۱۳۹۳/۰۵/۰۹

چهار توجیه غیرمذهبی برای جدایی جنسیتی

نهادهای عمومی و دولتی جمهوری اسلامی در دور تازه‌ای از تفکیک‌های جنسیتی در جهت راضی کردن رهبر جمهوری اسلامی از خود به توجیه این موضوع با تمسک به ارزش‌های مختلف انسانی و عقلانی و سنتی می‌پردازند. ظاهرا توجیهات شرعی دیگر در مخاطبان این گونه سخنان یا افرادی که این سیاست‌ها بر آنها اعمال می‌شود کم‌تاثیر یا بی‌تاثیر شده و مقامات جمهوری اسلامی دارند روی توجیهات دیگر مانور می‌دهند. سه توجیه که اخیرا توسط سه مقام دولتی عمومی یعنی شهردار تهران، وزیر دادگستری و فرماندار تهران عرضه شده از این جهت قابل توجه است.



عقلانی‌سازی جدایی جنسیتی
وزیر دادگستری دولت روحانی برای عقلانی‌سازی جدایی جنسیتی به سراغ بهره‌وری نیروی کار رفته است. او معتقد است که «جدا کردن محل کار خانم‌ها از آقایان با ارزش‌ها همخوانی دارد و بهره‌وری را بالا می‌برد.» (مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری دولت روحانی، فارس، ۳۱ تیر ۱۳۹۳) این سخن با هیچ تحقیق میدانی و دادهٔ آماری همخوانی ندارد و همهٔ اطلاعات موجود ناقض آن هستند
اگر به آمارهای مقایسه‌ای مربوط به رتبه بندی بهره‌وری کل عوامل در دنیا در طول زمان نگاه کنیم می‌بینیم که ایران از حیث بهره‌وری همهٔ عوامل (کار و سرمایه) در سال ۱۹۶۰ در ردهٔ ۳۲ دنیا قرار داشت ولی پس از تاسیس جمهوری اسلامی به رتبهٔ ۴۹ در سال ۲۰۰۰ سقوط کرد. (گزارش تحقیق یونیدو، ۲۰۰۵) این امر نشان می‌دهد که جداسازی‌های جنسیتی که از سال ۱۳۵۷ به بعد جریان داشته نه تنها به افزایش بهره‌وری کمکی نکرده بلکه در کنار دیگر عوامل به کاهش آن منجر شده است
 برای نشان دادن اين کاهش نيازی نيست ايران را با دنيای توسعه‌يافته مقايسه کنيم بلکه ايران از همسايگان خود و ديگر کشورهای آسيايی نيز در اين زمينه عقب افتاده است. بنا به گفته‌ی رئيس انجمن بهره‌وری ايران «متوسط سهم رشد بهره وری کل عوامل در تامين رشد توليد بين سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۶ نشان می‌دهد، اين ميزان در کشورهای ارمنستان ۶۳.۲، اسلواکی ۶۲.۶، بلغارستان ۵۸.۸، کره جنوبی ۵۵.۶، ترکيه ۵۱.۵، چين ۴۶.۱ و آذربايجان ۳۴.۷ درصد بوده است. وی با اشاره به شاخص ياد شده در ايران بيان داشت: اين ميزان در ايران ۱۶.۲ درصد گزارش شده بود که به طور تقريب يک سوم تا يک چهارم کشورهای ياد شده است.» (حميد کلانتری، ، ايرنا ۶ آذر ۱۳۹۲) دو کشور از کشورهای ياد شده دارای اکثريت مسلمان‌اند و نمی‌توان تفاوت فرهنگی را در اين قلمرو به ميان آورد. رتبه‌ مالزی نيز در همه‌ اين سال‌ها بالاتر از ايران بوده است. بدين ترتيب در کشورهای هم عرض ايران که سياست‌های زن ستيزانه ندارند بهره وری بالاتر بوده و رشد آن نيز از رشد بهره‌وری در ايران بالاتر بوده است.  

انسانی‌سازی جدایی جنسیتی
فرماندار تهران و یکی از اعضای مونث شورای شهر تهران در برابر انتقاداتی که به سیاست‌های جداسازی می‌شود به مسائل عام انسانی مثل احترام تمسک جسته‌اند. فرماندار تهران می‌گوید: «جدا کردن محل فعالیت خانم‌ها از آقایان تفکیک جنسیتی نیست بلکه احترام به آنهاست... مردان و زنان جامعه اداری ما متدین و ارزشمند هستند... در اداره‌ای که تعداد خانم‌های آن بیشتر است در صورتی که بتوان شرایطی را فراهم کرد تا آنها در یک محیطی قرار بگیرند احترام به حرمت آنهاست و تفکیک جنسیتی محسوب نمی‌شود... در بعضی از ادارات امکان جدا شدن فعالیت کاری بانوان از آقایان وجود ندارد چرا که کار‌ها به یکدیگر وابستگی دارد ولی در بعضی محیط برای حفظ حرمت خانم‌ها می‌توان فعالیت آنها را در یک محیط مناسب فراهم کرد. در ادارات نیز اگر تفکیکی صورت می‌گیرد در جهت حفظ حرمت خانم‌هاست.» (عیسی فرهادی، فارس ۲ مرداد ۱۳۹۳)؛
«بخشنامه شهرداری نه تنها تحقیر نیست بلکه تکریم زنان است و اخراج از محیط کار اصلا مطرح نیست.» مجتبی شاکری، عضو شورای شهر تهران، فارس ۳ مرداد ۱۳۹۳
سه مسئله در این سخن قابل انتقاد است. اول آن که این جدا سازی‌ها همیشه بدون رجوع به نظر بانوان انجام می‌شود و این مردان هستند که تصمیم می‌گیرند چه چیزی برای خانم‌ها احترام‌آمیز است و چه چیزی نیست. دوم آنکه امروز در همهٔ نقاط دنیا (بجز عراق تحت داعش و عربستان سعودی و قبلا افغانستان تحت طالبان) زنان همدوش با مردان کار می‌کنند و اختلاط آنها در محیط کار برای زنان بی‌حرمتی یا منجر به بی‌حرمتی تلقی نمی‌شود.‌‌ همان طور که ممکن است یک مرد در محیط کار به زنی متلک بگوید یک مرد ممکن است با مرد همکار خود به ضرب و شتم بپردازد. راه حل جدا کردن محیط کار این‌ها از هم نیست. و سوم آنکه در مجموعهٔ سیاست‌های جمهوری اسلامی ما شاهد سیاست‌هایی برای فرستادن زنان به خانه‌ها و تولید مثل بیشتر هستیم و این یکی نمی‌توان استثنا باشد. این احترام‌ها برای نقض حقوق زنان با عناوین محترمانه است

تمسک به سنت
محمد باقر قالیباف در سخنرانی پیش از خطبه‌های نمازجمعه تهران می‌گوید: «یک زن در ساعات اداری حدوداً ۷ تا ۸ ساعت با مردان نامحرم معاشرت دارد که‌گاه این ساعات ارتباط با نامحرم بیشتر از ارتباط با خانواده می‌شود که این موضوع به کانون خانواده لطمه می‌زند و آن را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهد؛ غیرت ما کجاست؟... اعلام شد در شهرداری تهران،  اتاق بانوان از مردان مجزاست، باید بگویم این غیرت همه مردان ماست و خواسته بانوان بوده که هویت آن‌ها حفظ شود؛ ‌ وقتی می‌شود دو اتاق کنار هم به‌صورت مجزا در مجموعه کار کنند چرا این اتفاق رخ ندهد.» (فارس، ۲۷ تیر ۱۳۹۳
سخن شهردار تهران‌‌ همان طور که خود وی می‌گوید فقط متکی است بر غیرت، یعنی تحریک رگ‌های گردن مردان سنتگرای جامعهٔ ایران در برابر کار زنان و حضور آنها در جامعه. با عنوان غیرت زنان را می‌توان در کنج خانه‌ها زندانی کرد و نگذاشت آفتاب و مهتاب آنها را در معرض خود قرار دهند. همچنین غیرت در قوانین موجود جمهور یاسلامی یکی از منابع قانونگذاری و سیاستگذاری به شمار نیامده تا شهردار تهران یا هر مقام دیگری بدان متمسک شود. تمسک به غریت بازگشت مدیریت جامعه است به دوران قاجار و حتی قبل از دوران مشروطه که اکثریت جامعه و مدیران حتی نامی از قانون و حقوق انسانی به گوششان نخورده بود.

رفاه زنان
غیر از سخنان فوق شهرداری تهران اخیرا دو اقدام مشخص برای جدایی جنسیتی انجام داده است. یکی از این اقدامات مضمون قول معاون فرهنگی و اجتماعی شهردار تهران است مبنی بر این که «دختران و پسران با فاصله بر نیکمت پارک‌ها بنشینند.» (اعتماد، ۲۵ تیر ۱۳۹۳). برای این اقدام توجیه خاصی ذکر نشده است
اقدام دیگر مصوبهٔ معاون هماهنگی و امور مناطق شهرداری است مبنی بر اینکه به مدیران ارشد و میانی شهرداری صرفا از کارمندان «آقا» جهت سمت‌هایی مانند مسئول دفتر، منشی، اپراتور تلفن، تایپیست و مسئول پیگیری استفاده شود. این کار نیز خیرخواهانه تلقی می‌شود: «کارهای منشی‌گری و مسئول دفتری، زمان‌بر و طولانی است و برای راحتی و رفاه حال خانم‌ها این تصمیم اتخاذ شده است که مسئول دفتر و منشی آقا باشند... زنان در چنین مشاغلی اذیت می‌شوند و ممکن است آسیب‌ ببینند و نتوانند به زندگی و خانواد‌هاشان برسند و دراین صورت ممکن است اخلالی در روند زندگیشان ایجاد شود.»
فرزاد خلفی، معاون رسانه مرکز ارتباطات و بین‌الملل شهرداری، ایلنا ۲۵ تیر ۱۳۹۳
تا وقتی که مردان اسلامگرا و مقامات جمهوری اسلامی تشخیص دهندهٔ رفاه زنان باشند مشکلات زنان و تبعیض‌ها برقرار خواهد بود. همچنین اگر رفاه زنان مد نظر است آیا فرستادن زنان به کنج خانه‌ها به رفاه آن‌ها در شرایط اقتصادی امروز ایران کمکی می‌کند؟ آیا محروم کردن دختران از قرار گرفتن پوست و موی آن‌ها در معرض آفتاب و محدود کردن تحرک آن‌ها و کاهش زمینه‌های استقلال آن‌ها تا کنون کمکی به رفاه آن‌ها کرده است؟
مجید محمدی  ۱۳۹۳/۰۵/۰۹ http://www.radiofarda.com/content/f8-sex-segregation/25475285.html

۱۳۹۳/۰۵/۰۸

مبارزه با فساد اقتصادی!؟

عزت‌الله يوسفيان عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی کشور گفت: يک چهارم نقدينگی کشور يعنی حدود ۱۰۰ ميليارد تومان در دست ۶۰۰ نفر است.


مدتی پيش نيز غلامعلی جعفرزاده از اعضای کميته‌های تحقيق و تفحص مجلس گفت: «ابعاد فساد در پرونده‌های تحقيق و تفحص آن قدر بالا است که می‌ترسيم علنی کنيم. فساد آن قدر بزرگ است که می‌ترسيم باعث شوک جامعه شود. به همين دليل پيشنهاد ما اين بود که علنی شدن ابعاد اين فسادها به صورت يک باره می‌تواند تبعات منفی برای کشور و نظام داشته باشد و اعتماد عمومی را که هم اکنون در حال ترميم است به وضعيتی بدتر از قبل برگرداند. من حتی علی رغم اينکه معتقدم بايد با مفسدان اقتصادی به شکل علنی برخورد شود، تقاضا دارم که بررسی اين مفاسد در دادگاه‌های غير علنی انجام شود، چون متاسفانه ابعاد فساد آن قدر بزرگ است که می‌تواند به نظام ضربه بزند.»
 دو پرونده هميشه بی‌سرانجام:حقوق بشر- فساد اقتصادی!
در طول سه دهه اخير تحقيق و تفحص در دو حوزه يا اصلا صورت نمی‌گيرد، يا نيمه‌کاره رها می‌شود، يا با کمال شگفتی نتيجه‌ای با صد و هشتاد درجه خلاف واقع گزارش می‌شود و يا احيانا با کلی حذف و سانسور که سعی می‌کند از برخی افراد و خطوط قرمز جلوتر نرود، صرفا مطرح و بعد در خلأ رها می‌شود. اين دو حوزه يکی ظلم و ستم و نقض حقوق بشرست و ديگری مفاسد اقتصادی.
اگر در رابطه با نقض حقوق انسان‌ها پای مشروعيت‌ کلی «نظام» وسط است و «نظام» (اسم مستعار حاکمان) جز با زور و فشار و فرار از آزادی و دموکراسی و رأی اکثريت استوار نمی‌ماند، و اين قابل فهم است (و البته نه قابل قبول)، اما در مفاسد اقتصادی چرا چنين است؟ در اين حوزه که ظاهرا همه طيف‌ها و جناح‌ها، از رهبر تا نيروی ميدانی ساده سرکوب، از راست و چپ، محافظه‌کار و اصلاح‌طلب و پوزيسيون و اپوزيسيون يک حرف را می زنند و حتی جريانات طرفدار بگير و ببند و سرکوب بيشتر از بقيه برای عدالت و فقرا و پاکدستی و... رگ گردن کلفت می‌کنند و يقه می‌درانند و رقبای سياسی‌شان را به اهمال در اين رابطه متهم می‌کنند و  عدالت‌پروری را بستر حذف رقيب و عوام‌فريبی برای جلب رأی مردم می‌سازند. راستی چرا؟
يک پاسخ ساده و روشن اين است که چون «همه دزدند» بنابراين بايد اين موضوع «کش داده نشود». پاسخ ديگر اين است که دزدی‌های پايين که ردگيری شود، به «افراد مهم بالاتر» می‌رسد، پس بهتر است کش داده نشود. هر دو نکته يادشده درست است و با وجدان و حس عمومی مردم و تجربه شهودی و مستقيم آنها در محيط‌های زندگی و کار و ارتباطات و معاشرت‌های شان می‌خواند. اما اين همه داستان نيست و به نوعی تقليل آن به مسائل «فردی» و «فسادهای شخصی» است. ولی جدا از عناصر انسانی دخيل در اين فسادها، به نظر می‌رسد بايد به چند عامل کلان‌تر و بعضا ساختاری و سيستميک نيز توجه نمود. اين تعليل‌ها و توجهات برای آن است که اگر روزی، در آينده‌ای نه چندان کوتاه، در ايران تمايلی به مبارزه با فساد وجود داشت، معلوم باشد صورت مسئله چيست و راه‌حل و شيوه درمان بايد از کجاها و چگونه شروع شود.
الف-اقتصاد پنهان
 بخش مهمی از آنچه فساد ناميده می‌شود نوعی «اقتصاد پنهان» است که وقتی به بررسی حقوقی و قضايی هم می‌کشد چندان در ميان دندانه‌های شانه قانون و قضا (در صورت وجود سيستم سالم قضايی هم) گير نمی‌کند. به طور مثال  در ايران يک نظام سياسی کاملا دوگانه وجود دارد. از رهبر و بيت رهبری گرفته تا روحانيت و حوزه‌های علميه فعال در قدرت و سياست، نهادهای متعدد مذهبی که کار فکری يا سياسی می‌کنند، و بالاخره شبکه وسيع ائمه جمعه در سراسر کشور که حتی گاه تا روستاها را هم در برمی‌گيرد. همان گونه که در بالا رهبر/رئيس جمهور وجود دارد، در يک بخش و روستا نيز امام جمعه/فرماندار و بخشدار و شهردار حضور دارند. اقتصاد بخش اول اصلا شفاف نيست. در حالی که همه يا بسياری از آنها هم از بودجه‌های رسمی کشور (با رديف‌های بودجه‌ای مشخص) و هم از درآمدها و بودجه‌های غيررسمی و غيرمستقيم دولتی (متشکل از وزارتخانه‌ها و شرکت‌های تابعه دولتی) و گاه شرکت های علی‌الظاهر خصوصی بهره می‌گيرند. تمامی اين بخش از قدرت دوگانه  سراسری به شدت از علنی و شفاف شدن بودجه‌اش، از ترس افکار عمومی، هراس دارد و به شدت طفره می‌رود و می‌گريزد.
ب -رقابت سياسی-انتخاباتی از جيب مردم
 در ايران بنا به دلايل مختلف تاريخی، سياسی و اجتماعی که بايد مستقلاً بدان توجه کرد، بخش خصوصی مستقل و ملی کمتر شکل گرفته است و به خصوص با نفتی بودن اقتصاد ايران از يک سو و استبدادی و غيرتوسعه‌گرا بودن حکومت‌ها و دولت‌ها در ايران از سوی ديگر، در بيش از نيم قرن اخير، به نظر نمی‌رسد به اين زودی‌ها هم شکل بگيرد. بنابراين به صورت يک فرهنگ ناخواسته عمومی، همه چشم‌ها به دولت و بودجه‌های رسمی و غيررسمی آن است. در همين راستا فعاليت‌ها و رقابت‌های سياسی و انتخاباتی نيز معمولا و  به طور عمده (نزديک به مطلق) از بودجه عمومی و به عبارتی از جيب ملت صورت می‌گيرد. بنابراين جناح‌های مختلف سياسی بايد به نوعی و با ترفندی درآمدهای عمومی را با لطايف‌الحيل پولشويی کرده و به حساب‌های شخصی (البته نه برای استفاده شخصی) بلکه برای هزينه کردن برای انتخابات‌های گوناگون منتقل کنند (اين البته به معنای ناديده گرفتن حجم بالای فسادهای مالی که صرفا و تماما برای نفع شخصی صورت گرفته نيست). اين بخش از اقتصاد پنهان و مشخصا مبتنی بر سوءاستفاده از موقعيت و منصب، بخش مهمی از فساد مالی در ايران را تشکيل می‌دهد که متأسفانه فراگير هم هست و با انشاءالله گربه است و همه همين کار را می‌کنند و...، از سوی همه جناح ها تحمل می‌شود و کش داده نمی‌شود.
پ -حاکميت روحيه و رويه اقتصادی روحانيت بر کل اقتصاد کشور
 به لحاظ فرهنگی و فکری و ايدئولوژيک نيز جمهوری اسلامی سيری از فرهنگ نيمه‌روشنفکرانه (انقلابی) سال‌های اوليه انقلاب که تحت تأثير ادبيات نوانديشان دينی و متکی و مبتنی بر زهد و سادگی و سخت‌گيری مالی و اقتصادی امام علی بود، به تدريج به سمت افکار فقهی – حوزوی و رويه و رفتارهای متداول و غالب حوزه‌ها پيش رفت. همان گونه که به تدريج توجه و تکيه بر مرحوم مطهری جايگزين دکتر شريعتی شد و حتی مدتی افرادی هم چون آقای دستغيب و کتاب‌هايش حتی بيشتر از آقای مطهری مورد توجه قرار گرفت.
در حوزه مديريت و سياست نيز به تدريج و به خصوص پس از جنگ با ادبيات خاص آقای هاشمی رفسنجانی مسئله  رفاه و تجمل (به موازات تاکيد بر ضرورت خودکفا شدن دواير مختلف دولتی)، همراه با پوست‌اندازی تدريجی انگيزه‌ای – شخصيتی کارگزاران و مديران اجرايی نظام جايگزين سادگی و زهد و خلوص اول انقلاب که فرهنگ جهاد سازندگی و سپس فرهنگ جبهه‌ها لقب گرفته بود، شد.
 يک نکته ظريف تاريخی-جامعه‌شناختی در اين ميان نيز رويه و روحيه حاکم بر «اقتصاد حوزه‌ها» يا «اقتصاد روحانيت» است. همان گونه که قبل از انقلاب در حوزه‌ها معروف بود که «نظم ما در بی‌نظمی ماست»، در حوزه اقتصادی نيز نوعی بی‌نظمی و حتی بلبشو و بی‌حساب و کتابی در دفاتر و بيوت مراجع وجود داشت که از مردم و به خصوص بازاريان وجوهات شرعی می‌گرفتند و به طلاب شهريه می‌دادند و يا آن وجوه شرعی را در راه‌هايی که صلاح می‌دانستند، خرج می کردند. حتی خوش‌نام‌ترين و پاک‌ترين مراجع نيز به حساب و کتاب و دفتر رسمی و ... تن نمی‌دادند. همين مسئله گاه باعث رشد فساد مالی در ميان اطرافيان و آقازاده‌های همان مراجع می‌شد.
 پس از انقلاب به نظر می‌رسد که همان رويه و روحيه حوزه‌ها و روحانيت، به علت نقش بالادستی که اين قشر در نظام سياسی-اجرايی کشور دارند، بر کل کشور نيز حاکم شد. عدم اعتقاد به سازمان برنامه و بودجه و تأکيد بر «بيت‌المال»ی که هر وزير بيايد و هر قدر نياز دارد بردارد، توسط مرحوم محمدعلی رجايی يک نمونه از اين تسری اخلاق روحانيت به حوزه اجرا بود.
سيستم اجرايی کشور از رجايی ساده و سالم تا احمدی‌نژادی که به راحتی پلک زدن دروغ می‌گويد و تيم پيرامونش بالاترين حد فساد در طول تاريخ حداقل جمهوری اسلامی را در کارنامه دارند، سيری پر فراز و نشيب داشته است. اما يک نخ تسبيح ثابت در اين سير همان روحيه و رويه حوزه‌ای-روحانيتی حاکم بر اقتصاد است که هر چند برخی از دولت‌ها سعی در برهم زدنش را داشتند ولی يا زورشان نرسيد و يا خود نيز آلوده بدان شدند. به ياد داريم که وقتی مهندس سحابی در آغاز تکوين مجلس ششم گفت اصلاح اقتصادی را مجلس ششم بايد از خودش شروع کند، اولين منتقدان و معترضان -به طنز و به جد- به سخن او برخی از نمايندگان يا حاميان همان مجلس بودند.
ت-هزينه سنگين و پنهان ماشين تفتيش و سرکوب
 قدرت سياسی در ايران به تدريج و در روندی رو به رشد اتکايی بيش از پيش به عنصر نظامی-امنيتی و ارعاب و سرکوب داشته است. اگر اين مسئله را کنار دوگانگی حکومت در ايران بگذاريم صورت مسئله تشديد هم می‌شود. در بخش نظامی-امنيتی ما با نهادهای متعددی روبرو هستيم. به ياد دارم روزی وقتی کارمند دفتر يکی از نشريات مفقود شده بود، مديرمسئول آن دفتر با پيگيری از نهادهای انتظامی و امنيتی متوجه شد که هفت نهاد در تهران امکان دارد فردی را بازداشت کنند! وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه دو قطب اصلی اين حوزه هستند. به همين ترتيب بايد ديگر دواير اطلاعاتی نهادهای مختلف و بسيج و ... را هم اضافه کنيم. همه اينها روزبه روز بودجه‌خوارتر و روزبه‌روز بی‌حساب و کتاب‌تر از قبل شده‌اند.
همين طور نهادهای رسانه‌ای (به خصوص صدا و سيمای رسمی) نيز از حوزه بودجه‌های بی‌حساب و کتاب و فسادهای مرتبط دور نيستند. بر اينها بيفزاييم نهادهای مهم با چرخه مالی بسيار بالا (هم چون بنياد مستضعفان، آستان قدس رضوی و...) را. در نظر گرفتن بودجه و چرخه مالی بالای نهادهای تحت نظر رهبری از يک سو و نهادهای دخيل در تفتيش و سرکوب از سوی ديگر لايه و بخش پنهانی اما بسيار مهمی را در پرونده اقتصادهای بی‌حساب و کتاب و فسادهای پيامد آن، در کشور تشکيل می‌دهد.
ث-شکست اخلاقی؛ شتاب فساد اقتصادی
 يک اتفاق مهم اما، از سال ۸۸ به بعد در اقتصاد کشور افتاده است و آن سير تصاعدی شديد و شتاب‌گيری فساد بوده است. در اين سير همه عوامل گذشته (اعم از فسادهای فردی، از جيب ملت خرج کردن برای فعاليت‌ها و رقابت‌های سياسی، غلبه روحيه و رويه روحانيت، بودجه‌خواری نهادهای موازی در حاکميت سراسری دوگانه، بودجه‌خواری نهادهای  سرکوب و ...) دست اندرکار بودند، اما يک نکته هم مزيد بر علت شد. در کشور يک تقلب بزرگ انتخاباتی صورت گرفت. رأس هرم سياسی در جريان‌ و هادی و حامی آن بود. طبعا افراد (ولو معدودی) که در جريان مديريت اين تقلب و سرقت آرای مردم بودند (و فيلم‌ها و اعترافات و نشانه‌های اخير ديگر ترديدی در اين باره برای ديرباورترين افراد نيز باقی نگذاشته است)، ديگر آن اعتماد و احترام اخلاقی سابق را نمی‌توانستند هم چنان برای ولی فقيه و بيت و طيف رهبری داشته باشند.
يکی از علل گردن‌کشی و ايستادگی احمدی‌نژاد در برابر ولی‌فقيه تا حد خانه‌نشينی يازده روزه، ناشی از اين عامل روانشناختی بود که او ديگر برای رهبر، تقدس و احترام و اعتماد سابق را قائل نبود. اين دو شريک يک خيانت بزرگ در آرای مردم بودند که شايد با توجيهاتی شرعی و سياسی و... بر وجدانشان خاک بپاشند، اما قضاوتشان نسبت به يکديگر، ديگر اصلا مثل سابق نخواهد بود. اين شکاف از يک شکست بزرگ اخلاقی نشأت می‌گرفت که به تدرج در کل بدنه بازتوليد می‌شد. اين عامل را کنار رشد تصاعدی و جهشی قيمت نفت در اين دوره که درآمدی نجومی را به سمت حاکمان سرازير می کرد، قرار دهيم داستان فساد در ايران کامل‌تر می‌شود. و نتيجه می‌شود همين فاجعه‌ای که به بار آمد و خيانتی که به اموال عمومی مردم اين سرزمين شد و پرونده‌های فسادی که حتی گفتنش تبعات اجتماعی به بار می‌آورد و هر روز گوشه تلخ و وقاحت‌بار ديگری از آن بيرون می‌زند؛ از اختلاس‌ها و فسادهای مالی فردی تا باندی و جريانی که هيچ حوزه‌ای را هم دست‌نخورده باقی نگذاشته است، از جمله دانشجويان بورسيه‌ای را. بدين ترتيب است که نحوه برخوردها شکل مافيايی می‌گيرد؛ متهم فساد اقتصادی از ترس از پرده برون افتادن رازها ناگهان و بی‌خبر اعدام می‌شود و با رو شدن پرونده بورسيه‌های تحصيلی، استيضاح وزير علوم  به صورت يک اهرم فشار و  گروگان‌گيری در می‌آيد.
حال از اين بحث و از فردی/ساختاری/فرهنگی/اخلاقی-انگيزه‌ای ديدن فساد اقتصادی و فراگير و گسترده و شامل بودنش، رسوخ در بالايی‌ها، عادی و طبيعی تلقی شدن و بی‌انگيزگی در برخورد با اين کلاف سر در گم و... و علت‌های اصلی عدم رسيدگی به اين پرونده تلخ و شوم چه نتيجه‌ای می‌خواهيم بگيريم.
نتيجه اول؛ اصلاح مسير اقتصادی با جلوگيری از هرز روی منابع عمومی
نتيجه اول آن که بخش مهمی از راه‌حل‌ها برای، حداقل، اصلاح مسير اقتصادی ايران مبارزه عليه فساد و به تعبير درست‌تر فسادزدايی از نظام اجرايی و اقتصادی کشور است. بخش مهمی از درآمد ملی کشور به صورت رسمی هزينه نهادهای مذهبی (از رهبر و بيتش تا ائمه جمعه و نهادهای فرهنگی-مذهبی) می‌شود که فعلا و ظاهرا نمی‌توان حذف کرد، ولی قابل تعديل است و بخش مهمی از آن نيز به صورت غيرقانونی و آنچه «فساد» ناميده شده صرف رقابت‌های سياسی، سياست‌های سرکوب و بهره‌مندی‌های فردی می‌شود. کم کردن اين  هزينه‌ها يک بار بزرگ را از دوش اقتصاد ايران برمی‌دارد.
منابع درآمدی که در اينجا آزاد می‌شود بسيار عظيم است و می‌تواند به اقتصاد کشور شوک وارد کند؛ آن هم در اقتصادی که آن قدر ضعيف شده است که به دنبال نگرفتن داوطلبانه يارانه‌ها توسط خود مردم است و يک تلاش عمده‌اش رفع تحريم‌ها برای بدست آوردن منابع در آمدی جهت هزينه کردن حتی برای امور روزمره و جاری و در مرحله بعد امور توسعه‌ای.
نتيجه دوم؛ نسبت اصلاح اقتصادی با اصلاح سياسی/نقطه ضعف اساسی راست افراطی
 اين نکته قابل تاملی است که دولت روحانی که اينک به دنبال آزاد کردن سرمايه‌های کشور از چنگ تحريم‌های ناعادلانه است، چون شديدا نيازمند درآمد است چرا از اين سرمايه بزرگ صرف نظر می‌کند و اين نکته مهم جای در خوری در برنامه‌ها و بسته‌های اقتصادی‌اش ندارد؟
 نکته مهم‌تر اما اين که دولت روحانی اگر در سياست‌های هسته‌ای و حل معضلات اقتصادی از طريق رفع تحريم‌ها، حمايت بيت و سپاه و طيف رهبر را دارد، اما در حوزه سياست داخلی به شدت با مخالفت و مقابله آنها روبروست. اين دولت هر قدر در حوزه اول با برنامه و نقشه راه است در حوزه دوم بی‌برنامه، بی‌انگيزه و ناتوان است و از طناب‌کشی سياسی با طيف بيت در مسائل داخلی هراسناک به نظر می‌رسد. يک راه مهم و شايد اثرگذارتر در محدودسازی قدرت و توان صف مقابل که شديدا مخالف دموکراسی، آزادی و تغيير فضای امنيتی کشور به فضای سياسی و بالا بردن سقف تحمل حتی در حد رقابت‌های درون سيستمی است و همه اين‌ها وعده‌های انتخاباتی روحانی بوده است؛ همين شفاف‌سازی و محدودسازی حوزه اقتصادی جريان مخالف اصلاح و تغيير در بستر مبارزه با فساد است.
روحانی و دولتش اگر بدانند که نفع مردم و کشور، و حتی نفع نظام و نيز به طور خاص نفع جريان بی‌پشتوانه اجتماعی «اعتدال» در تحقق حداقل برخی وعده‌های سياسی (علاوه بر وعده‌های اقتصادی) است، و عزم و انگيزه‌ای ولو محدود و به ضرورت و به حد نياز برای تلاش و چالش در اين حوزه داشته باشند بايد منافع و منابع مالی و درآمدی طيف مقابل را که امروز با فروکش کردن انگيزه‌های مذهبی و سياسی انقلابی، به شدت به ممر درآمدهای اقتصادی متکی است، اولا شفاف و ثانيا محدود کنند.
دولت روحانی بايد سردمدار روشنگری -پيگيری قضايی و مداومت در مبارزه با فساد اقتصادی باشد. نقطه ضعف اصلی جريان راست افراطی همين جاست. اگر روحانی و دولت‌ش در اين باره کوتاهی کنند، در قضاوت‌هايی که شکل‌گيری‌شان زمان چندانی نيز نخواهد برد به از کف دادن يک فرصت بزرگ تاريخی برای مردم ايران و حداقل، ناتوانی و تذبذب متهم خواهند شد. در حوزه فساد اقتصادی نيز قضاوت تلخ و بی‌رحم مردم و وجدان عمومی نيز آنها را مشمول همان قضاوتی خواهد کرد که دولت پيشين را اينک متهم می‌کند. به قول امام علی از تاريخ عبرت بگيريد قبل از آن که خود مايه عبرت ديگران شويد.
متأسفانه سنت حاکم بر رفتار حاکمان ايران در چند دهه با ادعای  حکومت علی وار، کاملا وارونه حرکت او بوده است. «علی»ای که در منبرها و تريبون‌های قبل از انقلاب تبليغ می‌شد در سياست آسان‌گير و در اقتصاد سخت‌گير بود . مدعيان پيروی او به شدت به اين سياست، اما به شکل وارونه عمل می‌کنند. آنها نه پاکدستی علی و ديگر صحابه بزرگ رسول را دارند و نه مديريت آنها را و بالاخره نه انگيز‌ه‌های اخلاقی‌شان را.
مبارزه با فساد اقتصادی که کسی «ظاهرا» نمی‌تواند با آن مخالف باشد، خود يکی از بهترين راه‌های تسهيل بستر اصلاحات سياسی در ايران است. همان گونه که «رفاه نسبی» مردم (البته به همراه «فضای نسبی» برای فعالان سياسی و مدنی و صنفی) نزديکترين راه رسيدن به دموکراسی در ايران است. 

۱۳۹۳/۰۵/۰۵

افسوس که خمینی برخورد شدید نکرد

علی مطهری نماینده مجلس در گفتگویی با خبرآنلاین از دیداری که همراه با شماری از نمایندگان مجلس و خانواده‌های شهدا و گروه‌های دیگر با خامنه‌ای داشته است خبر داد. مطهری درباره پرسشی که در این دیدار درباره ادامه حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد با خامنه‌ای داشته است چنین گفت.
"گفتم از نظر من و بسیاری از افراد، ادامه حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی به نفع کشور و انقلاب نیست و ضرورتی ندارد. اگر یکی از این دو در این حال از دنیا برود، مسئله به صورت یک غده چرکین برای جمهوری اسلامی باقی می‌ماند. از جناب عالی درخواست می‌کنم که به قوه قضائیه دستور بدهید که این موضوع را تمام کنند. اگر لازم است محاکمه شوند، ‌همراه سایر اطراف ماجرا محاکمه شوند و به قضیه خاتمه داده شود. ایشان فرمودند من قبلن درباره بصیرت صحبت کرده‌ام. جرم اینها بزرگ است و اگر امام (ره) بودند شدیدتر برخورد می‌کردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعن شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کرده‌ایم.
تردید نیست که آقای مطهری چوب شهامت طرح این پرسش و افشای پاسخ آقای خامنه‌ای به آن را خواهد خورد. حداقلش آن است که خواهند کوشید او را از راه یافتن به مجلس آینده باز دارند و حداکثر هم  . . .
البته آقای خامنه‌ای که عادت کرده افرادی دست چین شده به ملاقاتش رفته و او یک جانبه برای آنان سخنرانی کند آشکارا آماده طرح چنین پرسشی در برابر جمع نبوده و اگر نه، پاسخی این چنین متناقض و عجولانه نمی داد. شرایطی که در حول و حوش رهبر درست کرده و او را در زمره مقدسات آورده اند، عملن بیش از هرچیز به ظرفیت و تدبیر خود رهبر لطمه زده که نمونه آن را در کودتای سال 88 و خطبه نماز جمعه و جمله معروف "نظر من به نظر احمدی نژاد نزدیک تر است" و فتنه خواندن اعتراض مردم دیدیم. نماز جمعه‌ای که اوج بی تدبیری وی را در شناخت شرایط و افراد و اداره کشور نشان داد و چهار سال بحران و غارت تا مرز فروپاشی را روی دست کشور و مردم ایران گذاشت. احمدی نژاد هم که نظراتش به نظرات "آقا" نزدیک تر بود پس از چندی دیگر پاسخ پیغام و پسغام‌ها و نامه‌های "آقا" را هم نمی داد یا با عبارت "عزت زیاد" که ورد زبان جاهل‌های سابق محلات بود، آن را خاتمه می داد. بله! نظر آقای خامنه‌ای به نظریات احمدی نژاد واقعا هم نزدیکتر بود. آقای خامنه‌ای در همین چند جمله پاسخ به علی مطهری، خود در نقش قوه قضائیه و دادستان و قاضی یکجا ظاهر شده و برای کروبی و موسوی و رهنورد حکم صادر کرد. کسی نبود از ایشان بپرسد که "مجرم" به کسی می گویند که اتهامش ثابت شده باشد، اتهام این افراد اصلا چیست و کدام دادگاه تشکیل شده تا معلوم شود که این اتهامات ثابت شده است که آقای خامنه‌ای این افراد را پیشاپیش مجرم معرفی می کند. ایشان نه تنها در نقش قاضی ظاهر شده، بلکه حکم قاضی را هم از پیش می داند و می گوید اگر دادگاه تشکیل شود حکمشان خیلی سنگینتر خواهد بود! آقای خامنه‌ای تحمیل "حصر" به رهبران جنبش سبز را نوعی "ملاطفت نسبت به آنان به حساب آورده است. در حالی که چیزی به نام حصر نه در قانون اساسی و نه قوانین عادی اصلن وجود ندارد. آن وقت ایشان که خود بجای دفاع از قانون در واقع قانون شکن اصلی است، موسوی و کروبی و چند میلیون مردم عادی را که در خیابان‌های شهرهای مختلف ایران تظاهرات سکوت کردند به قانون شکنی متهم می کند. آقای خامنه‌ای می گوید اگر امام بود با اینان شدیدتر برخورد می کرد. این سخنان ادامه همان سیاست خمینی زادیی است که در دوران آقای خامنه‌ای آغاز شده و از زمانی که مهندس موسوی از سوی هودارانش "نخست وزیر محبوب امام" لقب گرفت، ایشان در هر جا که پای موسوی وسط می آید به شکلی پای آقای خمینی را به میان می کشد و سعی می کند خمینی را خراب کند. باید از ایشان پرسید که اگر امام بود شدیدتر برخورد می کرد یعنی چه؟ اگر شما هم آنطور که متملقان و چاپلوسان دور و بر شما می گویند جا در پای امام گذاشته اید، چرا شدیدتر برخورد نمی کنید؟ از چه و از که می ترسید؟
بد نیست به چند نمونه از این "برخوردهای شدید" ادعائی ایشان از جانب آقای خمینی هم اشاره شود. مثلن خود آقای خامنه‌ای در نماز جمعه علیه اختیارات ولی فقیه و آقای خمینی سخن گفت. به طوری که آیت الله خمینی خطاب به وی علنی و رسمی گفت "شما از ولایت فقیه هیچ چیز نفهمیده اید." چه برخورد شدیدی با آقای خامنه‌ای شد؟ از نماز جمعه کنار رفت یا از رئیس جمهوری برکنار شد؟ هیچ اتفاقی متاسفانه نیفتاد و کاش برخورد شدیدی شده بود که شاید کار کشور اکنون بدینجا نمی کشید.
در مورد آقای منتظری، آقای خمینی گفت که ایشان فقیه عالیقدر است و حوزه از نظراتش باید استفاده کند. اما در دوره آقای خامنه‌ای که شاگرد آیت الله منتظری هم به حساب نمی آمد، آقای خامنه‌ای دستور حصر آقای منتظری را صادر کرد.
در ماجرای تشکیل گروه 99 نفر در مجلس که با وجود سفارش آقای خمینی به رای به میرحسین موسوی، علیه او رای دادند، چه برخورد شدیدی با گروه 99 نفر شد؟ مگر خود آقای خامنه‌ای نگفت این گروه موسوم به مخالف آقای خمینی 99 نفر نیست و 100 نفر است و نفر صدم خود من هستم. او را بابت این "بصیرت" فوق العاده اش از رئیس جمهوری برکنار یا حصر کردند؟
در همین ماجرای 99 نفر آذری قمی رهبر قشریون در مجلس پیامی برای آقای خمینی ارسال کرد که برای ما یک پوزه بند بفرستید. چه برخورد شدیدی با آذری قمی شد؟ ولی همین آقای آذری قمی که زمانی رفیق و همنظر آقای خامنه‌ای بود، در زمان رهبری ایشان به حصر افتاد و زمانی که به آقای خامنه‌ای گفته شد که ایشان ممکن است در حصر فوت کند پاسخ داد : مهم نیست! در مورد بنی صدر آقای خمینی حتا با برکناری وی نیز موافق نبود و نظرش این بود که بماند و فرماندهی کل قوا از او گرفته شده و تحت کنترل باشد و زمانی که خود بنی صدر از ترس مخفی و برکنار شد، باز آقای خمینی گفت ایشان بماند و در دانشگاه‌ها تدریس کند. حتا زمانی که مسعود رجوی و موسی درخواست ملاقات با وی را کردند آقای خمینی پاسخ داد: شما سلاح هایتان را زمین بگذارید من به دیدار شما می آیم. این تدبیر یک رهبر مسئول است که می خواهد کشور به خشونت کشیده نشود و آن هم تدبیر آقای خامنه ایست که به مردمی که راهپیمایی مسالمت آمیز کردند و حتی شعار هم ندادند حمله می کند و از آنان خون می ریزد و کشور را به آشوب می کشاند و اکنون با دفاع از ادامه حصر موسوی و کروبی در واقع از دستاورد بی بصیرتی خود دفاع می کند.
امروز دیگر همه از جریان کودتای 88 خبر دارند. هر خبری هم که تا به امروز بیرون نیامده باشد بی تردید دیر یا زود بیرون خواهد آمد. فرمانده سپاه پاسداران منصوب آقای خامنه‌ای از یکسو و نماینده خود وی در نیروهای مسلح از سوی دیگر در سخنرانی های جداگانه ای که ضبط تصویری شده و اخیرا روی شبکه یوتیوب قرار گرفت، می پذیرند که موسوی برنده انتخابات بود و جلوی پیروزی او را گرفته اند و حتی اجازه نداده اند انتخابات به دور دوم کشیده شود. هفت تن از اعضای شورای نگهبان که قرار بوده برانتخابات نظارت و به شکایت موسوی رسیدگی کنند خود پیشتر به سود احمدی نژاد وارد کارزار انتخابات شده و اعلامیه حمایت داده بودند. بدون همه اینها، بدون همه اسنادی که در آینده بی تردید منتشر خواهد شد و بدون اعتراف منصوبان آقای خامنه‌ای، میلیون‌ها مردم ایران خود می دانند که رای آنان چه بوده و به که بوده است و چگونه علیه آن کودتا شده است.
آقای خامنه‌ای صبر و تحمل رهبران جنبش سبز و مردم ما را در برابر نابردباری‌های کنونی خود ایشان به حساب پیروزی خود می گذارد. در حالی که چنین نیست. در برابر یک رهبری این چنین بی تدبیر و بی بصیرت مردم ما چاره‌ای جز بصیرت بیشتر ندارند. رای به حسن روحانی نمونه‌ای از این بصیرت ملی بود. سرنوشت آقای خامنه‌ای و بُرد و باخت اگر برای خود وی آن قدر اهمیت دارد که آماده است به خاطر آن کشور را به لبه پرتگاه بکشاند، برای مردم آخرین چیزیست که به آن فکر می کنند و برایشان اهمیت دارد. مهم نجات از گردابی است که بر اثر بی تدبیری‌های بیست و چند سال گذشته و هشت سال حکومت احمدی نژاد کشور در آن فرو رفته است، مهم باقی گذاشتن ایرانی زیباتر و نیرومندتر برای نسل‌های آینده است. تقابل میان میهن دوستی یک ملت و خودخواهی و بی تدبیری یک رهبری است. میهن دوستی باید بر این بی تدبیری غلبه کند و غلبه خواهد کرد.
راه توده  462  شماره 12 تیر ماه 1393

اگر امام زنده بود، حکم آقای خامنه ای چه بود؟
با در گذشت آقای خمینی و در غیاب وی، آقای خامنه ای داماد مصباح یزدی را نماینده خویش در سپاه کرد تا افکار مصباح ایدئولوژی سپاه شود. آقای خمینی به جای محمدی عراقی، عبدالله نوری را نماینده خود در سپاه کرد و سپس دلیل رد محمد عراقی برای سرپرسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه گفت "من بیم دارم، آقای عراقی افکار پدر همسر خود را در سپاه نفوذ بدهد."
در مجلس خبرگانی که پس از درگذشت آقای خمینی تشکیل شد، با ترساندن اعضای حاضر در جلسه، آنها را مجبور به انتخاب خامنه ای بعنوان جانشین کردند. در این مجلس برای ترساند و رای گرفتن گفتند "ما در حالت نه جنگ و نه صلح قرار داریم و اگر یک رهبر واحد و نه شورای رهبری انتخاب نشود، عراق پشت مرزهای کشور در حال آماده باش و شنیدن خبر تعیین رهبر بعدی است، تا در صورت عدم ثبات در کشور با کمک آمریکا، حمله کند." سال ۸۸ سالی بود که مهندس موسوی به دلیل نبودن امام تنها شد و روحیه کینه جوئی و جاه طلبی شما، به دلیل عقده های فروخفته در زمان حیات امام که امکان هرگونه حرکت غیر قانونی و زیاده طلبی را از شما گرفته بود، پس از ارتحال ایشان فوران کرد و دامان یاران و اطرافیان امام را گرفت.
اگر امام زنده بود، قطعن همان گونه که در اختلافات میان شما و آقای مهندس موسوی، در مقاطع مختلف، در دهه شصت، همواره جانب آقای مهندس موسوی را می گرفت و شما را به دلیل روحیه زیاده خواهی و جاه طلبی، به حرکت در مسیر قانون توصیه می نمودند، امروز هم در اختلاف بزرگ سال ۸۸، بدون تردید حق را به آقای موسوی می داد. اما افسوس که در سال ۸۸ دو طرف دعوا حضور داشتند اما داور حضور نداشت و یک طرف دعوا، خود در جایگاه داور نشسته بود. طبیعی است که نتیجه داوری جز حصر و سرکوب و کشتار و تجاوز نخواهد بود.
در روزهای گذشته، پاسخ علی خامنه ای به علی مطهری در دیداری که بمناسبت سالگرد انفجار حزب جمهوری اسلامی برای رهبر ترتیب داده بودند، در تمام محافل سیاسی و مذهبی ایران بر سر زبان هاست. بویژه این جمله وی خطاب به علی مطهری که اگر امام زنده بود، با موسوی و کروبی برخورد سنگین تری می کرد و اگر اینها محاکمه شوند حکمشان سنگین تر از حصر خانگی خواهد بود.
نکات زیر از مقاله "احمد شمس" برگرفته شده و استدلال وی درباره این که اگر امام زنده بود چه می شد، چنین است.

یک) فرصت برای رهبری چون شما که با اجتهاد فرسنگ ها فاصله داشته و دارید، فراهم نمی شد، و ثانین در اجلاسیه مجلس خبرگان، با ترفندهای عناصر سیستم امنیتی، در هنگام تنفس آن جلسه، با ترسانیدن نمایندگان مجلس خبرگان، که ما در حالت نه جنگ و نه صلح قرار داریم و اگر یک رهبر واحد و نه شورای رهبری انتخاب نشود، عراق پشت مرزهای کشور در حال آماده باش و منتظر شنیدن خبر تعیین رهبر بعدی است تا در صورت عدم ثبات در کشور با کمک آمریکا به ما حمله نماید و نیز برخی ادعاهای خلاف واقع در آن جلسه که امام بر جانشینی شما تمایل داشتند، هرگز شرائط رهبری برای شما مهیا نمی شد.

دو) به آقای محمدی عراقی حکم نمایندگی خود در سپاه را نمی داد، کما این که چند سال بعد از شهادت شهید محلاتی از اعطای این حکم به او استنکاف ورزیدند و وی تحت عنوان سرپرست نمایندگی امام در سپاه مشغول فعالیت بود، و وقتی در اواخر حیات امام، خدمت ایشان رسیده و تقاضای صدور حکم برای خود می نماید، امام می فرمایند که تا هفته آینده تکلیف نماینده خود در سپاه را مشخص خواهم کرد، سپس این حکم را برای آقای عبد الله نوری صادر می نمایند، امام در پاسخ به برخی افراد دلیل عدم صدور حکم برای آقای محمدی عراقی را، بیم نفوذ افکار پدر همسر وی یعنی آقای مصباح یزدی در سپاه ذکر می نمایند. امری که بلافاصله پس از ارتحال امام اتفاق افتاد و شما با صدور حکم برای آقای محمدی عراقی به عنوان نماینده خود در سپاه، به این دغدغه امام توجه نکرده و هم چنان این نهاد را گرفتار افکار منحرف و گمراه این فرد و فرقه ی او ساختید، تا آن جا که با ظهور افرادی مثل احمدی نژاد و با حمایت شما از وی، مسیر انقلاب از سمت و سوی اصلی خود خارج شد.

سه) هرگز موسوی ها از صحنه سیاست و قضاوت کنار زده نمی شدند تا قدرت به دست کسانی مثل شما و علاقمندان و هم فکران شما بیفنتد که توان اداره یک نانوائی را هم ندارند و نتیجه بیست و پنج سال مدیریت معیوب آنان در عرصه داخلی و خارجی و اوضاع نابسامان اجتماعی کشور، آشکار است.

چهار) هرگز نظارت استصوابی و بازی با آبروی افراد با اتهاماتی نظیر عدم التزام به اسلام و سوء شهرت و . . توسط شورای نگهبان اتفاق نمی افتاد و قداست این نهاد در حد مدافع یک جناح در منازعات سیاسی و بانی تقلب های گسترده در انتخابات ها، تنزل پیدا نمی کرد.

پنج) زمینه برای مرجعیت شما با جنجال آفرینی و تحصن عده ای از اعضای لشکرهای ۱۷ علی بن ابی طالب و ۲۷ محمد رسول الله ، در جلوی جامعه مدرسین در سال ۷۳ فراهم آمد تا برخی از طلاب جوان آن روز مانند آقای ماندگاری که امروز جزء قرارگاه عماریون هستند، با مراجعه به منازل برخی علما، با ترفندهای مختلف و ماخوذ به حیا شدن ایشان، جهت اثبات اجتهاد شما، از آنان دست خط بگیرند.

شش) اگر امام زنده بود، قطعن همان گونه که در اختلافات میان شما و آقای مهندس موسوی در مقاطع مختلف در دهه شصت، همواره جانب آقای مهندس موسوی را می گرفت و شما را به دلیل روحیه زیاده خواهی و جاه طلبی، به حرکت در مسیر قانون توصیه می نمودند، امروز هم در اختلاف بزرگ سال ۸۸، بدون تردید حق را به آقای موسوی می داد. اما افسوس که در سال ۸۸ دو طرف دعوا حضور داشتند اما داور حضور نداشت و یک طرف دعوا، خود در جایگاه داور نشسته بود، و طبیعی است که نتیجه داوری جز حصر و سرکوب و کشتار و تجاوز نخواهد بود.
سال ۸۸ سالی بود که مهندس موسوی و به دلیل نبودن امام تنها شد و روحیه کینه جوئی و جاه طلبی شما، به دلیل عقده های فروخفته در زمان حیات امام، که امکان هرگونه حرکت غیر قانونی و زیاده طلبی را از شما گرفته بود، پس از ارتحال ایشان فوران کرد و دامان یاران و اطرافیان امام را گرفت، و تا مدت ها ایشان را خانه نشین کرد تا آن که این عقده در سال ۸۸ با حیله ای بزرگ خود را هویدا نمود و در سال ۸۸ منجر به حصر نزدیک ترین یاران ایشان یعنی آقایان مهندس موسوی و مهدی کروبی شد، بلکه گوشه ای از عقده های فروخفته ی شما در حمایت امام از مهندس موسوی را با این اقدام کینه جویانه ی شما ، التیام بخشد.

هفت) اگر امام زنده بود، زمینه ای برای به قدرت رسیدن امثال احمدی نژاد و جولان دادن افرادی نظیر مصباح یزدی که هرگز در تحقق نهضت نقشی نداشته و هیچ زحمتی برای انقلاب نکشیده و سابقه حضور در جبهه های جنگ را نداشته اند  فراهم نمی شد و انقلاب به دست صاحبان اصلی آن اداره می شد؛ نه آن که با بی تدبیری شما، انقلاب به دست نا اهلان و نامحرمان بیفتد و روزگاری پیش بیاورید که نظر احمدی نژاد نزدیکتر از نظر یار دیرین امام یعنی آقای هاشمی به نظر شما باشد، و مصباح یزدی که امام خوف نفوذ افکار او در سپاه را داشتند، توسط شما و به غلط مطهری زمان لقب گیرد و موج نفوذ و انحراف او تمام کشور را فرا گیرد.
هشت) اگر امام زنده بود، هرگز اجازه ورود سپاه به فعالیت های سیاسی را نمی داد، همان گونه که نه تنها در زمان حیات خود این اجازه را نداد و بلکه در وصیت نامه خود به نیروهای مسلح توصیه نمود از ورود به سیاست و منازعات پیرامون آن بپرهیزند. اما شما با زیر پا گذاشتن سیره عملی و توصیه ایشان و با استدلال های غیرمنطقی خود، باعث ایجاد رویه ناصوابی در کشور شدید که زمینه بروز کودتای انتخاباتی، سیاسی، اقتصادی، توسط این نهاد در عرصه های مختلف فراهم آید و با جنجال آفرینی و بحران سازی در داخل و خارج کشور، سودای مدیریت کشور و بلکه جهان را در سر بپروراند و در کشور و منطقه و جهان آتش جنگ و بحران را بیفروزد و یا به قول آقای هاشمی به کمتر از کل کشور راضی نباشد.
پیک نت چهاردهم تیرماه نود و سه

۱۳۹۳/۰۵/۰۱

آقای رئیس قوه قضاییه! به پرونده مفاسد برادران خود رسیدگی کنید!؟

مصطفی تاجزاده در نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه خواستار رسیدگی به اتهامات اقتصادی برادران لاریجانی شد.
به گزارش نوروز، این زندانی سیاسی در نامه خود با اشاره به فیلم باج خواهی فاضل لاریجانی از بابک زنجانی که احمدی نژاد در مجلس پخش کرد می نویسد: « قانون و عدالت حکم می کند چنان چه نوار جعلی است آقای احمدی نژاد محاکمه شود و اگر درست است و مونتاژی در کار نیست دادگاه رسیدگی به رشوه خواری آقای فاضل لاریجانی هرچه سریع تر تشکیل شود.»
عضو ارشد جبهه مشارکت همچنین خواهان رسیدگی به پرونده زمین خواری جواد لاریجانی شده و در ادامه آورده است: « سپری شدن زمان هرگز موجب نمی شود که دو پرونده مزبور به فراموشی سپرده شود. اگر چه نشان می دهد که برادران کوچک و بزرگ شما در زمینه اتهامات اقتصادی نیز از مصونیت آهنین برخوردارند.»
متن کامل این نامه در پی می آید:
به نام خدا
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام
از روزی که رئیس دولت دهم در ۱۵ بهمن ماه ۹۱ فیلمی را در مجلس به نمایش گذاشت و به زعم خویش از باج خواهی آقای فاضل لاریجانی از بابک زنجانی پرده برداشت، یک سال و نیم می گذرد. باوجود این دستگاه قضائی که ادعای قاطعیت مقاماتشان در مبارزه با مفاسد اقتصادی گوش فلک را کر کرده است، از تشکیل دادگاه طفره رفته است. حال آن که قانون و عدالت حکم می کند چنان چه نوار جعلی است آقای احمدی نژاد محاکمه شود و اگر درست است و مونتاژی در کار نیست دادگاه رسیدگی به رشوه خواری آقای فاضل لاریجانی هرچه سریع تر تشکیل شود. هم چنین بررسی اتهام زمین خواری آقای جواد لاریجانی نیز به گونه ناموجهی چند سال طول کشیده است و از برگزاری دادگاه وی نیز خبری نیست. اگر مقابله با زمین خواری را جدی می دانید بایسته است دادگاه رسیدگی به اتهام وی نیز هرچه سریع تر برگزار شود و مشخص شود چه مقامی و با چه مجوزی چند هکتار زمین را در چه سالی و در کجا و چرا به وی بخشیده و قیمت آن هم معلوم شود.
جناب آقای صادق لاریجانی
سپری شدن زمان هرگز موجب نمی شود که دو پرونده مزبور به فراموشی سپرده شود. اگر چه نشان می دهد که برادران کوچک و بزرگ شما در زمینه اتهامات اقتصادی نیز از مصونیت آهنین برخوردارند.
تأخیر در تشکیل دادگاه آنان اعتماد عمومی را نسبت به عملکرد شما و قوه قضائیه از آن چه اکنون هست، کمتر می کند. مشفقانه نصیحت تان می کنم که اجازه ندهید حیثیت نهاد قضائی کشور و استقلال آن بیش از این خرج آقازاده ها شود. پرونده های دیگری نیز باید رسیدگی شود که پس از صدور حکم آقایان فاضل و جواد لاریجانی به استحضار خواهم رسانید.
چنان چه در تشکیل دادگاه در اسرع وقت تعلل ورزید، مراتب را با رهبری درمیان خواهم گذاشت تا دستور پی گیری فوری صادر کند.
با احترام
سید مصطفی تاجزاده
اوین مردادماه ۱۳۹۳