ســال قحطــی شادروان فریدون فروغی
گلدونـا گل
نـدادن . . . درختـا بـار نــدادن
گوسفنـدُ گاوُ میشا . . . ماست و پنیر ندادن
گنـدمـــای بیــابـون . . . یه لقمه نون ندادن
چشمه های تو دالون . . . یـه چیکــه آب نــدادن
به هرکی هرچی گفتم . . . بـه مـن جـواب نــدادن
مــردای مست
کـوچـه . . . تــو جیبـاشـونُ کلـوچـه
تلـوتلـو می رفتـن . . . از پیـچُ تـاب کوچه
آی آدمای مـرده . . . ترس دلاتونُ برده
پس چرا ساکت هستین . . . ســگ دلاتــونُ خــورده
به هرکی هرچی گفتم . . . بــه مـن جـواب نــدادن
بسّه ساکت
نشستن . . . درِ خونه ها رو بستـن
از همــه دل بـریــدن . . . دل به کسی نبستن
یـالاّ پـاشین بجنگیـن . . . با این روزای ننگیـن
چه فایده داره اینجا . . . حتا نشـه بخنـدیــن
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخ دادنحذفروحش شاد! كاش هنرمندان اين دوره هم اين جور با معنى ميخواندند.
پاسخ دادنحذفدر وصف زمان حال است!
پاسخ دادنحذفروحش شاد و يادش كرامى،خيلى زيباست اين ترانه.
پاسخ دادنحذفآدمی گاهی با خود فکر می کند وقتی در اون فضای پر از اختناق و سکوت سرد دوره پهلوی هنرمندانی چنین فریاد می کشیدند و علیه اختناق به شورش و قیام دعوت می کردند، چرا در دوره کنونی آخوندی با وجود این همه سرکوب و رفتار ددمنشانه رژیم تا دندان مسلح، اکثریت قشر هنرمندان به دنبال زندگی و رفاه و کار و کاسبی خودشان افتاده اند؟
پاسخ دادنحذف