۱۳۹۳/۱۰/۲۸

آزمایش زندان استنفورد!؟

موقعیت افراد و نزدیکی آنها به قدرت چه اثری در رفتار آنها و دیگران دارد؟
یکی از جنجالی‌ترین و خطرناک‌ترین آزمایش‌های روانشناسی در سال ۱۹۷۱ به سرپرستی دکتر زیمباردو در دانشگاه استنفورد انجام شد. دکتر زیمباردو و همکارانش طی یک اطلاعیه ۲۴ نفر انسان سالم و بدون هیچ سابقه روانی یا سوء سابقه را به کمک آگهی استخدام کردند، به آنها قول دستمزد خوبی دادند و از آنها تعهد گرفتند تا در یک آزمایش روانی شرکت کنند. با قرعه‌کشی ۱۲ نفر آنها زندانی و ۱۲ نفر دیگر زندانبان شدند. مقرر شد زندانبانان در زندانی که زیرزمین دانشگاه استنفورد بود برای مدتی محدود مراقب زندانیان باشند. آنها حق نداشتند زندانیان را کتک بزنند اما باید آنها را کنترل می‌کردند. در واقع سیستمی طراحی شده بود تا قوانین، عده‌ای را حاکم عده دیگر کند. زیمباردو که خودش سرپرستی زندان را به عهده داشت به زندانبانان گفت:«می‌توانید در زندانی‌ها احساس ترس ایجاد کنید، این احساس را در آنها به وجود آورید که زندگی آنها کاملن تحت کنترل سیستم، شما، و من است. باید بدانند که هیچ گونه حریم شخصی ندارند. به طور کلّی کار ما باید به یک حس ناتوانی، درماندگی، و بیقدرتی در آنها منجر شود. یعنی، در این موقعیت، همهٔ قدرت دست ماست و آنها هیچ قدرتی در اختیار ندارند.» قبل از شروع آزمایش همه ۲۴ نفر معتقد بودند که در این مدت بدون هیچ مشکل خاصی از آزمایش ساده در یک محیط بی‌دردسر و متمدن لذت خواهند برد.

روز اول اتفاق خاصی نیافتاد.
روز دوم درگیری مختصری روی داد. عده‌ای از زندانیان که به رفتار طرف مقابل اعتراض داشتند از اتاقشان بیرون نیامدند. زندانبانان با کپسول آتش نشانی درب اتاق را شکستند و بدون به مجوز به زندانیان حمله کردند. یکی از زندانیان به قدری تحت فشار روانی قرار گرفت که نزدیک به جنون بود. او همان روز مرخص شد.
روز سوم حالت‌های خاص روانی رنگ بیشتری گرفت. زندانبان‌ها خیلی زود یاد گرفتند که چطور بدون تنبیه بدنی و شکستن مقررات موجود، زیردستان را شکنجه کنند. به صورت گفتاری زندانیان را تحقیر می‌کردند، اجازه رفتن به توالت نمی‌دادند، اجازه تخیله سطل زباله که گاهی با ادرار و مدفوع هم پر شده بود ندادند، برخی از زندانیان مجبور شدند با دست خالی توالت بشورند، ساعتها برهنه نگه داشته شدند، تشک‌ها گرفته شد و گاه مجبور بودند روی کف سیمانی بخوابند. تعدادی را در کمد حبس کردند و از دیگران خواستند که پتوهایشان را تحویل دهند تا دیگران آزاد شوند، اکثر زندانیان نپذیرفتند و این باعث دو دستگی زندانیان شد. زندانبانان به شدت روحیه سادیسمی یافتند و از اینکه مدت محدودی فرصت شکنجه و حکومت دارند اظهار نارضایتی کردند. از طرف دیگر حتی وقتی به زندانیان گفته شد که می‌توانند از حقوق صرفنظر کنند و از آزمایش خارج شوند به بردگی و زندانی بودن ادامه دادند. به گفته زیمباردو، آنها برای ماندن هیچ دلیلی نداشتند، با این حال ادامه دادند زیرا هویتی به نام هویت زندانی را درونی سازی کرده بودند. آنها خودشان را زندانی می‌پنداشتند. سرانجام آزمایش پیش از زمان معمول به علت تخریب روانی شدید طرفین متوقف شد.

آزمایش زندان استنفورد نمایشی است از قدرت خارق العادهٔ موقعیتِ افراد نسبت به هم. شرکت کنندگان، به طور شانسی در نقش زندانی یا زندانبان قرار داده شدند، بنابراین هیچ چیزی در شخصیت یا بیوگرافی آنها وجود نداشت که بتواند رفتار آنها را توضیح دهد. با این که آنهایی که نقش نگهبان و زندانی را ایفا می‌کردند آزاد بودند تا هر طور که دلشان می‌خواهد رفتار کنند، تعاملات میان قشر حاکم و زیردستان به شدت منفی، خصمانه، و انسانیت زدا بود. این موضوع، به طرز اعجاب آوری، شبیه به همان چیزی است که در زندگی واقعی می‌بینیم. این یافته‌ها نشان می‌دهند که خودِ موقعیت فرد در جمع به قدری آسیب‌زننده است که می‌تواند رفتار انسان‌های معمولی را تخریب کرده و از آنها موجودات دیگری بسازد. آزمایش فوق انقلابی در آزمایش‌های روانی بود که جهان قرن بیستم را در شک و حیرت فرو برد. دکتر زیمباردو که خودش هم در جریان آزمایش ناخواسته به شدت سادیسمی عمل کرده بود در یکی از مصاحبه‌هایش گفت اکثر ما در موقعیت مشابه هستیم، ما در زندگی نقش زندانبان را برای یک عده و زندانی را برای دیگران بازی می‌کنیم و کاملن به آن خو کرده‌ایم.
در سال ۲۰۰۱ فیلمی بر اساس همین آزمایش توسط اولیور هیرشبیگل به زبان آلمانی ساخته شده است، بازسازی هالیوودی آن در سال ۲۰۱۰ با بازی بسیار درخشان آدرین برودی و فارست ویتاکر است که شما را به دیدن آنها توصیه می‌کنم.
وبسایت دکتر زیمباردو و آزمایش فوق   http://goo.gl/eW3VLZ
وبسایت دانشگاه استنفورد در این مورد   http://goo.gl/bt8JBa  و  http://goo.gl/pQcPql

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر