۱۳۹۴/۰۹/۱۸

مجیزگوییها و توهمات محسن رضایی در یک مصاحبه!؟؟

محسن رضایی یکی از شخصیت‌های سیاسی و نظامی است که فهم ما را از ساز و کار قدرت‌یابی در جمهوری اسلامی تبیین می‌کند. او امر مهم‌تری را هم تبیین می‌کند: در جمهوری اسلامی چگونه می‌توان در قدرت باقی و پایدار ماند؟
تبعیت از رهبری و مجیزگوی ولی فقیه بودن، رکن رکین پایداری در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی است. این حکم در زمان خمینی هم حاکم و صادق بود. ولی دوران خمینی با خامنه‌ای یک تفاوت اساسی دارد. خمینی را در سال ۱۳۴۲ به مرجع تقلید تبدیل کردند. پس از آن، هیچ کس در مرجعیت فقهی او شک و تردید روا نداشت. استاد فلسفه، عرفان، فقه و علم اصول بود. بزرگترین فضیلت و افتخار رهبران جمهوری اسلامی این بود که شاگرد خمینی بوده‌اند.
تفاوت جایگاه خمینی با بقیه روحانیت جمهوری اسلامی به اندازه‌ای بود که هیچ کدام حتا در ذهن‌شان خود را با استادشان مقایسه نمی‌کردند. فقط منتظری از نظر فقهی به عنوان مرجع تقلید به راه خود رفت و در برابر خمینی ایستاد و نتیجه آن را همه دیدند که چه شد.


خمینی با این جایگاه، آن چنان نیازمند مجیزگویی شاگردانش نبود. گذشته از جایگاه علمی و سابقه استادی همگانی، او رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. شخصیتی کاریزماتیک داشت و وقتی اعلام کرد که ولی فقیه می‌تواند کلیه احکام اولیه اسلام اعم از عبادی و غیر عبادی را تعطیل کند، هیچ فقیهی را توان مقابله با این حکم نبود.
اما خامنه‌ای تا زمان مرگ خمینی، بیش از یک حجت‌الاسلام نبود. خمینی تا آخر عمرش او را حجت‌الاسلام می‌خواند و در میان شاگردانش فقط منتظری را آیةالله نامید و در بسیاری از موارد حساس، دستور داد تا جمهوری اسلامی مطابق فتوای منتظری عمل کند. تبدیل خامنه ای از حجت‌الاسلام به آیت‌الله و آیت‌الله العظمی و امام و مرجع تقلید و رهبر انقلاب و . . . قدری کار لازم داشت که نیروهای نظامی و امنیتی و انتظامی (به ویژه سپاه و بسیج و کمیته ها) نقش ویژه‌ای در این مأموریت ایفا کردند. فقیهان هم دست به کار شدند. سپاه و وزارت اطلاعات پس از مرگ اراکی با محاصره نظامی جلسه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، آنان را مجبور کردند تا خامنه‌ای را به عنوان یکی از مراجع تقلید اعلام کنند.
از همان ابتدأ مخالفان برجسته‌ای حضور داشتند که در هر گام مخالفت خود را ابراز می‌داشتند. وقتی خامنه‌ای ولی فقیه شد، اشکال کردند که مطابق قانون اساسی وقت، رهبر می‌بایست مرجع تقلید می‌بود و خامنه‌ای به زحمت حجت‌الاسلام بود تا چه رسد به مجتهد اعلم و مرجع تقلید و داشتن رساله عملیه یک شبه!! انتخاب او توسط مجلس خبرگان رهبری با سخنانی که هاشمی رفسنجانی به خمینی نسبت داد، برخلاف نص صریح قانون اساسی صورت گرفت. وقتی او به عنوان مرجع تقلید معرفی شد، منتظری به صراحت موضع‌گیری کرد که کل فقه و اسلام بازیچه دست بچه‌های سپاه و وزارت اطلاعات شده و خامنه‌ای را برخلاف رویه حوزه‌ها با زور مجتهد و مرجع تقلید کرده‌اند.
هیچ یک از رهبران جمهوری اسلامی در آن زمان شاگرد خامنه‌ای نبود، برای این که تازه مدت‌ها پس از رهبر شدن برای او کلاس درس خارج فقه برپا کردند. فقیهان حاکم نیز یا شاگرد خمینی بودند و یا شاگرد دیگر مراجع تقلید. این هم مشکل دیگری برای خامنه‌ای بود. اگر مرد بزرگ و آزاده‌ای چون منتظری را کنار بگذاریم، تا همین امروز هم هاشمی رفسنجانی خود را اگر بالاتر از خامنه‌ای به شمار نیاورد، هم‌طراز و رقیب او جلوه می‌دهد و این امر موجب به حاشیه راندن او شده است. قدرت سیاسی و اقتصادی بخشیدن خامنه‌ای به سپاه و بسیج و نیروی انتظامی محصول نیاز او به ارتقاء و تثبیت عناوینی چون ولی فقیه، مرجع تقلید و رهبر انقلاب بود. خمینی ورود سپاه به سیاست را با ورود سرطان به بدن آدمی مقایسه کرده و به شدت با آن مخالفت می‌کرد، اما خامنه‌ای نیازمند بسط قدرت سیاسی و اقتصادی نظامیان بود و هست.

بیهوده بودن بحث از جعلی بودن مرجعیت خامنه‌ای
به طور گذرا باید این نکته را یادآور شد که بحث و جدل پیرامون مرجع تقلید بودن یا نبودن خامنه‌ای بیهوده بوده و فایده ای در بر نخواهد داشت، حتا اگر همگان بپذیرند مقام مرجعیت و اجتهاد او از روز نخست جعلی بوده است.
الف) در حوزه‌های علمیه، به میزانی که سن طلبه بالا می‌رود، از او حجةالاسلام، ثقةالاسلام (گاهی هم با پسوند المسلمین، گویا غیر مسلمین هم از این عناوین دارند!!) و آیةالله، آیةالله العظمی، آیةالله العظمی فی‌ السماوات والارضین، و . . . می سازند.
ب) تخصص اصلی مراجع تقلید فقه و علم اصول است، فقهی که احکامش برساخته مردم پیش از اسلام بوده و توسط پیامبر اسلام برای همان زمان موقتاًامضاشده است، اما فقیهان و مراجع تقلید آنها را در دوران مدرن نیز به زور به همگان تحمیل کرده و می‌کنند و بدین ترتیب چهره‌ای عقب مانده، خشونت‌گرا و تروریستی از اسلام بر می‌سازند.
پ) قدرت با دانش مرتبط است. قدرت فقط گفتمان‌ساز نیست، شخصیت‌ساز و منصب‌ساز هم هست. از زمان اختراع منصب و کرسی اجتهاد و تقلید و افتاء تاکنون، همیشه این منصب با قدرت ارتباط داشته و قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، و . . . نقش مستقیمی در مرجع تقلید کردن فقیهان بازی کرده است. خامنه‌ای استثنأیی بر بطلان لین قاعده نبوده است.
ت) اگر افرادی از خامنه‌ای تقلید می‌کنند، که می‌کنند، چگونه می‌توان به آنان اعتراض کرد که به جای او از دیگر مراجع تقلید، تقلید کنید؟ گروهی که از خامنه‌ای تقلید می‌کنند، همان قدر در تقلیدشان محق و موجه‌اند، که پیروان دیگر مراجع تقلید باستان‌شناس. تقلید از هر فردی باطل است، هرکس باشد، حتا تقلید از پیامبران در بطلان آن اثری ندارد!
ث) نقد جدی، نقدی است که نه تنها به نفی اصل خلاف عقل و شرع ولایت فقیه و حکومت دینی می‌انجامد، بلکه به نفی عنوان مرجع تقلید منتهی می‌شود. چون می‌داند که "خلق را تقلیدشان بر باد داد." چرا مردم کار کنند و نتیجه دست رنج‌شان را به مراجع تقلید به عنوان خمس پرداخت کنند تا طلاب و فیقهان نوش جان کنند و زندگی مردم را به جهنم مبدل سازند؟

مجیزگوی خادم و خائن‌ساز
محسن رضایی در کوشش برای نزدیکی به خامنه‌ای حتا با جعل تاریخ می‌کوشد نشان دهد که در دهه اوایل انقلاب، پس از مرگ خمینی، بیش از همه به خامنه‌ای نزدیک بوده است. برای رئیس جمهور شدن از سپاه بیرون آمد، اما هر بار که نامزد شد، آرای اندک مردم نیز نتوانست او را از توهم بیرون آورد. توجه داشته باشید که تعداد نامزدها همیشه اندک بوده و کسب میزانی رأی در انتخابات منحصر به خودی ها  کار چندان دشواری نیست.
رضایی می‌گوید من اگر دغدغه اقتصاد نداشتم، واقعن از سپاه بیرون نمی‌آمدم، چون مطمئن بودم اقتصاد کشور با مشکل مواجه می‌شود نزدیک به ۱۹ سال پیش از سپاه خارج شدم و این که اکنون به سپاه بازگشته‌ام برای این است که به‌دلیل حوادث پیش‌آمده، اقتدار نظام برایم مهم است. تا ۱۰ سال آینده اقتدار و امنیت در کشور مهم است؛ چه اقتدار درونی و چه اقتدار بیرونی، و لباس پوشیده‌ام که تاحد توانم بتوانم کمک کنم تا اقتدار کشور را چه در داخل و چه در خارج حفظ کنیم، الآن هم به نیروهای مسلح کمک می‌کنم.
محسن رضایی می‌داند که به خاطر آن چه در زمان جنگ انجام داده، هر زمان می‌توان او را محاکمه و محکوم کرد. علاوه بر آن، پرونده بازداشت، شکنجه و محاکمه رهبران حزب توده زیر نظر مستقیم او بود. مسائل بی‌شماری دارد که قابل پیگیری است. یکی از خطاهای ویرانگر او این بود که حسن روحانی در مناظره‌های ریاست جمهوری خطاب به او گفت تو می‌گفتی که بهتر است پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل برود. تنها پاسخ محسن رضایی سکوت بود.
محسن رضایی مصاحبه مفصلی با خبرگزاری تسنیم کرده است. او در این مصاحبه می‌گوید که توافق هسته‌ای درهای اقتصاد ایران را می‌گشاید، بنابراین باید مراقب باشیم که آنچه بر قاجار و پهلوی گذشت، برای ما تکرار نشود، بر اساس تجربه ۲۰۰‌ساله‌ای که کشورمان دارد در هر دوره‌ای که درهای ایران به روی اروپا باز شده نتیجه‌ای جز وابستگی برای ما نداشته است. این نظر فردی است که خود را متخصص اقتصاد قلمداد می‌کند. او می‌گوید که بستر اقتصادی برای نفوذ فرهنگی است، اگر چه دشمن از طریق ماهواره، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بیش از ۲۰ سال است که نفوذ فرهنگی را آغاز کرده است. او می‌گوید مسأله مهم این است که برخی از روشنفکران ما تغییر و تحولات در ماهیت روابط بین‌الملل را متوجه نمی‌شوند. اگر چه نظرات رضایی درباره روابط بین‌الملل، آمریکا، چین و اقتصاد قابل نقد و مخدوش‌اند، اما مسأله اصلی چیز دیگری است.
او درباره مذاکرات و توافق هسته‌ای می گوید اگر سیاست‌های انقلابی ما نبود، مذاکرات ما در وین تبدیل به یک فاجعه ملی می‌شد و چیزی مانند ترکمنچای اتفاق می‌افتاد. همین سیاست‌های انقلابی بود که موجب شد برجام با همان دستاوردهای در جهت منافع ملی ما سمت و سو پیدا کند؛ برای مثال اگر رهبری نبود در کشور هرج و مرج و شورش یا کودتا می‌شد یا یک ترکمنچای بزرگ نوشته می‌شد . . . برجام محصول دور شدن سایه جنگ از کشور است، پس سیاست انقلابی ما این دستاوردها را داشته است؛ چرا می‌خواهیم پلکانی را که با آن بالا رفته‌ایم، نادیده بگیریم؟
معنای این مدعا چیست؟ یک سوی آن مجیزگویی خامنه‌ای است. سویه دیگرش، تبدیل حسن روحانی، ظریف و تیم مذاکره کننده به خائنانی است که در فقدان نظارت و کنترل خامنه‌ای، توافق هسته‌ای را به یک ترکمنچای دیگر تبدیل می‌ساختند. آیا واقعن این افراد در فقدان رهنمودهای خامنه‌ای یک ترکمنچای دیگر درست می‌کردند؟ مگر سعید جلیلی و اعضای جبهه پایداری همین توافق هسته‌ای را ترکمنچای جدید نخوانده‌اند.

خط ولایت و محسن رضایی
حقیقت این است که از بیت رهبری یکی از اعضای جبهه پایداری را احضار کرده و به او گفته‌اند که به ظریف اهانت نکنید، اما در مورد بقیه آزاد هستید. به گفته اهل فن، دیگران در اینجا کسی جز حسن روحانی نیست. محسن رضایی هم این را می‌داند و به وظیفه ولایی‌اش عمل می‌کند. می گوید من انقلابی بوده و هستم. در زمانی که در خدمت امام بودم، انقلابی بودم، اکنون نیز که در خدمت رهبر معظم انقلاب هستم، جزو همراهان ایشان هستم. خط ما خط ولایت است.
خط ولایت، خط مجیزگویی، خائن کردن رقیبان و توهم درباره خویشتن است. رضایی می‌گوید ما مسیری را که موجب‌ شده آمریکا گام‌به‌گام عقب‌نشینی کند، ادامه خواهیم داد؛ این مسیر بهترین راه است و من نام آن را سیاست سیلی و لبخند گذاشته‌ام. بهترین راه این است که ما واقعیت انقلاب اسلامی را به آمریکا تحمیل کنیم. آنها نباید هیچ راهی غیر از پذیرش این واقعیت داشته باشند و ما راهی غیر از این برای تأمین منافع ملی نداریم.
رضایی مانند دوران جنگ در توهم به سر می‌برد. خیال می‌کند که جمهوری اسلامی آمریکا را با سیاست سیلی و لبخند، گام به گام عقب رانده و خود را به آن تحمیل کرده است. اگر نگاهی به وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران می‌انداخت، اگر اندکی به خطراتی که موجودیت ایران و ایرانیان را تهدید می‌کنند توجه می‌کرد، برای سیراب کردن عطش قدرت‌طلبی خود، با مجیزگویی خامنه‌ای و خائن کردن رقیبان، هم چنان در توهم باقی نمی‌ماند.
پایبندی به فضائل اخلاقی در جمهوری اسلامی به طرد و حذف و حاشیه نشینی می‌انجامد. برای باقی ماندن در قدرت باید شرافت و مروت و صداقت را نادیده گرفت و در برابر ستمگری‌های ولی فقیه و دستگاه سلطانی‌اش سکوت کرد. اما وقتی سرکوب‌ها و ستمگری‌ها و شعارهای دن کیشوت وار ولی فقیه تأیید می‌گردد، حقارت است که به نمایش گذاشته می‌شود. ادعاهای کاذب و گزاف رهبران جمهوری اسلامی درباره سخنان پوتین از دیدارش با خامنه‌ای، یکی دیگر از مصادیق رذالت اخلاقی است که ادعا می‌کنند پوتین گفته است که با دیدن خامنه‌ای به یاد حضرت مسیح افتاده است.
(نوشته اکبر  گنچی با قدری اصلاحاتِ مفید!!؟)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر