۱۳۹۴/۰۷/۰۸

Soltane Ghalbam سلطان قلبم



دایره مهاجرت در کتاب گواهی‌نامه رانندگی نعمت‌الله

گفت‌وگو با نویسنده کتاب، ماریا فوشیه
از ماریا فوشیه Marja Vuijsje ژورنالیست و نویسنده هلندی، کتاب تازه‌ای منتشر شده است. گواهی‌نامه رانندگی نعمت‌ الله (Het rijbewijs van Nematollahمنتشر شده است. این کتاب درباره زندگی‌ یک پناهنده ایرانی در هلند است به نام آرش است که با پرسش دختر آرش درباره علل فرار پدرش از ایران آغاز و به گذشته‌ای که با سکوت پدر در پرده ابهام مانده است، کشیده می شود.

نویسنده در تلاشی پیگیر برای شکستن این سکوت و دست‌یابی‌ به حقیقت، به ایران سفر می‌کند. او ضمن بررسی تاریخ خانوادگی آرش، به تاریخ صد سال اخیر ایران می‌پردازد تا علل آوارگی و مهاجرت‌های گسترده ایرانیان را ریشه‌یابی‌ کند.
اولین کتاب ماریا فوشیه، زندگی‌نامه مبارز نامی عرصه حقوق زنان در هلند، یوکه اسمیت (Joke Smit) است. او در این کتاب به زمینه‌های تاریخی‌ رشد فمینیسم در هلند می‌پردازد.
کتاب دیگر ماریا فوشیه، کمپ ما(Ons Kamp)  نام دارد. او در این کتاب زندگی خویشان خود را به تصویر می‌کشد که بسیاری از آن‌ها در جنگ جهانی دوم و به دلیل پیشینه یهودی از کوره‌های آدم‌سوزی بازنگشتند. این کتاب بیانگر تاریخچه کارگران یهودی در هلند، به ویژه آمستردام است. هر دو کتاب پیشین این نویسنده نامزد دریافت جایزه بزرگ تاریخ‌نویسی شدند.

به مناسبت انتشار کتاب اخیر ماریا فوشیه، گفت‌وگویی با او انجام شده است که ترجمه آن را می‌خوانید.
 شما در کتاب پیشین‌تان به زندگی‌نامه خانواده خود می پردازید و در کتاب جدید به سرگذشت یک مهاجر ایرانی. انگیزه شما برای انتخاب این موضوع چه بود؟ 
ماریا فوشیه. برای نوشتن کتاب قبلی‌ام در مدت زمان طولانی و پیوسته درگیر تاریخچه خانواده خود بودم که در آن پرورش یافته بودم. پس از پایان کار و انتشار کتاب نیاز داشتم دنیا را از زاویه و چشم‌انداز دیگری بنگرم. علاوه بر این مدتی بود که ایده نوشتن کتابی در مورد مهاجرت را در سرمی پروراندم. اما چرا ایرانیان مهاجر را انتخاب کردم، در وهله اول به دلیل تفاوت‌های چشم‌گیری بود که بین دوستان و آشنایان مهاجر ایرانی-‌هلندی‌ام می‌دیدم؛ با تصویر قالبی که از ایران به عنوان کشوری خوف‌انگیز پر از آیت‌الله‌های اصولگرای ترسناک داده می‌شد. من و دوستان ایرانی‌ام که در این سال‌‌های دراز آشنایی پیدا کرده‌ام، به صورت حیرت‌آوری باورهای مشترک داریم. اغلب آن‌ها مثل من در دهه ۷۰ به گروه‌های چپ پیوستند. کتاب‌هایی که آن‌ها در ۲۰ سالگی می‌خواندند، همان‌هایی هستند که در قفسه‌ کتابخانه من وجود دارند.
خوب به یاد می‌آورم که در آمستردام سال‌های پایانی دهه ۷۰ در مورد پدیده‌ای به نام خمینی گفت‌و‌گو می‌کردیم؛ فردی پر جاذبه که در آن برهه زمانی با معیارها و ارزش‌های فکری ما همخوانی نداشت. گذر زمان لازم بود تا به این نتیجه برسیم که او واقعا با اسقف توتو قابل مقایسه نیست و در ادامه باید بگویم که طبیعتا چپ بودن در ایران آن زمان پیامدهای مهلکی به همراه داشت تا چپ بودن در هلند. همفکران ایرانی‌ام در آن دوره بهای سنگینی برای انتخاب سیاسی‌شان پرداختند. آن‌ها به غیر از مقابله با سرکوب سیاسی، جنگی هشت ساله را هم تجربه کردند. ناملایماتی که هم‌سالان هلندی‌شان فقط از طریق کتاب‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها و تلویزیون می‌دیدند. اما انتخاب من برای نوشتن این کتاب فقط به دلیل تاریخچه مشترک سیاسی‌مان نبود، بلکه من در کنار ایرانیان احساس دلپذیری دارم. یکی از وجوه اشتراک ما طنزگویی هوشمندانه است که تیزی‌ها را تراش می‌دهد. همچنین طنزهای تلخی که اثر عمیق برجا می‌گذارند و لحظاتی می‌آفرینند که اشک‌ها و لبخندها به هم می‌آمیزند. لطیفه‌های ایرانی مرا یاد طنزهای یهودیان می‌اندازد. علاوه بر این من دلبستگی شدیدی به انواع موسیقی ایرانی پیدا کرده‌ام چون هنگام نوشتن این کتاب همیشه به ترانه‌های ماندگار آن سال‌ها گوش می‌دادم.
 بین مهاجرت‌های اجباری و گسترده ایرانیان و مهاجرت‌ها و آوارگی یهودیان چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی می‌بینید؟
مفهوم آوارگی به نظر من کمی پیچیده است. برای ایرانیان مهاجر در هلند، که اغلب در اوائل دهه ۱۹۸۰ مهاجرت کرده‌اند، فرار از کشورشان و اسکان در یک کشور جدید نسبتا سریع صورت گرفت. خودم هیچ‌گاه به شکل جدی خود را یک یهودی آواره احساس نکرده‌ام. البته میان صاحبنظران درباره تعریف مفهوم آوارگی و این‌که مهاجران یهودی تا چه اندازه از نیاکان اصلی‌ خود فاصله پیدا کرده‌اند، تفاوت نظر وجود دارد. موضوعی که دغدغه فکری من نیست. نیاکان یهودی من چند قرن پیش از طریق آلمان به هلند آمدند. بنابراین من یک هلندی‌الاصل محسوب می‌شوم. حالا چرا خودم چنین حسی ندارم، برمی گردد به جنگ جهانی دوم و زمانی که بیش از صد هزار یهودی، که در آن زمان اغلب خود را  هلندی احساس می‌کردند، با همکاری چشمگیر مقام‌های حکومتی هلند به اردوگاه‌ها و کوره‌های آدم‌سوزی نازی‌ها فرستاده شدند.
شاید عمده‌ترین اشتراک یهودیان و ایرانیان مهاجر در این حقیقت نهفته باشد که هر دو به عنوان گروه‌های اقلیت جامعه هلندی شناخته می‌شوند؛ حالا این مساله خوشایند باشد یا نباشد. برای دیگران با دیدن تو سرزمین دیگری تداعی می‌شود که به عنوان کشور مبدا تو شناخته شده است. همان‌طور که دوستان ایرانی-‌هلندی من گاه در مورد تصمیم‌های سیاسی حکومت ایران مورد سوال قرار می‌گیرند، من هم  در مورد عملکرد دولت اسراییل مورد سوال قرار می‌گیرم.
 شما برای نوشتن این کتاب مطالعات زیادی کردید، زبان فارسی یاد گرفتید و به ایران سفر کردید. به نظرتان تصویری که رسانه‌ها از ایران به دست می‌دهند تا چه میزان بر واقعیت‌های موجود منطبق است؟
من هنوز در حال یادگیری زبان فارسی هستم تا بتوانم در سفرهایم به ایران حداقل جمله‌های محترمانه‌ای به کار ببرم. وقتی شروع به یادگیری این زبان کردم کمی به آن معتاد شدم. فارسی، زبانی است که همیشه به گوشم خوش‌آهنگ بوده است. هرگاه بتوانم بیشتر بفهمم و حرف بزنم برایم یک جشن است. دلیل دیگر یادگیری زبان این بود که بتوانم با افراد فامیل پرسوناژ اصلی کتاب “گواهی‌نامه رانندگی نعمت‌الله” که به زبان انگلیسی صحبت نمی‌کردند، ارتباط برقرار کنم.
اولین چیزی که در ایران برای یک غربی چشمگیر است تمایل شدید ایرانی‌ها برای تماس با خارجی‌هاست و اغلب این زنان جوان هستند که شروع به صحبت می‌کنند. واقعیت‌هایی که من در ایران به آن برخوردم، بسیار نزدیک به توصیفی است که شروین نکویی در کتاب زیبایش به نام “تناقضات ایرانی” آورده است. همین روایت اغلب در روایت‌های زنان جوانی که به تنهایی ایران‌گردی می‌کنند، تکرار می‌شود: در ایران واقعیت‌های زیادی به‌طور همزمان جاری هستند. نمونه کوچک آن تضاد بین مقررات سخت‌گیرانه تحمیلی حکومتی و عدم رعایت آن در فضاهای خصوصی است. این به مانند آزاد منشی افرادی است که از ایشان بیشتر انتظار سختگیری داریم.
در کتاب شما نقش زنان در فامیل خانواده نعمت‌الله برجسته می‌شود. نظرتان در مورد نقش زنان ایران در دگرگونی‌های سده اخیر چیست؟ 
صحبت عمومی درباره ایفای نقش برایم دشوار است. زنان هم مثل مردان در جایگاه‌های متفاوت و اغلب متضاد قرار گرفته‌اند. اما من تحت تاثیر مقاومت و توانمندی برخی از زنان ایرانی قرار گرفتم که پیگیرانه به دنبال آزادی‌های سیاسی و برابری جنسیتی هستند. در زمان انقلاب بدون شک بسیاری از زنان ایرانی در جنبش ضد‌شاه شرکت فعال داشتند. پس از انقلاب، مثل همه انقلاب‌های دیگر، آن‌ها هم با چشمانی نگران شاهد تقسیم قدرت در میان مردان بودند. با وجود این شرایط نسبت زنان تحصیل کرده در ایران با اروپا برابری می‌کند و شرکت زنان در بازار کار دست‌کمی از آمار زنان شاغل در هلند ندارد. این هم نمونه دیگری از تناقض‌های جامعه ایرانی است.
 در کتاب‌تان از تئوری دایره مهاجرت استفاده می‌کنید. منظورتان از این مفهوم چیست؟
تئوری “دایره مهاجرت” از یک شخصیت‌ اصلی‌ کتاب وام گرفته‌ شده است که بسیار به آن باور دارد. در این تئوری، مهاجران در ابتدا تلاش فراوانی دارند تا در جامعه مهمان ذوب شوند. آن‌ها پس ازمدتی دوباره به اصل خود بر‌می‌گرد‌ند. به نظر او این یک پروسه تغییر روانی ناخودآگاه است که شامل حال بسیاری از مهاجران هم می‌شود، حتی مهاجران موفق. هر اندازه هم در کشور مقصد ریشه دوانده باشی‌، باز هم زمانی‌ فرا می‌رسد که طلب عطر وطن از نیازهای دیگر پیشی‌ می‌گیرد. اغلب نه به دلیل این تصور رایج که در جست‌و‌جوی همنوع خود باشی، بلکه بیشتر به این دلیل که برایت دلپذیر است در میان جمعی باشی که نیازی به توضیح حضورت نباشد.
پروین شهبازی  http://www.radiozamaneh.com/237222

۱۳۹۴/۰۷/۰۷

Delkhahe Man by Sarah Fard

 By Sarah Fard



تخریب گورستات بهاییان به وسیله نیروهای سپاه پاسداران به منظور ساخت و ساز!!؟

نقض حقوق بهاییان پس از مرگ، در هر استان تنها یک گورستان!؟
مصادره گورستان بهاییان سنندج و ممانعت از دفن اجساد بهاییان تبریز و به خاک سپردن آن‌ها در شهرهای اطراف و بدون حضور خانواده و انجام مراسم مذهبی و هجوم شبانه نیروهای بسیج به گورستان بهاییان ارومیه و از بین بردن فضای سبز و قطع درختان ۲۰ ساله این قبرستان، از جمله فشارهایی است که در یک سال گذشته استمرار داشته است.
در روزهای گذشته اما این جریان شکل قانونی به خود گرفته است و مقام‌های قضایی کشور در یک ابلاغیه رسمی به شهروندان بهایی اعلام کرده‌اند در هر استان فقط یک قبرستان در یک شهر برای خاکسپاری مردگان بهایی در نظر گرفته شده و بهاییان هر استان فقط اجازه دارند متوفیان خود را در همان قبرستان مشخص شده، دفن کنند.
از اواخر دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد، بر اساس یک دستور نادیده در همه شهرهای ایران، دفن اجساد بهاییان با مشکل روبه‌رو شد. در بعضی شهرها قبرستان‌های بهاییان تخریب شد یا به نقاط دورافتاده و صعب‌العبور انتقال یافت. در برخی شهرهای دیگر، اجازه دفن به مردگان بهایی داده نشد یا جسد پس از چند روز نگه داشته شدن در سردخانه، بدون اطلاع خانواده و انجام مراسم مذهبی، توسط ماموران دفن شد.

پیشینه تخریب گورستان‌های بهاییان در جمهوری اسلامی
در همان نخستین هفته‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون و کمیته‌ها قبرستان‌های بهاییان در ایران را به بهانه وابستگی به طاغوت، تصرف کردند. این گورستان‌ها تخریب شدند و زمین‌های آن‌ها که املاک شخصی شهروندان بهایی بودند، به حکم دادگاه تازه تاسیس انقلاب مصادره شدند. ساختمان‌های جدید روی مقبره‌های درگذشتگان بهایی بنا شد تا اثری از آن‌ها باقی نماند.

حاکمیت در آغاز بر این گمان بود که با آزار دادن و اعمال فشار بر بهاییان، خواهد توانست آن‌ها را به اسلام برگرداند و بهاییت را از بین ببرد، پس دیگر احتیاجی به گورستان برای متوفیان بهایی نخواهد بود. اما پس از مدتی، تلاش‌ها برای از بین بردن آیین بهایی ناکام ماند. از سوی دیگر، تعداد متوفیان بهایی هر روز بیشتر می‌شد. پس طبق یک ابلاغیه رسمی، زمین‌های جدیدی دور از شهرها و مکان‌های پررفت و آمد به شهروندان بهایی داده شد (در بسیاری از شهرها و روستاها، بهاییان این زمین‌ها را خریداری کردند) تا مردگان‌شان را دور از چشم مردم دفن کنند.
حال پس از سه دهه که شهروندان بهایی مردگان‌شان را در زمین‌های مشخص شده دفن کرده‌اند، حاکمیت بار دیگر به تخریب قبرستان بهاییان و اهانت به اجساد درگذشتگان بهایی روی آورده است.
از آنجا که طبق نظر علمای شیعه، بهاییان نجس محسوب می‌شوند،  هنوز هم اجازه دفن آن‌ها در قبرستان‌های اسلامی داده نمی‌شود.
وضعیت اموات و گورستان‌های بهایی در دوره حسن روحانی
در دو سال گذشته و همزمان با ریاست جمهوری حسن روحانی، تخریب گورستان‌ها و اهانت به مردگان بهایی بیشتر شده است. دولت جدید ایران که با شعار «ایران برای همه ایرانیان» در داخل ایران و ایجاد تفاهم و ارتباط با جهان در خارج از کشور شروع به کار کرد، از همان ابتدای کارش با چالش ایرانیان بهایی مذهب مواجه شد.
آمارها و گزارش‌ها نشان می‌دهد شدت اعمال فشار‌‌ها و آزار شهروندان بهایی در دولت حسن روحانی تغییری نیافته است و فقط شکل و نحوه آن‌ تغییر کرده است و آن‌چه در دولت قبل در تهران متمرکز بود، به شهرستان‌ها منتقل شده است. شدت تخریب مقبره‌ها و اهانت به مردگان بهایی در دو سال گذشته، به‌جز سال‌های آغاز انقلاب، بی‌سابقه بوده است. با توجه به این‌که نقض حقوق مردگان نسبت به نقض حقوق زندگان معمولن حساسیت کمتری برمی‌انگیزد، دولت جدید از این روش برای ادامه آزار بهاییان و وارد کردن فشار بر آن‌ها استفاده می‌کند.

هدف قراردادن اعتقادات بهاییان
تندرو‌های درون حاکمیت ایران همواره از همه امکانات حکومتی برای توهین و تحقیر مقدسات و عقاید آیین بهایی بهره گرفته‌اند. مقاومت منفی پیروان آیین بهایی که به شکل پایبندی به اعتقادات و پرهیز از کتمان عقیده بروز کرده است، همواره بهانه‌ای بوده تا افراطیون اسلامی به توهین و تمسخر احکام و عقاید بهایی بپردازند.

بنا بر احکام مذهبی بهاییان، انتقال جسد متوفی با ماشین از مکان مرگ تا محل دفن نباید از یک ساعت بیشتر طول بکشد. در ۳۵ سال گذشته، اصرار و پافشاری شهروندان بهایی بر این حکم مذهبی‌شان، باعث شده است تا فرمانداری‌ها زیر نظر اداره‌های اطلاعات، زمین‌هایی را در همین محدوده فاصله زمانی از شهرها و روستاها، در اختیار بهاییان بگذارند. ولی بر اساس ابلاغیه جدید در هر استان تنها یک نقطه به عنوان گورستان بهایی مشخص شده است و بهاییان مجبور هستند برای دفن مردگان خود، بیش از یک ساعت در راه باشند که این به معنی شکستن یکی از احکام مذهبی‌شان خواهد بود. نکته قابل توجه این است که در سال‌های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مشکلات ایجاد شده برای دفن مردگان بهایی همراه با سایر فشارها به هدف اسلام آوردن بهاییان بود، اما مشکلات مربوط به قبرستان‌های بهایی در سال‌های اخیر با هدف مستاصل کردن بهاییان از ادامه زندگی در ایران و مجبور کردن‌شان به خروج از کشور انجام می‌شود. در روزهای آینده مشخص خواهد شد که شهروندان بهایی برای حل مشکل فاصله زمانی با گورستان‌های‌شان بدون زیر پاگذاشتن اعتقادات و احکام مذهبی خود، چه روشی در پیش خواهند گرفت.

۱۳۹۴/۰۷/۰۶

Band band del بند بند دل





خامنه‌ای در حال انجام چه کاری است!؟

همه در انتظار تصویب توافق هسته‌ای به سر می‌برند. در آمریکا با موافقت ۳۸تن از سناتورها، اوباما می‌تواند با وتو از پس مخالفت کنگره بر آید. اگر هم شمار سناتورهای موافق رد توافق به ۴۱ افزایش یابد، اوباما و دموکرات‌ها اگر بخواهند، می‌توانند از طریق فیلی‌باستر مانع رأی‌گیری درباره توافق شوند و بدین ترتیب حتی فرصت رد برجام را از جمهوری‌خواهان بگیرندمسأله اصلی نحوه برخورد خامنه‌ای با توافق هسته‌ای است. خطوط قرمزی که او برای مذاکره و توافق تعیین کرده بود، در توافق به دست آمده نادیده گرفته شد. یکی از دلایل عدم اتخاذ موضع صریح در موافقت یا مخالفت با توافق به دست آمده توسط او، همین نکته مهم است.


اصول‌گرایان افراطی به صراحت می‌گویند که مقام معظم رهبری مخالف توافق به دست آمده هستند. موافقان حکومتی نیز بر این نکته تأکید می‌کنند که تمامی مراحل مذاکرات و توافق تحت نظارت مستقیم آیت‌الله خامنه‌ای و شورایعالی امنیت ملی صورت گرفته استحسن روحانی و تیم مذاکره‌کننده به دنبال آن بودند که توافق هسته‌ای را بدون تصویب مجلس به اجرا بگذارند، یا حداکثر به تصویب شورایعالی امنیت ملی برسانند. محافظه‌کاران افراطی- از جملهجنتی، محمد یزدی، علم‌الهدی، حسین شریعتمداری، جبهه پایداری، و…- تأکید داشتند که توافق قطعاً باید در مجلس طرح شود و بسیاری از آنها حتی تا آنجا پیش رفتند که مجلس باید این توافق را رد کند.
خامنه‌ای در دیدار ۱۳۹۴/۰۶/۱۲ با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى در این مورد نظر اصول‌گرایان افراطی را تأیید کرد و گفت به آقای رئیس جمهور هم این را عرض کرده‌ام که به نظر ما مصلحت نیست که ما مجلس را از این قضیه برکنار بداریم؛ چون قضیه‌ای است که بالاخره دو سال است که کشور به‌طور کلی متوجه به آن است و حالا هم به یک نتایجی رسیده؛ پس باید مجلس وارد بشود.
بدین ترتیب تکلیف اولین اختلاف‌نظر روشن شد. اما پرسش مهم این است: مجلس چه تکلیفی دارد؟
خامنه‌ای به این پرسش این‌گونه پاسخ داد. "حالا مجلس چه بکند؟ بنده هیچ توصیه‌ای ندارم به مجلس شورای اسلامی که با این چه‌جوری عمل بکند. اولن نوع تصمیم‌گیری چه‌جوری باشد؟ به‌نحو تصویب یا رد باشد، یا به‌نحو دیگری تصمیم‌گیری کنند؟ آیا رد کنند، آیا تصویب کنند؟ بنده هیچ توصیه‌ای ندارم. نظر متَّبَع، نظر نمایندگان ملت است در مجلس و این که [مجلس‌] چه بکند، چه نکند را ما عرض نمی‌کنیم. ما معتقدیم که بالاخره خوب است مجلس را برکنار نکنیم و نمایندگان ملّت باید تصمیم بگیرند."

درباره این رویکرد چند نکته زیر قابل ذکر است.
یکم خامنه‌ای از طریق حذف اصلاح طلبان از ساختار سیاسی، و تشکیل حکومت یکپارچه یا حاکمیت یگانه، “مجلس سلطانی” تشکیل داد. اینک به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی ما با یک نظام کاملن دموکراتیک مواجه هستیم که اولن او هیچ دخالتی در تصمیم‌گیری در مورد مهم‌ترین مسأله‌ای که به امنیت و منافع ملی ایران مربوط است، ندارد. ثانین مجلس کنونی نماینده واقعی مردم است و آنان به نمایندگی از سوی ملت در این مورد باید تصمیم‌گیری کنند. این مدعایی کاذب است که به سرعت از سوی خود او ابطال می‌شود.
کمترین مصداق ابطال این مدعا این است که می‌گوید من فقط و فقط به مسئولان اجازه داده‌ام تا درباره پرونده هسته‌ای با آمریکا مذاکره کنند و هیچ‌یک از مسئولان نظام حق ندارند درباره هیچ موضوع دیگری با دولت آمریکا مذاکره کنند! "ما این را گفته‌ایم و اعلان کرده‌ایم که در هیچ مسئله‌ای جز مسئله‌ی هسته‌ای با آمریکایی‌ها طرف صحبت نمی‌شویم؛ هم به مسئولین سیاست خارجی‌مان گفته‌ایم، هم به بقیه‌ مسئولین گفته‌ایم که داخل نمی‌شویم." در یک نظام مردم‌سالار تصمیم‌گیری در این مورد با رهبر خودکامه مادام‌العمر نیست.
دوم خامنه‌ای می گوید که هدف مذاکرات و امتیاز دادن، برداشته شدن کلیه تحریم‌ها بود، نه حفظ آنها و عدم اجرایشان: "این که نشستیم مذاکره کردیم، در بعضی از موارد کوتاه آمدیم، یک امتیازاتی دادیم، عمدتاً برای این بود که تحریم‌ها برداشته بشود؛ اگر بنا است تحریم‌ها برداشته نشود، پس معامله‌ای وجود ندارد، دیگر اصلن ین معنا ندارد."
این سخن خامنه‌ای خط قرمز اوست یا برای هدف دیگری بیان شده است؟ اگر خط قرمز باشد و مجلس بخواهد به آن عمل کند، معنای آن این است که خامنه‌ای تصمیم‌گیری در مورد توافق هسته‌ای را به مجلس واگذار نکرده و به آنها گفته است که آن را رد کنند.
سوم خامنه‌ای می‌گوید که قبلن تأکید کرده بود که به محض توافق، “فورن” باید کلیه تحریم‌ها برداشته شوند. اما تیم مذاکره‌کننده به روش های هرمنوتیکی این خط قرمز او را نادیده گرفت. می‌گوید مشخّص است که تحریم‌های اقتصادی باید برداشته شود. "گفتیم هم فورن! حالا “فورنً” را معنا کردند، ما هم حرفی نزدیم، اشکال ندارد؛ دوستان ما در اینجا آن “فورن” را به یک شکلی معنا کردند، یک ترتیبی برایش انتخاب کردند، ما هم مخالفتی نکردیم."
اما نکته‌ای را به عنوان سیاست گوشزد می‌کند که معنایی جز رد توافق هسته‌ای و دخالت در کار “نمایندگان ملت” ندارد. می‌گوید "بالاخره تحریمها باید برداشته بشود، توقّف تحریم نداریم، تعلیق تحریم نداریم؛ اگر آنها تعلیق می‌کنند، خب پس ما هم اینجا تعلیق می‌کنیم، اگر این‌جور است ما اقدام اساسی روی زمین چرا انجام بدهیم؛ بنابراین منظور لغو تحریم‌ها است."
این سخنان اگر جدی باشند، مجلس چاره‌ای جز رد توافق ندارد. البته او خط قرمز خود را با یک قید محدود می‌سازد و چنین می‌گوید. "البته در بعضی از موارد گفتند که لغو دست دولت آمریکا که طرف مذاکره‌ ما است، نیست؛ آنها را گفتند که متوقّف می‌کنیم و از حقوق قانونی خودمان استفاده می‌کنیم و کارهایی از این قبیل؛ امّا آن چیزهایی که دست خود دولت آمریکا است یا آنچه دست دولت‌های اروپایی است، آنها به‌طور کامل [باید برداشته شود."
چهارم خامنه‌ای برای پیش‌برد این هدف، یعنی برداشته شدن تحریم‌ها، غیر مستقیم به تهدید هم متوسل می‌شود. یعنی به طرف مقابل می‌گوید که اگر تحریم‌ها بر سر جای خود باقی بمانند، ما می‌توانیم دست به چه اقدامی بزنیم. "ما داشتیم کار خودمان را می‌کردیم؛ نوزده هزار سانتریفیوژ ما درست کرده بودیم، می‌توانستیم در مدّت نه‌چندان بلندی آن را برسانیم به پنجاه هزار سانتریفیوژ یا شصت هزار سانتریفیوژ؛ هیچ مشکلی برای ما وجود نداشت که این کار را بکنیم؛ سوخت‌ بیست درصد را تولید می‌کردیم، می‌توانستیم ادامه بدهیم؛ تحقیق و توسعه را انجام می‌دادیم، همچنان به همان شکل و با همان سرعت می‌توانستیم انجام بدهیم؛ و همچنین بقیّه‌ چیزها را." پس دست کشیدن از همه این مسائل منوط به برداشته شدن تحریم‌هاست.
پنجم خامنه‌ای با این نوع موضع‌گیری کار را بر مریدان خود دشوار کرده است. آنان چون نمی‌دانند دقیقن در ذهن او چه می‌گذرد، هر روز توافق هسته‌ای را با دوره و رویدادی از صدر اسلام مقایسه می‌کنند. برخی وضعیت کنونی را با شعب ابی‌طالب مقایسه می‌کنند که در آن پیامبر و گروه اندک مسلمان‌ها به مدت سه سال در دره‌ای میان دو کوه ابوقیس و خندمه در مکه تحت محاصره کامل مشرکان قرار داشتند.
برخی دیگر آن را با صلح حدیبیه- میان پیامبر و مشرکان مکه در سال ششم هجری- مقایسه می‌کنند. برخی آن را با صلح امام حسن با معاویه مقایسه کرده‌اند. علم‌الهدی گفته است که پذیرش توافق هسته‌ای مانند پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی امام رضا است. نیروهای افراطی‌تر مدعی‌اند که شرایط ما، شرایط امام حسینی است، با این تفاوت که این بار حسینیان زمان بر یزیدیان زمان پیروز خواهند شد.
استفاده ابزاری از دین برای حفظ قدرت سیاسی، مبنای همه این تشبیهات است.
ششم خامنه‌ای با هوشیاری زمان را سپری می‌کند تا تکلیف تصویب توافق هسته‌ای در آمریکا روشن شود. قصد او این بود که اگر قرار است توافق هسته‌ای رد شود، توسط دولت آمریکا رد شود تا مسئولیت و پیامدهای آن به گردن آمریکا و اسرائیل بیفتد. به همین دلیل علی لاریجانی در ۱۴/۶/۹۴ گفت که بر اساس برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته، اوایل مهرماه بررسی کمیسیون‌ها تمام و فرصتی ایجاد می‌شود که موضوع بیش از گذشته در مجلس مورد توجه و بررسی قرار گیرد تا با توجه به مجموعه شرایط کشور نمایندگان ملت نظر خود را در مورد موضوع برجام اعلام کنند.
روشن است که قبل از آن تکلیف تصویب توافق در آمریکا روشن شده است. اما نکته مهم این است که هر مصوبه مجلس، باید به تصویب شورای نگهبان برسد تا به قانون تبدیل شود. شورای نگهبان به هر مصوبه‌ای از دو منظر می نگرد: الف- خلاف شرع نباشد. ب- خلاف قانون اساسی نباشد. وقتی مجلس توافق هسته‌ای را تصویب کند و شورای نگهبان هم آن را به تصویب برساند، معنای آن این است که این توافق- با همه محدودیت‌ها و نظارت‌های فراتر از قوانین بین‌المللی که کفار به طور “استثنایی” و با سیاست “یک بام و دو هوایی” بر مسلمین (ایران) تحمیل کرده‌اند- مطابق شرع انور است.
این مسأله را خامنه‌ای و فقیهان چگونه حل خواهند کرد؟ پاسخ ساده است: کار اصلی فقیهان حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌هاست. این گونه است که در طول تاریخ دین ساخته می‌شود. آیا بهتر نیست که مجلس اصلن وارد این مسأله نشود و کار به همان شکلی که حسن روحانی گفته است دنبال شود؟
هفتم خامنه‌ای می‌خواهد تمامی پیامدهای مثبت توافق هسته‌ای، حمل بر رهبری خردمندانه او شود و تمامی پیامدهای منفی آن به نام دیگران ثبت تاریخی شود. اما توافق هسته‌ای میوه فروشی نیست که او خوب‌هایش هایش را برای خود سوا کند و بدهایش را برای دیگران بگذارد.
مطابق ولایت مطلقه فقیه، مسئولیت همه امور و قوای حکومتی با اوست و خود بارها گفته است که وظیفه اصلی او این است که نگذارد نظام از مسیر اسلام و ارزش‌ها منحرف شود. اگر اندکی از شجاعت آیت‌الله خمینی در او بود، مانند او که قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را با همه مسئولیت‌ها و پیامدهایش پذیرفت، توافق هسته‌ای را با همه پیامدهایش می‌پذیرفت.
تاریخ نشان داد که قطعنامه ۵۹۸ جام زهر نبود، جام زهر شعارهای دن کیشوت‌وار “راه قدس از کربلا می‌گذرد” و “جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان” بود. توافق هسته‌ای نیز جام زهر نیست، جام زهری که خامنه‌ای به مردم ایران به زور می نوشاند، دیکتاتوری و سرکوب داخلی و سیاست خارجی‌ای است که در نبود رابطه دوستانه با آمریکا، ایران را به وضعیتی گرفتار کرده که دولت‌های کوچک منحط حوزه خلیج فارس- که هیچ نشانی از دموکراسی و حقوق بشر ندارند- نیز هر روز ایران را تهدید و تحقیر می‌کنند.
هشتم تصویب و اجرای توافق هسته‌ای پیامدهای خواسته و ناخواسته بسیاری برای جهان، منطقه و ایران دارد که در آینده روشن خواهد شد و مستقلن باید بدان پرداخته شود. به هر حال، صلح و عدالت در منطقه و تبعیض‌زدایی و آزادی‌بخشی داخلی باید سیاست اصلی ایران باشد. این هدف والا محقق نخواهد شد، مگر به کوشش عملی کلیه نیروهای دموکراسی‌خواه.

۱۳۹۴/۰۷/۰۳

عیسی تویی نان و هم چشمه حیات Heavenly Man



مجازات جاسوس بهائی بیست سال حبس مجازات جاسوس غیر بهائی ده سال حبس!!!؟

در بیست و پنجمین گردهمائی بهائیان جهان که همه ساله درماه سپتامبر در شیکاگو برگزار می شود، مهمان بودم. در فضای خاصی دو سه روز حضور داشتم .اغلب حاضران قربانی داده بودند. نه به علت فعالیت سیاسی، که به علت پایبندی به باورهای دینی خاص خود. جمعی از ایران آمده بودند و عزم بازگشت داشتند. چشم شان به یک وکیل دادگستری یا یک دانشجوی حقوق که می افتاد می گفتند "مگر اشد مجازات جاسوسی در کتاب های قانون ایران 10 سال نیست، چرا وقتی به یک بهائی نسبت جاسوسی می دهند، می شود 20 سال؟"


هم اکنون بهائیانی در ایران زندانی هستند که اگر به فرض جاسوس هم بودند، باید مطابق قانون، محکومیت 10 سال زندان را تحمل می کردند، و دو سه سال دیگر آزاد می شدند. حال آن که با دو برابر کردن مجازات این جرم برای آنها، همه زندگی مفید را باید در زندان بگذرانند. شنیده شد هم اکنون این برخورد غیرقانونی با بهائیان محکوم به جاسوسی، مورد انتقاد جمعی از زبده حقوق دانان درون کشور است. اما سنگینی سکوت پیرامون موضوع چنان است که فرصتی نیست تا از آن بگویند و بنویسند. پیغام رسید لازم است برای ورود به موضوع ، حقوقدانان ایرانی مقیم خارج از کشور اقدام کنند و بحث را بگشایند. من این پیام را گرفتم و متعهد شدم بحث را باز کنم تا دیگر همکاران با دانش حقوقی خود، به این پرسش پاسخ بدهند و با نگاهی کاملا حقوقی آن را بشکافند ، شاید در وضعیت جمعی از هموطنان زندانی ما که به هر دلیل با محکومیت جاسوسی در زندان به سر می برند، تغییری حاصل شده و راهی برای رفع این بی عدالتی پیش رو گذاشته شود.
مقصود از این فراخوان در یک کلمه تاکید بر "قانونمندی" است. با آن که برخورد با بهائیان یکسره انگیزه های سیاسی و دینی و تاریخی دارد و عناصر مادی و معنوی جرم را نمی توان در اتهامات انتسابی به آنها پیدا کرد، ولی این یادداشت فارغ از آن است و اگر وکلا و حقوقدانان مقیم خارج، بخواهند به تجدید نظر در احکام 20 سال حبس بهائیان زندانی، یاری برسانند، بهترین شیوه، حفظ چارچوب حقوقی بحث در قالب قوانین داخلی کشور است، تا درگیر شدن با همه عوامل بهائی ستیزی که عموما از آن با خبریم و شاید در موقعیت کنونی که هدف کمکرسانی است، ورود به آنها ضرورت نداشته باشد.

ماده قانونی مورد استناد:
ماده 505 کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی "هرکس با هدف بر هم زدن امنیت کشور به هر وسیله اطلاعات طبقه بندی شده را با پوشش مسئولین نظام یا ماموران دولت یا به نحو دیگر جمع آوری کند چنانچه بخواهد آن را در اختیار دیگران قرار دهد و موفق به ایجاد آن شود به حبس از 2 تا 10 سال و در غیر این صورت به حبس از 1 تا 5 سال محکوم می شود."
بنابراین محکومیت بهائیان نامدار و شاخصی که مدت هفت سال است در زندان به سر می برند و جرم شان جاسوسی است، دو برابر حداکثر مجازات جاسوسی در قانون مجازات اسلامی (تعزیرات) است. لذا پرسشی حیاتی و حقوقی قابل طرح است که به علت فضای بسته بحث در ایران و ممنوعیت دفاع عادلانه از بهائیان از طریق مطبوعات حقوقی و غیرحقوقی، ناگفته مانده و لازم است روزنه هائی برای ورود به آن پیدا کنیم. شاید گشایش این پرسش با ماهیت کاملا حقوقی، حرکت سنجیده ای باشد که دفاع از بهائیان را قابل استماع کند. هر نهاد حکومتی با هر نوع ماهیت سیاسی و دینی، نمی تواند در برابر پرسش های منطقی تا ابد غیرپاسخگو باقی بماند.
ممکن و بلکه حتمی است که بیشتر خوانندگان این یادداشت، پرونده های جاسوسی بهائیان را سیاسی و ساختگی دانسته و در نتیجه طرح پرسشی را که فرض بر صحت وقوع جاسوسی توسط مرتکبین می گذارد، بی ربط بدانند. هم آنها اگر در این موضوع خاص، واقع گرایانه چاره جوئی کنند و به تفاوت 10 سال حبس و 20 سال حبس برای یک انسان که عمر محدودی دارد بیاندیشند، ممکن است در حوزه ممکنات و شرایط حاکم، با ما همگام بشوند و به این قناعت وجدانی برسند که گاهی با هدف نجات زندانی می توان از آرمان ها اندکی فاصله گرفت و فقط به کاستن از آلام زندانی محروم اندیشه کرد که حتا قدرت وکیل مدافع او زیر سلطه بیشمار خط قرمز ها محدود می شود.
باری به عهده داشتم تا پیام را برسانم، امانتی بود که باید در دسترس همکاران مقیم خارج قرار می گرفت. لذا فراخوان می دهم به حقوقدانان و وکلای مقیم خارج تا به این پرسش بهائیان در محدوده قوانین ایران، هریک بنا بر سلیقه حقوقی خود پاسخ بدهند. همه ما در برابر این دسته از هموطنان که کیش و آئین شان تبدیل شده است به تابوئی پر خطر، مسئولیت داریم و دستکم می توانیم خارج از جغرافیای ایران که یک تاریخ قتل و کشتار بهائیان در آن به ثبت رسیده، برخی مسائل مرتبط با حقوق آنها در جای متهم و محکوم را بیشتر به بحث بگذاریم.
درست است که ما پرونده ها را مطالعه نکرده ایم. ولی همین بس که می دانیم زندانیان بهائی محکوم به جاسوسی مرتکب جنایت نشده اند و در حدود همان فقره از مجرمیت که برای آنها رقم زده اند باید مجازات بشوند. مجازات جاسوسی به موجب ماده 505 پیش گفته 10 سال است، چرا باید 20 سال در حبس بمانند؟
چهره سلیم و مهربان خانم فریبا کمال آبادی و هم بندان او که اغلب سالخورده و نزدیک به سالخوردگی هستند، الهام بخش این فراخوان است. عدالت و شفافیت و قانونمندی الهام بخش این فراخوان است. داعیه و جاذبه دیگری در کار نیست. از انتشار نظریه های حقوقی خود در این باره و در این فراخوان دریغ نفرمائید.
منبع: ایران وایر

۱۳۹۴/۰۷/۰۲

Shahe Shahan



سه شهروند بهایی در ایران از تحصیل محروم شدند!؟

مهیاره نداف، نوگل ذاکریان و پوریا ایقانیان سه شهروند بهایی که در کنکور سراسری سال جاری قبول شده بودند به دلیل آن‌چه نقص پرونده عنوان شد، از حق تحصیل محروم شدندبه گزارش هرانا، وب‌سایت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مهیاره نداف در کنکور سراسری امسال در گرایش علوم انسانی رتبه ۱۸۲۹ را به‌دست آورده بود اما پس از وارد کردن مشخصات در سایت سازمان سنجش با پیغام نقص در پرونده روبه‌رو شد.


وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری ایران برای جلوگیری از تحصیل بهاییان در دانشگاه‌ها و به دلیل این‌که متهم نشود که آن‌ها را به دلیل عقیدتی از تحصیل محروم کرده، از نقص پرونده به عنوان ابزاری برای جلوگیری از تحصیل پیروان بهاییت استفاده می‌کند. این اقدام از سال ۱۳۸۵ متداول شده است. به‌گفته یک منبع آگاه که نخواست نامش فاش شود، مسئولان به مهیاره نداف گفته‌اند که شاید یک ماه دیگر نقص پرونده او معلوم شود. آن‌ها حتی هیچ برگه‌ای مبنی بر مراجعه مهیاره نداف ارائه نکرده و به او گفته‌اند کاره‌ای نیستند و باید به رئیس‌شان مراجعه کند. در چند روز اخیر خبر محرومیت از تحصیل پوریا ایقانیان و نوگل ذاکریان دو شهروند بهایی نیز منتشر شد. نوگل ذاکریان ساکن کرج با رتبه ۴۸۲ در کنکور هنر قبول شده بود و پوریا ایقانیان ساکن تهران نیز رتبه ۱۶۹۰ منطقه‌ای را به‌دست آورده بود. پس از کنکور سراسری سال جاری، همچون سال‌های قبل، بسیاری از شهروندان بهایی با گزینه نقص در پرونده روبه‌رو شده و از تحصیل محروم شده‌اند.
حکومت ایران آیین بهایی و حقوق پیروان آن را به‌‌عنوان یک دین به رسمیت نمی‌شناسد. بهاییان در ایران با محدودیت‌های گسترده‌ای از جمله ممنوعیت تحصیل در دانشگاه و ممنوعیت داشتن تعدادی از مشاغل روبه‌رو هستند. در بخش‌هایی از بند اول ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر به صراحت ذکر شده است که «دستیابی به آموزش عالی به شکلی برابر برای تمامی افراد و بر پایه شایستگی‌های فردی صورت پذیرد. در بند نخست کنوانسیون یونسکو نیز علیه تبعیض تحصیلی نیز هرگونه محرومیت و محدودیتی بر اساس مواردی مانند زبان، مذهبی، عقاید سیاسی یا سایر عقاید نفی شده است.
http://www.radiozamaneh.com/236593

۱۳۹۴/۰۷/۰۱

Roham Teshne Ast Khodaye Zende روحم تشنه است خدای زنده



خودکامگی رهبر و تصور او از حق مردم!؟

اشغال فلسطین و حق وتوی شورای امنیت بخشی از حق‌الناس است!
سخنان ۱۳۹۴/۰۶/۱۸ خامنه‌ای درباره نظارت استصوابی شورای نگهبان از جهات گوناگون قابل تحلیل و نقد است. برخی از زوایای مدعیات او در مقاله "خامنه‌ای حذف افراد را عقلانی، منطقی و حق خودمی‌داند"، مورد نقد قرار گرفته است. اما مدعیات او باید از جهات دیگری هم به نقد کشیده شود. نوشتار کنونی فقط و فقط یک نکته را مد نظر قرار خواهد داد.


جمهوری اسلامی یک رژیم دیکتاتوری است که به نحو سیستماتیک حقوق بشر را نقض می‌کند. این رژیم، نظام سلطه رهبری است. سلطه در اینجا به معنای حکومت کردن به شیوه خودسرانه و مطابق میل شخصی است. هر گونه طرحی برای گذار به دموکراسی و بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران، طرحی در تعارض با سلطه رهبری خودسرانه خواهد بود.
مردم که روشنفکران و متخصصان هم جزیی از آنها هستند، واژه‌ها را به معانی گوناگونی به کار می‌برند. سکولاریسم یک نمونه از این واژه هاست که به معانی مختلفی چون سکولاریسم به معنای آته‌ایسم/خداناباوری، سکولاریسم به معنای راندن دین به حوزه خصوصی، سکولاریسم به معنای فرایند تفکیک نهاد دولت از نهاد دین، و . . . به کار برده شده است. در عین حال، فلاسفه و جامعه‌شناسان می‌کوشند تا به نحو موجه، از کاربرد خود دفاع کنند. به همین دلیل آنان گفته‌اند که کاربرد سکولاریسم به معنای محو دین، نه موجه است، نه پیش‌بینی پدران علم جامعه شناسی در این خصوص درست از کار در آمد. پیتر برگر در سال ۱۹۹۷ اعلام کرد که پیش‌بینی ما تا دهه شصت میلادی محو دین بود، اما دین قدرتمندانه بازگشت و نشان داد که ما خطا کرده بودیم.

خامنه‌ای و کاربرد مفاهیم
در جمهوری اسلامی رهبر خودکامه مفاهیمی می‌سازد و به معنای خاصی آنها را به کار می‌برد، مثلن اسلامی کردن علوم انسانی، تهاجم فرهنگی دشمن، شبیخون فرهنگی دشمن، ناتوی فرهنگی، نمایندگان گردن کلفت، فتنه و فتنه‌گران، و . . . صدها مورد دیگر.
برخی از این مفاهیم هزینه‌های بسیار سنگینی برای جامعه ایران داشته است. اسلامی کردن علوم انسانی و دانشگاه‌ها را در نظر بگیرید. پاک‌سازی دانشگاه‌ها از استادان و دانشجویان غیر خودی فقط و فقط منحصر به دهه شصت نبود، این پروژه سه دهه است که تداوم دارد و رکن رکین پروژه اسلامی کردن دانشگاه‌ها است.
این پروژه هزینه انسانی بسیار بالایی داشت. هزینه مالی آن نیز بسیار چشمگیر بوده است. بودجه فراوانی به امر اسلامی کردن علوم انسانی از جمله به مصباح یزدی اختصاص یافت و حاصل آن صفر بود. آری خامنه‌ای حق دارد اصطلاح علوم انسانی اسلامی را به کار برد، اما ساختن علوم انسانی/ اجتماعی اسلامی ناممکن است. به این دلیل بسیار ساده که این علوم، علوم تجربی هستند و تجربه داور نظریه‌های این علوم است. داوری تجربه، یعنی عدم داوری دین و ایدئولوژی. دین و ایدئولوژی در مقام گردآوری دانش حضور دارند، اما پس از مقام گردآوری، نوبت به مقام داوری می‌رسد و ترازوی تجربه راه به مدعیات غیر تجربی نمی‌دهد.
خامنه‌ای به عنوان یک شخص حق دارد مفهوم‌سازی کرده و مفاهیم را به معنای خاصی به کار برد. اما به عنوان رهبر سیاسی، تک تک این مفاهیم، هزینه‌های سنگین بلند مدتی برای ایران و ایرانیان داشته است. اصطلاح افسانه هولوکاست که توسط او ساخته شد و به کار رفت، جز خدمت بی‌کران به نتانیاهو و دست راستی‌های اسرائیل، و زیان‌های بسیار برای ایران و ایرانیان، هیچ اثری نداشت.

سلطه و کاربرد مفاهیم
نقد اصلی این نوشتار متوجه این رویکرد است که مفهوم‌سازی و کاربرد مفاهیم، حق انحصاری رهبر است. دائمن گفته شده و می‌شود که سخن مقام معظم رهبری و رهبر خردمند و فرزانه انقلاب در این زمینه، فصل‌الخطاب است. یعنی پس از مفهوم‌سازی و کاربرد آن توسط خامنه‌ای، همه باید این مفهوم و کاربرد خاص را بپذیرند و هیچ کس حق شک و تردید در آن را ندارد.
به تعبیر دیگر، خامنه‌ای می‌گوید، معنای واژه آن است که من تعیین می‌کنم و همگان آن را باید به همان معنایی که من به کار می‌برم، به کار برند. او در انتخابات سال ۹۲ گفت که رأی مردم حق‌الناس (حق مردم) است و هیچ کس حق تغییر آن را ندارد. یعنی با این سخن، تقلب انتخاباتی ظاهرن ممنوع اعلام شد. دیگران از جمله هاشمی رفسنجانی این مفهوم را گرفته و در صدد بسط آن بر آمدند و آن را به معنای انتخابات آزاد و نفی هر گونه تقلب به کار بردند. حسن روحانی گامی دیگر پیش نهاد و نظارت استصوابی شورای نگهبان را نفی کرد.
خامنه‌ای می‌گوید، معنای واژه آن است که من تعیین می‌کنم و همگان آن را باید به همان معنایی که من به کار می‌برم، به کار برند.
خامنه‌ای وارد میدان شد و گفت که بعضی بی‌خود ایراد می‌کنند. بخشی از این حق‌الناس، همین حق رأی شورای نگهبان است؛ همین حق نظارت استصوابی و مؤثر شورای نگهبان است؛ این جزئی از حق‌الناس است، این را باید رعایت کرد، این را باید حفظ کرد.
بدین ترتیب، حذف هزاران تن از مخالفان، منتقدان و رقبا توسط شورای نگهبان، جزو حق الناس شد. چرا؟ چون من می‌گویم. خامنه‌ای حق الناس را به معنای حذف نامزدهای میلیون‌ها تن از مردم به کار می‌برد. حق الناس یعنی محروم کردن ده‌ها میلیون انسان از حق انتخاب کردن و نامزد شدن.
رهبری خودسرانه مطابق میل شخصی به حوزه مفاهیم و کاربرد معنای آن تعمیم یافته است. دیگر هیچ یک از زمامداران جمهوری اسلامی و رسانه‌ها حق ندارند کوچک‌ترین شک و تردیدی در موجه بودن این کاربرد حق الناس روا بدارند. برای این که واژه را باید به معنایی به کار برد که سلطه رهبری خودسرانه می‌خواهد و می‌پسندد.

تالی فاسد این رویکرد
خامنه‌ای باید به پیامدهای منطقی این رویکرد التزام داشته باشد. به چند مورد زیر بنگرید.
الف) اسرائیل سرزمین‌های فلسطینیان را اشغال کرده و نه تنها زیر بار قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل در این خصوص نمی‌رود، بلکه طرح صلح آمریکا، اروپا، سازمان ملل و روسیه، مبنی بر بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ را نمی‌پذیرد. یعنی نه حاضر به عقب‌نشینی از سرزمین‌های اشغالی است و نه حاضر است که به فلسطینیان حقوقی برابر با اسرائیلی‌ها بدهد. رئیس جمهور، نخست وزیر و وزیر دفاع کنونی اسرائیل گفته‌اند که صلح با فلسطینی‌ها در دوران زندگی آنان محقق نخواهد شد. آنان نیز مدعی هستند که در حال دفاع از حق الناس یعنی شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی و جایگزین کردن یهودیان به جای فلسطینی‌ها در سرزمین‌ها آنان، هستند.
ب) حق وتوی پنج دولت عضو شورای امنیت سازمان ملل، از نظر بسیاری از متفکران و دولت‌ها، عملی ناحق و سلطه‌گرانه است. اگر هیچ‌کس در دنیا چنین نظری نداشته باشد، حداقل خامنه‌ای و دیگر رهبران جمهوری اسلامی بر این باورند که وتوی این دولت‌ها نافی حقوق دیگر ملل است. اما اگر از دولت‌های دارای حق وتو بپرسید، خواهند گفت که در حال دفاع از حق الناس یعنی حقوق مردم خود و مردم جهان هستند.
پ) حدود شش ماه است که دولت‌های حوزه خلیج فارس به رهبری دولت عربستان سعودی و با همکاری اطلاعاتی آمریکا، در حال بمباران مردم یمن هستند. هزاران تن کشته و زخمی و صدها هزار تن آواره شده‌اند. سازمان ملل وضعیت مردم یمن را فلاکت‌بار گزارش کرده و دیده‌بان حقوق بشر و عفو بین‌الملل به جنایات جنگی دولت‌های متجاوز اعتراض کرده‌اند. اما عربستان سعودی و دیگر کشورهای سهیم در تجاوز، مدعی‌اند که در حال دفاع از “حق الناس”‌اند. آنان می‌گویند که دولت منتخب مردم یمن توسط حوثی‌های طرفدار جمهوری اسلامی از طریق کودتا سرنگون شده و آنها آمده‌اند تا از حق مردم یمن دفاع کند. اگر آیت‌الله خامنه‌ای حق دارد مفاهیم را به شیوه خاص خود معنا کند، چرا رهبران عربستان سعودی مجاز نباشند؟
ت) از سال ۲۰۱۱ تاکنون، دولت‌هایی می‌گویند که بشار اسد باید برود. همه آنان مدعی هستند که در حال دفاع از حق الناس‌اند. جالب‌تر از همه دولت‌های منحط حوزه خلیج فارس است که هیچ نسبتی با دموکراسی و حقوق بشر ندارند، اما در سوریه با حمایت مالی و تسلیحاتی از گروه‌های اسلام‌گرای تروریست، به دنبال تحقق “حق الناس”‌اند. یعنی، دولت‌های فاقد هرگونه انتخابات، به دنبال حذف رئیس جمهوری هستند که لااقل در کشورش انتخابات نمایشی وجود دارد.
آنان دیگر هیچ التزامی به حقوق بین‌الملل ندارند. مطابق حقوق بین‌الملل هیچ دولتی نمی‌تواند برای کشور دیگری رهبری سیاسی تعیین کند، اما اینها، براساس معنایی که خود به حق الناس می‌بخشند، چنین می‌کنند. مگر خامنه‌ای در منطقه با همین منطقه مداخله نمی‌کند؟
نتیجه
خامنه‌ای از طریق شورای نگهبان با مردم ایران همان کاری را انجام می‌دهد که دولت‌های دارای حق وتو با ایران کردند. مگر اصول‌گرایان مدعی نیستند که توافق هسته‌ای و قطعنامه شورای امنیت که به ایران تحمیل شد، ترکمانچای جدید است؟
سعید جلیلی گفته که ایران در توافق وین از ۱۰۰ حق مسلم خود صرف نظر کرده، دربرخی از موارد مورد توافق، تحقیر نظام اتفاق افتاده است، قطعنامه اخیر با همکاری ایران توسط نظام سلطه علیه ما صادر شده است.
سردار نقدی، فرمانده کل بسیج، گفته که ملت نمی‌تواند بیشتر از این حد از حقوق خود کوتاه بیاید زیرا دشمن اکنون می‌خواهد تحریم‌ها را لغو نکند در صورتی که اگر تحریم‌ها لغو نشود نتیجه مذاکرات سه هیچ به نفع دشمن است.
کامران دانشجو، وزیر فرهنگ و آموزش عالی احمدی‌نژاد، پرسیده که آیا بخشیدن ۱۴ هزار و ۳۰۰ سانتریفیوژ به اجنبی‌ و دشمن قسم‌خورده، بدون این که تحریم‌ها لغو شود، نمی‌تواند بیشتر شبیه به رفتار قجری باشد؟
خامنه‌ای حالا باید همان چیزی که شورای نگهبان جهانی بر ایران تحمیل کرده و پیروان رهبری آن را ترکمانچای جدید می‌خوانند، توسط شورای نگهبان خودش تصویب کند. آری، این هم بخشی از حق الناس است!
اکبر گنجی