۱۳۹۳/۱۱/۲۷

سی و شش سال سلطنت فقیه

در این شصت  سال، چقدر چهره ها افشا شد؛ چقدر ماسک های دورغین آزادیخواهی و خلق گرایی ازصورت ها افتاد. آیا این ملت می توانست به آسانی این چهره های مزدور، این صورتک های بزک کرده رابشناسند؟
انقلاب سوم شما از انقلاب اول و دوم شماکم اهمیت تر نبود. در انقلاب سوم، همه خطراتی که سعی می کرد انقلاب بزرگ اسلامی ایران را به چپ و راست بکشاند و دشمن را که از در بیرون رفته بود، از پنجره برگرداند، محو شدند.
آن فتنه بزرگ چقدر نیروی انسانی این ملت را به خود اختصاص داده بود، امروز شما از آن فتنه رهاشده اید . . بعد از این تان، ای ملت بزرگ! از پیش از این تان بهتر است. آینده تان از گذشته تان درخشان تر است. آن قدر خدا به شما فضل و لطف خواهد کرد که از خدا و فضل او خشنود و راضی بشوید.
این سخنان سیدعلی خامنه ای در 28 اسفند 1360 در نماز جمعه تهران است (در مکتب جمعه، ج چهارم، ص303)
فتنه ای که هنوز ادامه دارد . .
وقتی به گذشته این سی وشش سال نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که اکثر انقلابیون زندان رفته دوره پهلوی، مبارزان و مجاهدان شکنجه دیده های ساواک و تبعیدشدگان ربذه دوره سطلنت شاه، بعد از پیروزی انقلاب، یکی یکی یا اعدام شدند، یا زندان رفتند و یا با تبعیدخودخواسته از میهن خارج شدند و یا در حصر و حصار تنگ، هم چنان می زیند! گویی یک جریان مرموز، از همان سال نخست انقلاب به قصد انتقام، کودتای خزنده ای را آرام آرام ترتیب داده، تا انقلاب فرزندان خودش را فروبلعد! آنهایی هم که مانده اند یا در سکوت (نه از نوع امام علی! بلکه از نوع فرصت مغتنم برای چنگ انداختن به قدرت) هستند، یا آلوده نان و نام شده اند و همه شان البته به قول شاملو باید نوبت خویش را انتظار بکشند.
در مُردگان خویش
نظر می بندیم
با طرح خنده ای،
و نوبت خود انتظار می کشیم
بی هیج
خنده ای!
خمینی باخوبی و بدی هایش همه را اعم از چپ، راست، روشنفکر، روحانی، مفتون شخصیت کاریزمای خود کرده بود؛ او هشت سال دوام نیاورد که در این مدت هم گرفتار جنگ بود. اما خامنه ای یک تنه بیش از ربع قرن است که یک سویه سلطنت می کند، همان که مرحوم آیةالله منتظری از آن به عنوان سلطنت فقیه یادکرد! ایشان در گفت و گویی چنین می گوید. "مردم ما در آغاز انقلاب در شعارهای خود می گفتند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. در زمان شاه نفت ما به قیمت خوب فروخته می شد و پول ما نیز در جهان ارزش داشت. ولی چیزی که مردم را رنج می داد و آنان را به سوی انقلاب سوق می داد استبداد شاهانه و اختناق، قانون شکنی، فشار ساواک، سلب آزادی ها و غارتگری ها وفساد اجتماعی بود. مردم در برابر این خصلت ها برای کسب آزادی توام با موازین اسلامی قیام کردند. درنظر مردم استبداد، استبداد است. (خواه ملوکانه باشد و خواه فقیهانه) (گفتگو با آیةالله منتظری، نشریه پیام هاجر، چهارم اسفند 1377
انقلاب ایران تنها و شاخص ترین انقلاب درجهان است که بدون جنگ مسلحانه و کشتار، و فقط با حضورمیلیونی مردم در خیابان سرانجام یافت و همه در آن (به قدرفهم خود) سهیم هستند! ولی این انقلاب عظیم، به دلیل ثابت ماندن سقف آگاهی مردم (که با قرنطینه کردن ملت توسط حاکمان ازهمان سال نخست صورت گرفت) استحاله، مسخ و از هدف و غایت اصلی خود بکلی دور شد.
احمد جنتی فقیه شورای نگهبان، در مورد مردم چنین می گوید، "ملت ایتام محسوب می شوند و عالمان در حکم قیِّم و و الیان امر هستند، حالت یتمی را دارند که سایه پدر از سرش کوتاه شده و سفارش کرده اند که علما به جای امامان از آنها کفایت کنند و هدایت امت رابه عهده گیرند، مانند قیِّمی که بعد از پدر متکفل اداره امور ایتام است." (روزنامه صبح امروز13و20 بهمن1377)
برای آنها پارلمان، انتخابات، رای مردم، احزاب و رسانه، پوششی است که بتوانند در دنیای فعلی که حکومت الیگارشی با افکار مالیخولیایی را بر نمی تابد، دهان ها را ببندند و استبداد خود را با مُهر و مِهر قانون و رای مردم آرایش دهند، که سرانجام چنین هم شد و با نظارت استصوابی رسمن سلطنت خود را سیستماتیک قانونی کردند!
یادم هست قبل از انقلاب شعار می دادند که استقلال، آزادی، حکومت اسلامی! ولی یکباره این شعار جایش را به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی داد؟! وقتی پرس و جو کردم، شنیدم واژه حکومت اسلامی،حس خوبی نمی دهد و تداعی سلطنت صفویه، دولت عثمانی، خلافت عباسیان و مثل آن را می کند؛ اما جمهوری روشنفکرانه و مال دنیای مدرن است و مقبول همه. اما این جمهوری با کدام اسلام؟ آیا اسلامی که مصباح یزدی آن را تبیین می کند؟
اگر ربوبیت الهی را قبول کرده ایم، باید در چارچوب قانون خدا که توسط ولی فقیه اجرا می شود و اطاعت از ولی امر حرکت کنیم ( روزنامه آریا، اول خرداد 1378
وی هم چنین می گوید، خدای متعال فقیه جامع الشرایط را نصب کرده و بیعت مردم هیچ نقشی در مشروعیت ولایت فقیه ندارد و فقط زمینه اعمال ولایت را فراهم می کند. (مجله حکومت اسلامی،ش اول) یا اسلامی که ابوالقاسم خزعلی از آن حرف می زند؟
 قانون اساسی می گوید قوای سه گانه زیر نظر ولایت فقیه است. شما وقتی ولایت فقیه را قبول نداشته باشید،20 میلیون که هیچ، 30 میلیون هم رای بیاورید، تا این رای به تائید مقام ولایت نرسد، معتبر نیست. (روزنامه خرداد، پنجم خرداد 1378) و یا اسلامی که حائری شیرازی می شناسد؟ درجامعه ما، به جای ولایت احزاب، ولایت فقیه است. اگر احزاب بخواهند در کشور بیایند، باید در چارچوب تفکر ما باشند. یعنی حزب یک خط و فقیه هم یک خط دیگر نباشد. چون در آن صورت دو قطب بوجود می آید و حالت دایره به بیضی تبدیل می شودو ثبات را از بین می برد. (نشریه اروند، هشتم بهمن 1375) یا اسلام و ولایت فقیهی که مرتضی مطهری در سال نخست انقلاب و درسیمای جمهوری اسلامی تبیین کرد که "ولایت فقیه به این معنی نیست که خود فقیه در راس دولت قرار بگیرد و عملن حکومت کند. نقش فقیه در یک کشور اسلامی، یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است و اساسن فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دمکراسی است.( پیرامون انقلاب اسلامی، 1358، ص 85) ولی این عین دمکراسی در لابراتوار شورای نگهبان که تفسیر قانون اساسی حق مسلم اوست و خود نیز البته منصوب همان ولی فقیه، در انتخابات مجلس خبرگان برای انتخاب و نظارت بر ولی فقیه،کاندیدهای این مجلس را در پروسه نظارت استصوابی به شکل سیستماتیک استحاله و البته قانونی منصوب می کنند!!
مرتضی مطهری در مورد ماهیت رژیم جمهوری اسلامی در همان سال نخست پیروزی انقلاب، چنین گفته بود. در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه ها خبری و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات اصلیشان را عرضه کنند. (همان مرجع) یک اسلام دیگر هم البته هست و آن اسلام سلطان مسعود رجوی ست که جلسه حوض شورای رهبری برای عیش و نوش انقلابی راه می اندازد.
اسلام با قبض و بسط (تئوری  عبدالکریم سروش) فراخ و وسیع و بازبینی و تصحیح می شود؛ ولی در انقباض و انبساط قدرت، شهد آن را به زهر تبدیل می کند، که در 36 سال سطلنت فقیه آن را با پوست و گوشت خود لمس کرده ایم و اسلام این است. (نقل قول علی شریعتی) وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، هر جا می خواهی باش! چه به شراب نشسته باشی، چه به نماز. برای بودن در صحنه، باید فهم، درک، شعور، سواد، متعالی شود؛ تا با بسط و قبض در روح  و جسم، اندیشه و تفکر، در بستر زمان، زمام قدرت را خود در اختیار داشته باشند و دو دستی تقدیم استبداد نکنند! به قول حافظ، تو خود حجاب خودی از میان برخیز.
ثابت بودن سطح آگاهی، سبب دور زدن ملت توسط استبداد است. از در که بیرونش کنی، از پنجره وارد می شود.
آیا در این 36سال "این مان" بهتر از "آن مان" است؟!
محمد شوری، نویسنده و روزنامه نگار
https://www.tribunezamaneh.com/archives/68476

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر