانشگاهی بود به طور مشخص رئیس دانشگاه الزهرا. خیلی تمایلی به مدیریت نداشت و با توجه به پیشنهاداتی که به او شد این حوزه را پذیرفت. من به‌عنوان دانشجوی دانشگاه الزهرا شاهد تحولاتی هستم که در این دانشگاه با آمدن خانم رهنورد صورت گرفت. من مدیرکل امور زنان در وزارت کشور و مشاور وزیر بودم دغدغه زنان را زیاد داشتم. گفتگویی هم به‌عنوان مدیرکل امور زنان وزارت کشور با مسئولان دانشگاه الزهرا داشتم. دغدغه خانم رهنورد به مسئله دانشجویان فقط مربوط به زمان دانشجویی‌شان نبود. یکی از نگرانی‌هایش این بود که چون این محیط دخترانه است و تک جنسیتی است، ممکن است بچه‌ها فرصت ازدواج را از دست بدهند چون در محیط دانشگاه خیلی فرصت آشنایی و مراودات دانشجویان است و می‌توانند انتخاب‌های بهتری داشته باشند و در الزهرا به دلیل تک جنسیتی بودن این امکان نیست و باید راهی پیدا کرد. بحث ازدواج و بحث اشتغال زنان خیلی اهمیت داشت برای ایشان و البته اشتغال قبل از ازدواج برای او مهم بود. می‌گفت با توجه به امکاناتی که در سراسر کشور شما دارید بیایید برای آینده شغلی اینها برنامه بریزید. می‌گفتم محدودیت است و ما در نظام استخدامی نمی‌توانیم دخل و تصرفی بکنیم می‌گفت نه، باید راهی پیدا کنیم. درباره عملکرد او در انتخابات ۸۸ اگر نگوییم به جهاتی بالاتر از میرحسین موسوی بود باید بگوییم برابر بود. ما از دوران انقلاب خانم رهنورد را می‌شناختیم آقای موسوی را نمی‌شناختیم. سال ۸۸ با بازگشت آقای موسوی به میدان سیاست، همراهی خانم رهنورد خیلی تأثیرگذار بود و یکی از برگ‌های برنده حضور و همراهی خانم رهنورد بود. آن عکس تاریخی که برای همه خیلی عجیب بود یک ژست انتخابی نبود. خانم رهنورد می‌گفت طبیعی بود که ما دست هم را بگیریم. در آن فضای غلبه تحجر و سنت‌گرایی و . . . به‌عنوان یک حرکت خارق‌العاده مطرح شد. تأثیرگذاری‌اش به نحوی بود که بعداً دیدیم برخی الگو گرفتند حتی اصولگرایان هم با همسرانشان آمدند و ما این را به فال نیک می‌گیریم که این تابو شکسته شد حداقل آقایان دست محارمشان را در محافل اجتماعی بگیرند و . .
اکنون پنج سال از حصر خانگی زهرا رهنورد می‌گذرد. او به گفته اعضای خانواده‌اش بر مواضع خود ایستاده اما مشخص نیست چهارمین زنی که در ایران در خانه خود محصور شده، چه سرنوشتی خواهد یافت.
فرشته قاضی   http://www.radiozamaneh.com/260856