۱۳۹۳/۰۷/۰۴

برده فروشی مدرن اسلامی به سبک داعش!؟

زنان ایزدی مسلک عراقی در دستان داعش
گفتگوی تکان دهنده با زن ایزدی که از چنگال داعش گریخته است!؟


تنها نوزده ساله است و یه فرزند دارد. شوهر، برادرشوهر و پدرشوهرش را قبل از آن که به عنوان کنیز همراه با صدها زن و دختر دیگر ایزدی به موصل منتقل و در آنجا فروخته شوند، در برابر چشمانش تیرباران کردند. ح.ع مادر کودکی سه ساله است. اهل روستای گرعوزێره. یکی از زنانی که به صورت جمعی از سوی داعشی ها دستگیر و در موصل فروخته شدند. او معجزه آسا نجات پیدا کرد و اکنون در استان دهوک است. این زن به این شرط حاضر به صحبت با روداو شد که هویت او پخش نشود. نه به خاطر بازگویی آنچه بر او گذشته، بلکه ترس از سرنوشت خواهر، شوهر و مادر شوهرش که همچنان اسیر داعش اند. او می گوید افراد مسلح که آمدند، ابتدا زن و بچه و مردان را از هم جدا کردند، دست مردان را بستند و سپس آنها را تیرباران کردند. شوهر، برادر شوهر و پدر شوهرم در بین آنها بودند. سپس من را به همراه گروهی از زنان به موصل بردند. می گوید افراد داعش به ما توهین می کردند. می گفتند دین شما باطل است. به دین ما ایمان بیاورید و چند آموزه دینی بهمان گفتند که با آن مسلمان شویم. اما متوجه شدند که برایمان دشوار است مسلمان شویم. دختران و زنان جوان را از مسن ها جدا کردند. به هین دلیل دیگر اطلاعی از مادر شوهرم ندارم. من و خواهرشوهرم با هم بودیم. گفتند شما را به خانه می بریم، ولی ما را به خانه ای بزرگ بردند و گفتند هرکس به این مکان می آید چاره ای جز شوهر کردن ندارد. در آنجا زنان به ده تا پانزده هزار دینار خرید و فروش می شدند. روزانه ده بار می آمدند و آن هایی را که می خواستند با خود می بردند، مخصوصن دختران را. افرادی بودند که دختری را می خریدند بعد از دو روز که سیر می شدند او را به کس دیگری می فروختند. یکی از فرماندهان آنها دختری را به راننده اش فروخت. با گوش خودم شنیدم بعضی ها به ترکی حرف می زدند و برای خرید دختران آمده بودند. خریدار عرب سوری هم در میانشان بود. بعضی از خریداران به زور لباس عروس بر تن دختران می کردند و می بردنشان. من را هم به عرب سوری فروختند، اما نمی دانم چند؟ آن مرد گفت تو دیگر زن من هستی، پدر و مادرت را فراموش کن، همه را کشتیم و کردستان عراق دیگر زیر سلطه ماست. یک شب حدود ساعت دوازده پسرم تشنه شد و گریه کرد. درِ اتاقی که آنجا بودیم قفل بود. در پلاستیکی بود، هر چه در زدم کسی نیامد. در را شکستم و برای پسرم آب آوردم. متوجه شدم سی نفر در خانه هستند، اما همه خواب بودند. از فرصت استفاده کردم و گریختم . بعد از مدتی به خانه یک عرب پناه بردم و برایش ماجرای خودم را تعریف کردم. قول داد از من و پسرم محافظت کند. صاحب خانه صبح من را سوار اتومبیل کرد، به هر پاسگاه داعش که می رسیدیم می گفت همسرم است. تا این که به پیشمرگان نزدیک شدیم. مرا رها کرد و گفت برو نزد آنها؛ و من رفتم.
رویا طلوعی خود از قربانیان داعش شیعه در سنندج و بانه است. او که از فعالان حقوق بشر در کردستان ایران بود، پس از یک دوره بازداشت و شکنجه در زندان سنندج، در فرصتی که برایش پیش آمد توانست از ایران خارج شود.
نقل از کردانه، ترجمه از رویا طلوعی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر