۱۳۹۳/۰۷/۰۸

خلاف و خشونت مأموران


خشونت و سرکوب تا این حد!؟
فرض آن که فردی خلافی مرتکب شده باشند، آیا رفتار خشونت آمیز آن مأمور بخشی از مجازات این دو جوان است؟



۱۳۹۳/۰۷/۰۷

توقف یا اجرای حکم اعدام ریحانه جباری!؟!؟

ريحانه جباري و اشرف نظري دو زني كه به اتهام قتل عمد به اعدام محكوم شده‌اند جهت اجراي حكم اعدام از بند زنان زندان قرچك ورامين به سلولهاي انفرادي زندان رجايي شهر كرج منتقل شدند.



ريحانه جباري زنداني متهم به قتل در زندان قرچك ورامين ظهر روز دوشنبه ۷ مهر ماه جهت اجراي حكم اعدام به سلول انفرادي منتقل شد . پرونده وي طي ماههاي گذشته مورد توجه محافل حقوق‌بشري قرار گرفته و روند رسيدگي به پرونده وي ناعادلانه قلمداد شده بود.


هم‌چنين به همراه وي يك زن ديگر به‌نام اشرف نظري كه به اتهام قتل عمد به قصاص نفس (اعدام) محكوم شده جهت اجراي حكم از بند زنان زندان قرچك ورامين به سلولهاي انفرادي زندان رجايي شهر كرج منتقل شده است .
به گزارش هرانا، ريحانه جباري كه در سن ۱۹ سالگي مرتكب قتل شد در فروردين ۱۳۹۳ بعد از ۷ سال زندان به‌جرم قتل به اعدام محكوم شده‌است. وي به اتهام قتل مرتضي عبدالعلي سربندي، ۴۷ ساله، بازداشت و محاكمه شد. جباري اتهام قتل را پذيرفت، اما مدعي شد مقتول قصد تجاوز داشته و او از خود دفاع كرده‌است.


جباري طراح دكوراسيون داخلي يك شركت تبليغاتي و طراحي داخلي بود كه براي طراحي دكوراسيون مطب مقتول به آن‌جا رفته بود. مرتضي عبدالعلي سربندي، پزشک عمومي بود و در تجارت لوازم پزشكي فعال بود .

۱۳۹۳/۰۷/۰۵

الگوهای متنوع رفتاری در حکومت های اسلامی همه از یک قماش هستند!؟

هنگامی که سیاستمداران از محمد و علی الگوی رفتاری بگیرند و گردن زدن و برده فروشی به عنوان استانداردهای  مجازات خطاکاران در جامعه و ملاک رفتار با اسرا معرفی بشود، پیامد آن در جامعه و تربیت کودکان می تواند چنین باشد که سر بریدن و دار زدن تبدیل به بازی و سرگرمی کودکان گردد. رسانه های اسلامگرایان ایران گزارش دادند که پسربچه همدانی قربانی بازی خیالی شد که عین آن را در صحنه اعدام در خیابان دیده بود. این بازی خشن پسرک ١٢ ساله را به کام مرگ فرستاد.

الگوی بچه ها اعدام در ملاء عام در ایران و الگوی حکومت اسلامی ایران در مجازات و رفتار داعشیان با اسرای شان و همانا رفتار محمدبن عبدالله است که اسیران بنی قریظه را به بازار برده فروشی نجد فرستاد و به قول خمینی و . . . علی در یک روز سر 700 نفر را از تن جدا کرد!


علی‌اکبر یونسی پسر بچه همدانی در الگوبرداری از صحنه اعدام جان خود را از دست داد. صبح روز چهارشنبه ۲۶ شهریور ماه بود. علی‌اکبر در خانه‌شان تنها بود که ناگهان بازی خطرناکی به ذهنش خطور کرد. این پسر هرگز نمی‌دانست که قربانی بازی بچگانه‌اش خواهد شد. کمربند سیاه پدرش را برداشت و آن را به لوله گازی که از دیوار آویزان شده بود بستهمه‌چیز در یک چشم به‌هم‌زدن اتفاق افتاد و ناگهان با گره زدن کمربند به دور گردنش بازی خشنی را کلید زد. در میان افکار کودکانه‌اش غرق شده بود و مغرور از این‌که توانسته با صحنه‌پردازی فیلم‌های سینمایی مورد علاقه‌اش را بازسازی کند ناگهان در میان زمین و هوا ایستاد. وقتی خانواده علی‌اکبر به خانه برگشتند با جسد پسر ١٢ ساله‌شان روبه‌رو شدند. وقتی مأوران پلیس در جریان ماجرا قرار گرفتند بلافاصله عازم خانه‌ای شدند که در آن پسربچه‌ای به کام مرگ فرو رفته بود. چنددقیقه بعد خودروی مأموران تیم جنایی در بلوار اعتمادیه همدان ایستاد. در بررسی‌های اولیه مشخص شد، علی‌اکبر به خاطر کنجکاوی و الگوبرداری از صحنه اعدام با کمربند خود را از لوله‌گاز داخل‌خانه حلق‌آویز کرده است. با انتقال جسد این پسر ١٢ساله به پزشکی قانونی تحقیقات پلیس برای روشن شدن علت اصلی مرگ او آغاز شد. تا این که در گزارش پزشکی قانونی شهر همدان علت مرگ خفگی اعلام شد.
نوزدهم شهریورماه‌ سال‌جاری دو زندانی در ملاء عام در همدان اعدام شده بودند. علی‌اکبر هم به این مراسم رفته بود و شاهد اعدام ٢ متهم بود. این درحالی است که کودکان با خیال‌پردازی در نقش‌های مورد علاقه‌شان غرق می‌شوند و هرگز نمی‌دانند در دنیایی زندگی می‌کنند که حوادث با آنها شوخی ندارد. به همین خاطر با الگوبرداری از رفتارهای اشتباه دست به کاری می‌زنند که جبران آنها گاهی امکان‌پذیر نخواهد بود.

رسول اکرم خود اسیران بنی قریظه را بعنوان اسیر به بازار برده فروشی نجد می فرستاد تا با پول فروش اسلحه بخرند.
 مسلم الانصاری گفت که رسول الله مرا بر اسیران بنی قریظه گماشت، پس نگاه به آلت تناسلی نوجوانان پسر می‌کردم، اگر می‌دیدم که بر آلتش مو روییده گردنش را می‌زدم و اگر مو نروییده بود در غنایم جنگی قرار داده می‌شد. (مجمع الزوائد، الهیثمی، جلد 6، صفحه 141 و اعیان الشیعه، محسن الامین، جلد 3، صفحه 303 دیگر منابع در همین زمینه از تاریخ طبری.
. . . سپس رسول الله اموال و زنان و کودکان بنی قریظه را تقسیم نمود در آن هنگام پس از دریافت خمسش، سه سهم برای سوارکار مرد و یک سهم برای سوارکار زن و برای پیاده نظام یک سهم و در آن روز تعداد اسب‌های بنی قریظه 36 اسب بود . . . سپس سعد ابن زید انصاری از برادران بنی عبد الاشهل را به همراه زنان و کودکان اسیر بنی قریظه برگزید و به نجد فرستاد تا بوسیله فروش آنان اسحله و اسب بیاورد و رسول الله (ص) ریحانه بنت عمرو بن جنافه یکی از زنان بنی عمرو بن قریظه را تا آخر عمر برای خودش برداشت، رسول الله از او خواست تا مسلمان شود و او با وی ازدواج نماید و محجبه شود، ولی او به رسول الله گفت: مرا به عنوان کنیزت نگه دارد که این برای من راحت تر است و او هم وی را به همین حال وا گذاشت. التاریخ الطبری، جلد 2، صفحه 252. سپس رسول الله اموال و زنان و کودکان بنی قریظه را تقسیم نمود و برخی از این اسیران را به همراه سعد ابن زید الانصاری به نجد فرستاد تا با فروش آنان اسحله و اسب بیاورد. تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، جلد 16، صفحه 303
آیةالله سیدجعفر مرتضی العاملی از علمای مشهور و مورخ به نام شیعی در کتاب الصحیح فی سیره النبی الاعظم می‌گوید
رسول الله برخی از این اسیران (زن و کودک) را به همراه سعد ابن زید الاشهلی به نجد فرستاد تا با فروش آنان اسحله و اسب بیاوردهمچین گفته می‌شود که پیغمبر برخی از زنان و کودکان اسیر بنی قریظه را به شام برای فروش فرستاد و اسلحه و اسب خرید. الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، سیدجعفر مرتضی، جلد 11، صفحه 225

همانطور که می بینید هیچ تفاوتی بین دو اسلام در کار نیست و مدل داعشیان هم مانند مدل ایرانی و سومالیایی اسلام حماس و  مدل طالبانی و همه اسلام حقیقی هستند.
سخنرانی خمینی در تاریخ ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۵۸ و ستایش قتل عام یهودیان توسط علی را می توانید در آدرس زیر سایت یوتیوب بیابید. https://www.youtube.com/watch?v=7LmmJEP17uE  و متن کامل سخنرانی را نیز می توانید در جلد نهم از کتاب صحیفه نور صفحات ۲۸۱-۲۸۴ پیدا کنید.

۱۳۹۳/۰۷/۰۴

برده فروشی مدرن اسلامی به سبک داعش!؟

زنان ایزدی مسلک عراقی در دستان داعش
گفتگوی تکان دهنده با زن ایزدی که از چنگال داعش گریخته است!؟


تنها نوزده ساله است و یه فرزند دارد. شوهر، برادرشوهر و پدرشوهرش را قبل از آن که به عنوان کنیز همراه با صدها زن و دختر دیگر ایزدی به موصل منتقل و در آنجا فروخته شوند، در برابر چشمانش تیرباران کردند. ح.ع مادر کودکی سه ساله است. اهل روستای گرعوزێره. یکی از زنانی که به صورت جمعی از سوی داعشی ها دستگیر و در موصل فروخته شدند. او معجزه آسا نجات پیدا کرد و اکنون در استان دهوک است. این زن به این شرط حاضر به صحبت با روداو شد که هویت او پخش نشود. نه به خاطر بازگویی آنچه بر او گذشته، بلکه ترس از سرنوشت خواهر، شوهر و مادر شوهرش که همچنان اسیر داعش اند. او می گوید افراد مسلح که آمدند، ابتدا زن و بچه و مردان را از هم جدا کردند، دست مردان را بستند و سپس آنها را تیرباران کردند. شوهر، برادر شوهر و پدر شوهرم در بین آنها بودند. سپس من را به همراه گروهی از زنان به موصل بردند. می گوید افراد داعش به ما توهین می کردند. می گفتند دین شما باطل است. به دین ما ایمان بیاورید و چند آموزه دینی بهمان گفتند که با آن مسلمان شویم. اما متوجه شدند که برایمان دشوار است مسلمان شویم. دختران و زنان جوان را از مسن ها جدا کردند. به هین دلیل دیگر اطلاعی از مادر شوهرم ندارم. من و خواهرشوهرم با هم بودیم. گفتند شما را به خانه می بریم، ولی ما را به خانه ای بزرگ بردند و گفتند هرکس به این مکان می آید چاره ای جز شوهر کردن ندارد. در آنجا زنان به ده تا پانزده هزار دینار خرید و فروش می شدند. روزانه ده بار می آمدند و آن هایی را که می خواستند با خود می بردند، مخصوصن دختران را. افرادی بودند که دختری را می خریدند بعد از دو روز که سیر می شدند او را به کس دیگری می فروختند. یکی از فرماندهان آنها دختری را به راننده اش فروخت. با گوش خودم شنیدم بعضی ها به ترکی حرف می زدند و برای خرید دختران آمده بودند. خریدار عرب سوری هم در میانشان بود. بعضی از خریداران به زور لباس عروس بر تن دختران می کردند و می بردنشان. من را هم به عرب سوری فروختند، اما نمی دانم چند؟ آن مرد گفت تو دیگر زن من هستی، پدر و مادرت را فراموش کن، همه را کشتیم و کردستان عراق دیگر زیر سلطه ماست. یک شب حدود ساعت دوازده پسرم تشنه شد و گریه کرد. درِ اتاقی که آنجا بودیم قفل بود. در پلاستیکی بود، هر چه در زدم کسی نیامد. در را شکستم و برای پسرم آب آوردم. متوجه شدم سی نفر در خانه هستند، اما همه خواب بودند. از فرصت استفاده کردم و گریختم . بعد از مدتی به خانه یک عرب پناه بردم و برایش ماجرای خودم را تعریف کردم. قول داد از من و پسرم محافظت کند. صاحب خانه صبح من را سوار اتومبیل کرد، به هر پاسگاه داعش که می رسیدیم می گفت همسرم است. تا این که به پیشمرگان نزدیک شدیم. مرا رها کرد و گفت برو نزد آنها؛ و من رفتم.
رویا طلوعی خود از قربانیان داعش شیعه در سنندج و بانه است. او که از فعالان حقوق بشر در کردستان ایران بود، پس از یک دوره بازداشت و شکنجه در زندان سنندج، در فرصتی که برایش پیش آمد توانست از ایران خارج شود.
نقل از کردانه، ترجمه از رویا طلوعی

۱۳۹۳/۰۷/۰۳

نامه مصطفی تاجزاده به رییس قوه قضاییه!؟

رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام، مستحضرید که آقای رحیمی پس از محکومیت به زندان با ارسال نامه ای به شما پای تعدادی از مقامات قوه قضائیه، جمعی از نمایندگان مجلس و نیز بعضی مسئولان شاخص سیاسی کشور را به پرونده خود باز کرد:
فردی که بخشی از کمک مردمی جهت برگزاری انتخابات مجلس هشتم را تقبل نمود و بنده به واسطه آن متهم و محاکمه شدم توسط تنی چند از مسئولان وقت دستگاه قضائی و برخی نمایندگان مجلس به اینجانب معرفی گردید که شواهد و مستندات آن به دادگاه ارائه شده است. بنده نیز پس از استعلام از دستگاه های نظارتی و دریافت پاسخ مثبت، ایشان را پذیرفتم . . . مبالغ مزبور برای کمک به داوطلبان نمایندگی در مجلس هشتم بود که فهرست اسامی آن ها به همراه شماره چک ها و مبالغ دریافتی موجود و نسخه ای از آن به دادگاه محترم تسلیم شده است. کمک گیرندگان نیز صرفا توسط این جانب و برخی از فعالان و مسئولان سیاسی و شاخص کشور به شخص کمک کننده معرفی و چک مربوطه از ایشان دریافت کرده اند و ریالی از وجه مورد بحث در امر دیگری به جز تبلیغات مجلس هشتم مصرف نشده است. (شرق ۹۳/۶/۱۸)


علت تعمیم جرم توسط  وی مشخص است: اگر دادگاه تجدیدنظر او را تبرئه نکند، اسامی صاحب منصبانی که در نامه خود به صورت کلی به آن ها اشاره کرده است، افشا خواهد کرد. او از همان ابتدای برملا شدن سوء استفاده میلیاردی از شرکت بیمه در جلسات مختلف از جمله با خود نمایندگان می گفت که حدود ۲۰۰ نفر از مجلسیان از جمله رئیس و نایب رئیس آن با این پول به پارلمان راه یافته اند و براساس این ادعا نتیجه می گرفت که کسی نمی تواند مرا محاکمه کند. نامه آقای رحیمی، صرفنظر از قصدش، پرسش های مهمی را مطرح کرده که لازم است قوه قضائیه با دقت و وضوح به آن ها پاسخ دهد.
۱- نام مقامات قضایی که پرداخت کننده وجوه غیرقانونی را به آقای احمدی نژاد معرفی کردند، چیست و آنان در این پرونده و نیز در انتخابات مجلس هشتم چه نقشی داشتند؟ آیا محاکمه شدند؟ اگر پاسخ مثبت است چرا اطلاع رسانی نشد؟ اگر نه چرا به اتهاماتشان رسیدگی نشده است؟
۲- آیا نمایندگان معرف فرد مورد نظر به آقای رحیمی خود در فهرست دریافت کنندگان قرار دارند؟
۳- کدام دستگاه های نظارتی از وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی و سپاه به استعلام آقای احمدی نژاد جواب مثبت دادند؟
۴- مسئولان سیاسی و شاخص کشور که داوطلبان انتخابات را برای اخذ رأی به آقای رحیمی یا شخص پرداخت کننده ارجاع می دادند علاوه بر رئیس دولت چه کسانی بودند؟
۵- آیا چک هایی که آقای رحیمی در روز استیضاح آقای کردان بین نمایندگان پخش کرد تا به نفع او رأی دهند از همین مبلغ پرداخت شد؟
۶- چرا اسم نمایندگان دریافت کننده این وجوه اعلام نمی شود؟
ابهام دیگر این پرونده به نقش آقای احمدی نژاد در آن برمی گردد. به ویژه آن که معاون دولت نهم و دهم همواره از هماهنگی خود با رئیس خویش دم زده و می زند. به اظهارات وزیر آموزش و پرورش دولت نهم در این زمینه توجه فرمایید.
بنده وزیر آموزش و پرورش بودم. یک روز آقای رحیمی معاون حقوقی و مجلس وقت رئیس جمهور، بدون اطلاع قبلی به دفتر من آمد. من خوشحال شدم که بالاخره کسی از طرف دولت به یکی از اعضاء دولت و وزارتخانه سر زده است. بعد از چاق سلامتی ها و خوش و بش ها ایشان به من گفت پول بده به من تا مجلس را بخرم. بنده خندیدم و گفتم منظورتان تعامل با مجلس و حوزه کاری آنان است؟ بعد از صحبت های زیاد رحیمی به من گفت نامرد دارم به تو می گویم پول بده من گفتم اگر پولی داشتم که آموزش و پرورش این همه بدهی و مشکل نداشت. بعد هم در قامت این دولت این کارها نمی گنجد. رحیمی گفت، من هماهنگ کردم آمدم سراغ تو! من هنوز نمی خواهم باور کنم که ایشان در این مورد راست گفته باشد. من آقای رحیمی را دست به سر کردم و نتیجه این شد که هنوز چند ماه به پایان دولت مانده بود، آقای رحیمی دکتر حاجی بابایی را گزینه رقیب ما قرار داد. (قانون ۹۲/۲/۲۵)
براین اساس لازم است صحت و سقم این مسئله مورد رسیدگی دقیق قرار گیرد. جالب آن که ستاد مهندسی انتخابات بنا به اعترافات صریح سردار مشفق با استفاده از حربه رد صلاحیت، دست یابی اصلاح طلبان را به اکثریت کرسی های مجلس هشتم قبل از برگزاری انتخابات منتفی و نامزدهای مورد نظر خود را با رانت سیاسی نظارت سپاهی استصوابی روانه خانه ملت کرد. با نامه آقای رحیمی معلوم می شود که هزینه تبلیغات انتخاباتی آن نمایندگان از پول های حرام پرداخت شده است. هم چنین می دانید که به اعتراف آقای مرتضوی ۱۵۰ تن از نمایندگان مجلس هشتم در دوره نمایندگی مبالغی از سازمان تأمین اجتماعی دریافت کردند. به راستی که این همه پاک دستی اصول گرایانه شگفتی آور است!
آقای رحیمی از جنابعالی درخواست کرده است که امکان پخش دفاعیات وی را در صدا و سیما فراهم آورید. روشن است که او برای مظلوم نمایی و تبرئه خویش چنین تقاضایی را مطرح کرده است. زیرا انتشار دفاعیات او نیاز به اجازه قاضی ندارد و او می تواند اسامی همه کسانی را که در نامه خویش به صورت کلی به آنان اشاره کرده است، فرد فرد به همراه مبالغ دریافتی هر یک منتشر نماید. اما او به جای انتشار اسامی به تهدید غیرمستقیم روی آورده است تا از مجازات رهایی یابد. با وجود این اصل درخواست مزبور منطقی است و مردم منتظر اعلان اسامی حرام خواران سیاسی اقتصادی هستند. مبادا که سکوت صدا و سیما درباره مفاسد اقتصادی ۸ ساله حکومت یک دست اصول گرا از جمله در این پرونده را حمل بر بی تفاوتی مردم فرمایید. چشمان بیدار ملت ناظر عملکرد شماست و اثبات سلامت سیستم در گرو شفاف سازی کامل مفاسد اقتصادی است. کوتاهی در این امر قشرهای وسیع تری از ایرانیان را به نهاد قضایی و در نهایت به اصل نظام سیاسی بدبین خواهد کرد و همه مقامات را در مظان اتهام قرار خواهد داد.
این دومین نامه من به شما در باب ضرورت رسیدگی به اتهامات اقتصادی دولت مردان و وابستگان به آنان است. بنابر این اگر دادگاه آقایان جواد و فاضل لاریجانی هرچه زودتر تشکیل نشود و حکم نهایی آقایان مرتضوی و رحیمی در اسرع وقت صادر نگردد، به ناچار نامه های دیگری برایتان خواهم نوشت تا به سهم خود کمک کنم تا به پدیده زشت حرام خواری سیاسی و اقتصادی خاتمه داده شود.
سید مصطفی تاجزاده، زندان اوین، شهریورماه ۹۳

۱۳۹۳/۰۷/۰۲

دو سئوال ساده از محسنی اژه ای؟

دو سئوال ساده ی روز که از محسنی اژه ای پرسیده نشد!
محسنی اژه‌ای معاون اول قوه قضائیه، که از دادستانی رفته اما سخنگوئی قوه قضائیه را همچنان برعهده دارد در نشست خبری روز گذشته خود ( دوشنبه ) مژده داد در روزهای گذشته چند حکم در ملاءعام اجرا شد. 3 نفر در استان فارس، 2 نفر در همدان و یک نفر در قم اعدام شدند. آنها جرایم متعددی مانند سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، خرید و فروش مواد مخدر داشتند. فردی که در قم دستگیر و اعدام شد در خرید و فروش 900 کیلو تریاک دست داشت و سال‌ها تحت تعقیب بوده است. دستگاه قضایی چاره‌ای ندارد؛ زیرا اگر اعدام نشوند جامعه به فساد کشیده می شود.
محسنی اژه ای که نگرانی دستگاه قضائی را نسبت به جرائم حساس اعلام کرده، در بخش دیگری از نشست خبری خود درباره یکی از دزدها و اختلاس کنندگان دوران احمدی نژاد و پیش از آن، که متهم به جنایت در کهریزک هم هست، یعنی قاضی مرتضوی که قبل از اژه ای دادستان بوده گفت بخشی از پرونده قاضی مرتضوی در دادسرا بود که هنوز در مرحله تحقیقات است و بخشی از پرونده هم که در دیوان عالی کشور است هنوز نهایی نشده است.
از اژه ای سئوال نشد که اگر اعدام راه حل بود، در 34 سال گذشته که اعدام راه حل بوده، الان در ایران نباید هیچکدام از جرائمی که ایشان به آنها اشاره کرد وجود داشته باشد. درحالیکه وضع برعکس است. و ضمنا، در کشورهای دیگر که مثل آب خوردن اعدام نمی کنند، آن جرائمی که اژه ای از آنها اسم برده، سراپای آن جوامع را گرفته است؟
از اژه ای نپرسیدند 5 سال پس از فاجعه کهریزک و بیش از ده سال پس از قتل زهرا کاظمی عکاس خبرنگار بین المللی در جریان بازجوئی توسط سعید مرتضوی و 4 سال پس از طرح اختلاس در تامین اجتماعی آیا هنوز باید منتظر نتیجه تحقیقات بود؟ درباره معاون اول احمدی نژاد رحیمی هم همین وقت کشی و زمان خریدن جریان ندارد؟
پیک نت اول مهرماه

۱۳۹۳/۰۷/۰۱

دستگیری به دلیل توهین به خمینی

فرمانده سپاه ناحیه ثارالله شیراز از دستگیری ۱۱ نفر به دلیل تولید و بازنشر مطالب توهین‌آمیزنسبت به خمینی در شبکه‌های اجتماعی تلفن همراه خواند، خبر داد. اسماعیل محبی‌پور، یک‌شنبه ۳۰ شهریور گفت که این افراد توسط نیروهای امنیتی سپاه فجر استان فارس پس از رصد سایبری شبکه‌های اجتماعی تلفن همراه نظیر واتس‌اپ، لاین، وایبر، تانگو و تلگرام، شناسایی و دستگیر شده‌اند. او این افراد را سرپل‌های انتشار مطالب توهین‌آمیز معرفی کرد و گفت که با ارائه مدارک رصد شده به مقام قضایی، دستور دستگیری این افراد صادر شده است. در هفته‌های اخیر موج گسترده‌ای از لطیفه‌هایی درباره خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، در شبکه‌های اجتماعی و تلفن همراه در ایران از جمله در وایبر  به راه افتاده است.


حسین اشتری، جانشین فرمانده نیروی انتظامی ایران، روز شنبه ۲۲ شهریور از کشف سرنخ‌هایی از عوامل انتشاردهنده پیامک‌های توهین‌آمیز درباره خمینی، خبر داده بود. فرمانده سپاه ناحیه ثارالله شیراز همچنین مدعی شد که همه این افراد پس از دستگیری، به اشتباه خود اعتراف کرده‌اند. محبی‌پور با طرح ادعای احتمال تحریک عوامل سرویس‌های جاسوسی غربی برای قبح‌شکنی ارزش‌های انقلاب اسلامی گفت که دستگیرشدگان بیشتر طعمه این سرویس‌ها شده و بدون اطلاع از نیت دشمنان به این کار اقدام کرده‌اند. وی با اشاره به وجود ماهواره در منازل دستگیرشدگان تصریح کرد به طور حتم استکبار جهانی در ادامه جنگ نرم از همه امکانات خود برای هجمه به باورها و اعتقادات ما استفاده می‌کند. غلامحسین محسنی اژه‌ای، معاون اول قوه قضائیه، روز  شنبه ۲۹ شهریورماه با ارسال نامه‌ای به وزیر ارتباطات دولت یازدهم از او خواسته بود که ظرف حداکثر یک ماه شبکه‌های اجتماعی  مانند واتس‌آپ، وایبر و تانگو را مسدود یا به طور مؤثر کنترل اطلاعاتی کند، در غیر این صورت قوه قضائیه نسبت به این امر اقدام خواهد کرد. مقامات دولت ایران هنوز به این خواسته قوه قضائیه واکنشی نشان نداده‌اند. 
علی جنتی، وزیر ارشاد، ۲۸ تیر ماه از حدود پنج میلیون کاربر در شبکه‌های ارتباطی چون وایبر و واتس‌اپ در ایران خبر داده و گفته بود که در مورد فیلتر یا رفع فیلتر شبکه‌هایی که مورد اقبال میلیونی مردم قرار گرفته باید با احتیاط برخورد کرد. حسن روحانی، رئیس جمهور ایران نیز ۲۷ اردیبهشت‌ماه از حضور مردم در شبکه‌های اجتماعی استقبال و تأکید کرده بود که دوران استبداد و رساندن پیام از طریق بلندگو، منبر و تریبون‌های یک‌طرفه و سنتی به سر آمده است.
http://www.radiofarda.com/content/f12-iran-arrest-11-people-insulting-khomeini/26599619.html

۱۳۹۳/۰۶/۳۱

مافیای دیه در ج. اسلامی از آب کره می گیرد!؟

مردم باید شش دانگ حواسشان جمع باشد!؟



در جمهوری اسلامی مردم برای تامین مخارج زندگی و در آوردن پول خود را به آب و آتش می زنند و البته در این میان به راه هائی نیز متوسل می شوند که در تاریخ ایران بی سابقه بوده و شاید در جهان هم یگانه باشد. ریشه اصلی این به آب و آتش زدن "فقر" است، اما مانورهائی که روی سیاست های حکومت می شود هم بسیار دانستنی است، بویژه که حکومت مدام دم از فرهنگ اسلامی و اخلاق اسلامی و . . . دم می زند و گوش فلک را کر کرده اند. نمونه هائی را برایتان می نویسم که بعنوان یک پزشک متخصص در ایران خود شاهد بوده ام.



یک) دیه جنین در تصادفات بسیارگران است و این خود یکی از راه های پول سازی شده است. باندها، زنانی را که از راه تن فروشی زندگی می کنند حامله می کنند، سپس آنها را به استقبال حوادث غیر مرگزای رانندگی می فرستند. زن حامله به فرمان مافیائی که او را هدایت و رهبری می کند سقط جنین می کند. از این مرحله به بعد چانه زنی برای گرفتن دیه آغاز می شود. با چرب کردن سبیل و ریش قضات و پیش از آن، پلیس گزارش نویس و سپس پزشکی قانونی، برای گرفتن دیه کلان طرح قضائی آغاز می شود. از آنجا که سقط جنین ممنوع شده و حکومت بدستور رهبر در پی افزایش جمعیت است، دیه خیلی زود تائید و پرداخت می شود. از این پول که نصیب مافیا می شود، اندکی هم به زنی که وسیله این پولسازی شده داده می شود و چند ماه بعد، ماجرا از سر گرفته می شود. به همین دلیل، بسیاری از زنان تن فروش حرفه ای در تهران و شاید در دیگر شهرها حامله اند.



دو) برای معتادی که دیگر داشتن و یا نداشتن دو دندان در دهانش برای او فرقی ندارد و تاثیر هم در زندگی اش ندارد نزاع خیابانی ترتیب می دهند. دندان ها شکسته می شوند.  طرح دیه توسط مافیائی که شبکه ای از معتادان را در اسارت دارد و به آنها مواد می رساند، وارد عمل می شود. این مسئله شامل دست و پا و سر معتاد هم می شود.



سه) موتور سوارانی دو ترکه و حتی چهارترکه در شهر گرفتار حوادثی می شوند که ساختگی است. یعنی آن را خود بوجود می آورند. بسیار حرفه ای عمل می کنند تا صدمه جانی نبینند، بلکه دست و پا و یا سر و کله شان بشکند و پزشک قانونی صدمه را تائید کند. طرح دیه توسط شبکه ای که هدایت این حوادث رانندگی را برعهده دارد آغاز می شود.



چهار) در ابتدای جاده ها و خیابان های اصلی تهران که در آنها چراغ و دوربین طرح ترافیک نصب است، شبکه ای از موتور سواران مستقرند که باگرفتن پولی نصف جریمه از رانندگان سواری، پشت اتومبیل آنها طوری حرکت می کنند که از نمره آنها دوربین طرح ترافیک نتواند عکس بگیرد. کل ماجرا چند دقیقه بیشتر طول نمی کشد.
اینها تنها، نمونه هائی است. در تمام این صحنه سازی ها و پولسازی ها سران مافیا با نیروی انتظامی و دادگاه ها و پزشکی قانونی در ارتباط اند و سهم آنها را می رسانند.
 برگرفته شده از فیسبوک افسانه نگاهی  https://www.facebook.com/profile.php?id=100006748876164

۱۳۹۳/۰۶/۳۰

ملتی که به اُمت و سپس به گله تبدیل گردید!؟

من در نوشتار های خود اتوریته را بمعنای ساده اقتدار که گاهن منفی است بکار نمیبرم بلکه مرجعیت عام و مورد قبول را بیشتر منظور دارم. مثل استاد به شاگرد راشد به مرشد، پیش کسوت و پس کسوت، رهبر سیاسی و طرفداران او، عناوین بورکراتیک مثل قاصی، پاسبان، سرهنگ سرلشگر، آیت الله، پدر، مادر، برادر بزرگتر، رئیس مملکت، وکیل مجلس گردن کلفت محل همه اینها باری  از اتوریته دارند. اتوریته مورد نظر من در این یادداشت اتوریته سیاسی است.

برای مفهوم ملت تعاریف بسیاری شده است که اغلب این تعاریف در بخشهای عمده خود از همپوشی زیادی برخوردارند. مانند حدود و ثغور معین جغرافیایی، فرهنگ و تاریخ مشترک، دولت واحد، اقتصاد بهم پیوسته و واحد و . . . ولی همه اینها بدون یک احساس همبستگی و عاطفه مشترک ملی، بدون  نوعی هم هویتی و احساسی ازهم خانوادگی تاریخی مانند موزائیکی است که با ملات مصنوعی و در زیر دستگاه پرس بهم چسبیده اند و بمجرد وارفتن آن ملاط یا آن فشار پرس ذره ذره عناصر آن ازهم گسیخته میشوند. نمونه چنین موزائیک شکننده ای، ملت یوگوسلاوی سابق، امپراطوری مجار قرن ۱۸، اتحاد شوروی، عراق امروز، سوریه سودان و..  هستند. از هم پاشیدگی موزائیک جغرافیایی سیاسی این کشورها هریک حدیث و روایت خود را دارد که هدف آین نوشتار واکاوی آنها نیست.
ملت ایران بخاطر کهن بودن تمدن طولانی امپراطوری اش که به فرهنگ اقوام ایرانی تبدیل شده یا بوده است از آن نمونه های نادری در تاریخ دنیاست که انسجام تاریخی و بافتمان درونی مجموعه غیرموزائیکی و چند قوامی آن محصول عنصر فشار بیرونی و ملاط مصنوعی نبوده بلکه در بیشترین میزان خود، حاصل ملات  طبیعی خویشاوندی و علقه مشترک تاریخی و مداراگری مذهبی و فرهنگی بین اجزاء آن بوده که از مردم سراسر ایران یک خانواده بزرگ متنوع  چند قومی ساخته است.
در این فلات پهناور، مادها، پارتها، اعراب، ترکهای آسیای میانه، مغولها، بالاخره پارسها فرمانروایی کرده اند. برخی از این حکومتها آبادگر و برخی ویرانگر بوده اند بدون اینکه ربط مستقیمی به قومیت فرمانراوایان داشته بوده باشد. در تاریخ ایران از  آلب ارسلان ترکسلجوقی به خاطر شجاعتش در دفاع از ایران برابر مغولها همان قدر تعریف می شود که از فلان پادشاه سامانی و خوارزمی و غزنوی. و در آنجا هم که پای ویرانگری و ستم در میان بوده است داسِ ستمِ فرمانروای ستمگر بر گردن همه اقوام ساکن این سرزمین با بیرحمی یکسانی فرود آمده و پارس برغیر امتیازی نداشته است. مردم سرزمین ایران هرگز بخاطر غیر فارس بودن حکام بیگانه علیه آنها نشوریده اند زیرا دست آن ستمگران بیگانه همواره در دست ستمگران بومی بوده است ولی علیه ظلم از سوی هرکس بوده است تا آنجا که توانسته اند مبارزه کرده اند. سلسله قاجار نمونه دیگریست از آغا محمد خان نه بخاطر ترک بودنش بلکه بخاطر چشم در اوردنش و کور کردن پسر کریمخان بد گفته میشود و.. .
برخی صاحبنظران در مسله ملی و ملی گرایی، برای تعریف ملتها علاوه بر شاخص های سیاسی اقتصادی، ریشه تاریخی هم قائلند ولی برخی دیگر* منشاء خود مفهوم ناسیون یا ملت را به انقلاب فرانسه و تاریخ  تشکیل دولت ملتهای مدرن مرتبط میکنند که در آنها ساختار سیاسی و اقتصادی واحد، عمده ترین پارامتر ملت بودن است. آنها که ملت را قدیم primordial  می دانند، برای عوامل عاطفی تاریخی، فرهنگی، زبانی، مذهبی و سایر مشترکات تاریخی در تعریف ملت اولویت قائلند.
در مقطع انقلاب اسلامی، ناسیونالیسم ایرانی، ملت بودگی ایرانی از چند جبهه مورد تعرض قرار گرفت: اُمت سازی ملت از طرف اسلامگرایان بشمول حتی مترقی ترینشان، خلقی سازی ملت از طرف چپها و انترناسیونالیستهایی که کلاً ملت و ملی گرایی را  بعنوان گفتمانی بورژوایی ارتجاعی میدانستند و از سوی دیگر، جدایی طلبانی که فکر میکردند حکومت قوم پارس بر ایران، ستم قومی بر آنهاست. این گروه آخر از این مسئله غافل است که تمرکز طلبی استبداد دینی رژیم آخوندی کنونی، قوم و قبیله نمیشناسد و از ساطور استبداد تمرکز گرایی آنچنان استفاده میکنند یک باغبان از ماشین چمن زنی با یکسطح سازی چمن و غیر چمن.
سرانجام از میان این جریانهای ملی ستیز، اسلامیستها در جریان انقلاب برنده شدند و مفهوم و معنای اُمت را چه در عمل و چه نظر جایگزین درک ملی از این مفهوم کردند. (شاید بهتر است گفته شود خمینی­ست ها. خمینی­یسم را با اسلامگرایی هم  نمی توان همگون گرفت همچنان که ناسیونالیسم و مونارشیم ایرانی را با پهلویسم. رژیم ایران به باور من نه اسلامی و نه حتا روحانی است بلکه حکومت لومپن ترین لایه های صنف روحانیتی است که در شرایط عادی نمی توانسته برای خود وجاهت دینی و روحانی بیافریند. حتا خود خمینی بر موج سیاسی ضدپهلویسم با حمایت بازار و عقب مانده ترین توده مذهبی و اقشار معلق و بی طبقه اجتماعی که نه از سوی خمینی، بلکه روشنفکران مذهبی، چپ و ملی مغز شویی و افسون شدند به قدرت رسید. خمینی هرگز نتوانست پیش از انقلاب به مرجع دینی معتبری در جامعه تبدیل شود. مرجعیت او برای توده هوادارش از ضد غربگرایی و پهلوی ستیزی او برمی خواست و نه بضاعت علمی و معنوی و مذهبی اش.
خمینسیم به قدرت رسیده در جریان انقلاب اسلامی، تنها در حرف ملت ایران را اُمت نکرد بلکه در سیاست داخلی اش، از طریق اولویت اساسی دادن به مذهب و سنت بر وجدانیات شهروندی، ملی و احساسات میهن پرستانه و با بزرگ کردن آئین های دینی، تعمیم منافع ملی کشور به تمام حرکتهای اسلامی اسلامی منطقه و محوری کردن حرکات اسلامی و گنجانیدن جنبش های اسلامگرای ضد غربی و ضد لیبرال در منطقه در کادر دکنرین امنیت ملی، مرسوم کردن استفاده از نشانها و نمادهای عربی مانند شالها یا چفیه های عربی، نشاندن کلمه الله در وسط پرچم بجای شیروخورشید که کمترین ربطی هم به رژیم شاه و خاندان پهلوی نداشت و به قاجاریه می رسید و . . از ملت ایران اُمت شیعه یا اسلامی ساخت .
در جریان جنگ با عراق، رژیم بطور کنگ، مبهم و ابزاری سعی کرد التقاطی گرایانه از ادویه ملی گرایی برای گفتمان اسلام خمینیستی خود استفاده کند تا از همه ظرفیت جامعه علیه عراق بهره گیرد ولی در فرجام کار همه پیروزی بنام شهادت طلبی دینی نوشته شد و چه بسیار میهن پرستان یا حتی کمونیستهای که بدون کمترین انگیزه دینی به جبهه رفتند و برنگشتند ولی به محرکه آسیابگردان گفتمان استشهادی حاکمیت تبدیل شدند  که از شهادت آنها و پیروزی در جنگ برای تحکیم استبداد خود  علیه ملت استفاده کرد.
در دوران جنگ و پس از آن شکاف  اجتماعی و فرهنگی بین ایرانیان اُمت شده و ایرانیانی که هنوز خود را آحادی از ملت میدانستند یا خیلی ساده به بی هویتی دوچار شده بودند، آنچنان تا عمیقترین لایه های اجتماعی جامعه گسترش یافت که بنظر نمیرسد سر و ته این شکاف فرهنگی/ تاریخی عمیق  در دهه های آینده هم بهم بیاید. این شکاف هویتی نه تنها بنیاد انسجام و عاطفه اجتماعی و هویت مشترک ملی را با تیزاب تند خود فرسود بلکه به اعماق پیوندها و روابط خانوادگی در جامعه نیز رخنه کرد. این شکاف اصلی در بدنه اجتماعی به آنچنان ترکها و انشقاقهای پر شمار دیگری منتهی گردید که در پایان خود به اتمیزه شدن  امروزی جامعه انجامید که بخاطر موجودیت اجتماعی و زنده عناصرش، من آنرا به گله شدن و گله وارگی اُمت، تغیر میدهم. ما مردم ایران دیگر حتی اُمت هم نیستیم زیرا آن مرجعیت گفتمانی و رهبریت دینی و آن فلسفه واحد اعتقادی مشترکی که از ما اُمت سازی کرده بود بعلت استبداد و  فساد عمیقش، بعلت خلف وعده ها و پیمان شکنی هایش نسبت به مردم و سرانجام به فحشای سیاسی و مرامی دوچارشدنش دیگر قادر به جمع کردن آحاد مردم زیر همین عنوان اُمت هم نبود و نیست. حال رژیم میخواهد با یک مانور گمراه کننده و تظاهر گردانه، زیر پرده غرور آفرینی قلابی اتمی شدن ایران، از  جعبه دروغ و تزویر خودش، احساسات ملی ساختگی و باسمه ایی در ملت بیافریند که ملت، ملت گویی روحانی و ظریف و خود خامنه ایی در این راستاست.
َگله شدگی یک ملت عوارض آسیب شناسانه خود را  دارد. عمده ترین آسیب دیدگی آن بی اعتبار شدن هرگونه رهبری و هرم اتوریته(اتوریته را بجای اقتدار میتوان به نفوذ کلام و شخصیت هم ترجمه کرد) سیاسی، دینی، اخلاقی، اجتماعی، علمی و . . . در جامعه بوده است.
زمانی  در میهن ما دکتر، دکتر بود و اتوریته ایی علمی و اجتماعی داشت ولی امروزه معلوم نیست چه کسی دکتر، ۶ ـ ۷ سال درس خوانده دانشگاهی است و چه کسی دکتر دلاری از مؤسسه دکتر سازی آکسفورد یا دکتر حوزه علمیه و در روایت و حدیٍث و مسئله گوئی.  بر همین سیاق، سرهنگ سرهنگ و سر لشگر سرلشگر بود ولی سردار سپهد شدن  چند شبه چاقو کشهای دیروز که که در ارتش شاه شانس گروهبانی و سرجوخگی هم نداشتند دیگر از این عناوین حرمت زدایی کرده است. تا پیش از انقلاب، آیت الله؛  آیت الله و روحانی؛ روحانی بود، ولی امروز قدر و منزلت بزرگان این صنف با کارکرد و قیاس و حواله دادن آلات جنسی توصیف و ارزش گذاری میشود و رکیک ترین فحشها و زشت ترین جوکها نصیب این صنف میگردد که از آنها به اولیاء و انبیاء هم تّسری داده میشود و خدا هم از زخم آنها مبرا نیست.
اتوریته های پیش گفته در یک جامعه پیش مدرن در حفظ انسجام ملی و بصورت بخشی از نظام ارزشی مقوم و نظم دهنده جامعه، از اهمیت بسیار برخوردار اند و هرچه یک جامعه عقب مانده تر باشد اهمیت اتوریته های سنتی از اتوریته استادی نسبت به شاگرد گرفته تا مقامات کشوری و لشگری، تا اتوریته ریش سفیدی و بزرگ و کوچکی، دولتمردی و شهروندی،  روحانی و غیر روحانی، خردمندی و عامی بودن، نخبگی نسبت به متعارف بودن و  . . ،  برای کارکرد عادی جامعه بیشتر میباشد. این گونه اتوریته کاتالیزاتور کار کرد بهینه جوامع مورد نظر هستند.
اهمیت اتوریته در عرصه سیاسی بصورت احزاب و چهره های سیاسی مرجع و در سطح مدنی بصورت اتحادیه ها و انجمن های گوناگون هم در شرایط صلح و صفای اجتمای و سیاسی یک مکانیسم و ساز و کار نظام دهنده سازنده است و هم در شرایط  لزوم مبارزه برای تغیرات سیاسی اساسی.
هیچ تغیر سیاسی چه بصورت اصلاحطلبانه و چه انقلابی مقدور نیست مگر با یک رهبری که از اتوریته و وجاهت سیاسی در بین مردم برخوردار باشد. و هسته اصلی مرود نظراین نوشتار هم دقیقاً در اینجاست.
رژیمهای دیکتاتوری نظیر رژیم ولایی ایران، پوتین در روسیه، قذافی در لیبی، کیم ایل یونگ در کره و بشار اسد و عمر البشیر در سودان و موگابه .. از آن نوع دیکتاتور هایی هستند که با روشهای مختلف پلیسی، جامعه را چنان گله وار میکنند که حکومت نه با یک اجتماع سازمان یافته در احزاب و انجمنها و سازمانهای مختلف بلکه با  توده ایی از هم گسیخته مرکب از مردمانی که نه رهبر یا رهبرانی مورد اجماع دارند و نه سازمانی سیاسی و مدنی و از این بدتر حتی فاقد راهبرد مبارزتی “چه باید کردی هستند”. در این گله میلیونی در آنجا هم که  احاد این گله میلیونی عصیان زده میشوند فریادشان با همدیگر همصدا و هماهنگ نیست و بجای اینکه فریاد مشترکشان گوشهای حکومت را کر کند  از ناهمگی و درهم و برهمی جیغ های عصبی گونه خود گوشهای خودشان را آزار میدهد. در چنین جامعه ی ناسازمانیافته ایی هر کس فلسفه و ادراکات سیاسی خود را بر اساس درک و تشخیص فردی و فردیت خود میسازد و تلاشی برای همپوش کردن اعتراض و انتقادها نمیشود زیرا هرصاحب فریادی فکر میکند صدایش از همه خوش آهنگ تر و رساتر است. در چنین فضایی رقابت و اختلاف سلیقه شخصی جای مشترکات را میگیرد و هیچ پلاتفرم مشترکی شکل نمیگیرد که احاد این گله بتوانند با ایستادن روی آن از جنگ و جدل روی بین خود روی مسائلی که بین آنها مشترک هستند و راه حل تعامل آمیزانه جمعی را اقتضاء میکنند اجتناب کنند.
در جوامع مدرن تحزبی، اهمیت یک حزب تنها در این نیست که مردم را برای دفاع از منافع خود در برابر ساختار قدرت متشکل میکند بلکه فعالیت در یک حزب به این معناست که مثلاً یک جمع چند میلیونی روی بسیاری اصول و مفروضات، دیگر با هم جدل نداشته و مسئل راهبردی برای آنها حل و بدیهی شده است و آنچه قابل بحث است مسائل بیشتر تاکتیکی و عملیاتی است که درک آنها بعلت در معرض تجربه روزانه بودنشان در توان ظرفیت و حوزه شعور تجربی هواداران و فعالین یک حزب قرار دارد. در چنین شرایطی هر فرد حزبی  یا هوادار مجبور نیست همه دانش سیاسی، تاریج و فلسفه سیاسی، خطاها و پیروزیها ی تاریخی شده را بداند و در برابر سیاسی شدن مصنوعی همه مسائل نظری و تاریخی از طرف پروواکاتوری رقیب بایستد.
در یک دموکراسی مانند سوئد، در عرصه مبارزات سیاسی که عمدتاً شکل انتخاباتی دارد، حتی احزاب رقیب راست، سوسیال دموکرات و حزب کمونیست باهم جنگ و جدلی روی تاریخ و گذشته ها ندارند (تا همدیگر را سر کار بگذارند) تا چه رسد که چنین بحثهایی بحث روز هواداران آنها باشد. هیچ حزبی هم سعی نمیکند مسائل تاریخی و یا بنیادهای فکری رقیب را به بحث روز و عمومی تبدیل کند. بحث بین این احزاب در جامعه، بحث روی سیاستهای اجرایی برنامه ایی عمدتن رفاهی است که مردم از روزنه، غریزی و غیر مستقیم و در رابطه با منافع حرفه ایی خود،  فلسفه سیاسی این احزاب را نیز درک میکنند بدون اینکه بدانند جرمی بنتام، استوارت میل، مارکس و انگلس و یا لاسال و برونشتین که بوده و چه گفته اند و یا سوسیال دموکراسی بمعنی دقیق یعنی چه و لیبرالیسم چه میگوید.
بر عکس دموکراسیهای مدرن در ایران ما؛ بحثهای مردم عمدتاً یا روی مسائل  تاریخی،کلان و چشم اندازی است، یا آمریکا و اسرائیل و ضرورت هسته ای شدن و یا شاه و مصدق و . . . است. از نیروهای حکومتی که دیگر تغیرات ناشی پیروزی انقلاب اسلامی را نهادینه شده گرفته اند بگذریم، در بین گروهای سیاسی کنار گودی، کم اتفاق می افتد که بحثی درگیرد و بنوعی به مسئله عاشورای ۲۸ مرداد منتهی نشود. هرچند در این زمینه  تا کنون صدها هزار مقاله و هزاران کتاب نوشته است ولی مع الوصف تا کنون هیچ پلاتفرم تثبیت شده تاریخی و سیاسی روی این مسئله ساخته نشده است که حد اقل مخالفین و موافقین قرائت های مختلف را به سطح دو یا سه  و  آنرا در حوزه تشخیص تاریخ دانان واموری تخصصی بدانند تا این مسئله به مانعی برای تفاهم سیاسی در عرصه عمل سیاسیبین آنها تبدیل نشده و جماعت مجبور نباشد این میت بخاک نسپرده شده ۶۰ ساله را بخاطر عدم تفاهم روی چند و چون آن و علت موت متوفی، همچنان روی دست نگاه دارند  تا  نگذراند که رژیم  از روی دست نگه داشتن این میت برای برای خود امتیاز سازی کرده با روضه خوانی شبانه روزی و ذکر مصیبت آن ملت و پیشکسوتان و روشنفرکران سیاسی آنرا سر کار بگذارد.
سخن کوتاه جامعه گله شده ایران در مسیری قرار داده شده است که فرد فرد آحاد آن، (مهم نیست  فرد استاد جامعه شناسی و سیاست باشد یا باقلا فروش) به شخصه تبلور و تبین مجموع تجربه تاریخی و سیاسی جامعه بوده و از خود برای همه مسائل پاسخ و تئوری دارد. همه سیاسی و سیاست شناس و تاریخ دان هستند و از این نظر روی دائی جان ناپلئون را سفید کرده اند. در جامعه سیاسی ایران نه روحیه نقد هست و ادامه کاری، تداوم و توارث سیاسی از این جامعه رخت بر بسته است. در قاموس این گله میلیونی مرجعت و اتوریته ایی که نقطه کانونی، مورد وفاق و مورد اجماع میلیونی باشد وجود ندارد. هر فرد این گله انسانی خود مرجع، خود رهبر و خود یک حزب و خود یک انجمن است. در درون این گله میلیونی تخریب متقابل و نخبه کشی جای رقابت سازنده را چنان گرفته است که امیدی به پیدا شدن هرم  اتوریته  مورد اعتماد عمومی مورد اعتماد و اقبال (مرجعیت اتوریتاتیو بمعنی سازمانی و شخصیتی در همه عرصه ها ولی بیشتر سیاسی) نمیتوان داشت.
این بهترین فضایی است که رژیم در درون آن می تواند خوب صید کند همچنان که تاکنون کرده است.
http://iranesabz.se/?p=22237