این نامه حکایت
ایرانیانی است که به خاطر تفکرشان، به خاطر اینکه مثل حکومت نمی اندیشند، آغوش ها
و با هم بودن های شان پریشان می شود و حکومت هم همین را می خواهد تا با فشار به
خانواده تک تک شهروندان را از هر گونه فعالیت اعتراضی باز دارد.
کودکان زندانی دوری از مادران
نامه نرگس محمدی به فرزندانش
تاب میآورم، از سر جبری که به ما تحمیل شده است!
نرگس
محمدی فعال حقوق بشر، روزنامهنگار، زندانی سیاسی، سخنگو و نایب رئیس کانون
مدافعان حقوق بشر، عضو کارزار لغو گام به گام اعدام و کانون شهروندی، رئیس هیئت
اجرایی شورای صلح ایران، آخرین بار در ۱۵ اردیبهشتماه سال جاری پس از بارها تهدید و
احضار، با مراجعه نیروهای امنیتی به منزل شخصیاش بازداشت و برای سپری کردن
محکومیت شش ساله راهی زندان اوین شد. او پیش از این ۲۰ خردادماه ۱۳۸۹، یک سال پس از انتخابات
دهمین دوره ریاست جمهوری ایران، بازداشت شد و در مهرماه ۱۳۹۰ به سه اتهام اجتماع و تبانی
علیه امنیت ملی، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و تبلیغ علیه نظام به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد که
این رأی در شعبه ۵۴
دادگاه تجدیدنظر به شش سال حبس کاهش یافت.
این
فعال حقوق بشر در ۱۶ تیرماه
نامهای به دادستان تهران، عباس جعفری دولتآبادی نوشته
و در آن از وضعیت ملاقات زندانیان انتقاد کرده است.
مدافع حقوق بشر و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر بیش از دو
ماه است در زندان به سر میبرد؛ او در نامه خود به زندانیان زن دیگری نیز اشاره
کرده که آنها نیز ماهها و سالهاست از فرزندان کوچک خود دور نگه داشته شدهاند. از جمله این زنان زندانی
در زندان اوین که از فرزندانشان دور هستند میتوان به فاران
حسامی، ندا مستقیمی و مریم اکبری نیز اشاره کرد.
خانم
محمدی در نامهاش از اوین، هشت سال و نیم زندگی مادری خود را مرور کرده، به دشواریهای
مادر شدنش و این که نخستین بار وقتی فرزندانش دو سال و شش ماهه بودهاند، ساکی
آماده کرده که اگر به زندان برده شد، بچههایش را هم همراه خود ببرد، اشاره کرده
است. ایشان هم چنین از دادستان خواسته که به اعضای بند زنان در زندان اوین حق تماس
تلفنی با خانوادههایشان داده شود.
نامه در سایت کانون مدافعان حقوق بشر منتشر شده است. وی در بخشی از نامه خود نوشته
بود که در بند نسوان اوین ۲۲
زن حضور دارند که ۱۴
نفر از آنها مادر هستند و پنج نفرشان کودکان زیر ۱۰ سال دارند. او نوشته بود درست است که
ما محکوم به تحمل حبس هستیم و با عادلانه یا ناعادلانه بودن احکام هم فعلن کاری
نداریم، اما هر کدام از ما یک انسان، زن، و مادر هستیم. آیا داشتن یک مکالمه تلفنی
چند دقیقهای طی دو یا سه بار در هفته فقط برای شنیدن صدای کودکان، مادران و
پدران، با اجرای احکام ما در زندان، و با مقررات و قوانین نظام قضایی کشور تعارضی
دارد؟ این فعال حقوق بشر پرسیده است که آیا داشتن تماس مادرها با فرزندانشان مسئله
امنیت ملی و نظام را مخدوش میکند؟ یا این تصمیم برای تنبیه بیشتر زنانی است که پا
به عرصه نقد گذاشتهاند؟
او
با بیان اینکه گفته میشود دستور قطع کامل تماس تلفنی بند زنان اوین به دستور
دادستان تهران بوده است، خطاب به جعفری دولتآبادی از او خواست تا به حرمت بشر، زن
و مادر، یک بار دیگر در مورد این دستور تأمل کند تا با برقراری تماسهای تلفنی مطابق
قوانین این اجحاف و فشار مضاعف بر زنان در بند و کودکان در رنج مرتفع گردد.
وی
در نامه اش نوشته که هنگامی که فرزندانش سه سال و شش ماهه شدند، دخترش کیانا
دچار مشکلی شد که ناگهانی بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. ساعت هشتونیم شب
بود و بعد از برداشته شدن بخیهها در دو قسمت از شکمش به خانه بازگشتیم.
کیانا هنوز تب داشت. ساعت ده ونیم ماموران وزارت اطلاعات برای بازداشت من وارد
خانه شدند. علی جان گریه میکرد. روی پاهایم گذاشتمش. لالایی خواندم تا خوابید.
روی تختش گذاشتم. کیانا بیتاب و بیقرار بود. بغلش کردم، تب داشت. دارویش را دادم
و بوسیدمش. گفتم کیانا جانم، مامان چرا لالا نمیکنی؟ میگفت لالا ندارم. میخوام
بغلت باشم. به خودم چسباندمش شاید آرام گیرد. کاملن ناامنی محیط را فهمیده بود.
ساعت یک ونیم نصفه شب بود. ماموران نه کودک بیقرارم را میدیدند و نه مادر آشفتهحال
را. دستور دادند حرکت کن، باید برویم. سعی کردم کیانا را از خودم جدا کنم. دستهای
کوچکش را با تمام توانش دور گردنم قلاب کرده بود، با دستهایم به زحمت دستانش را
باز کردم و بغل تقی دادم. فرزندان این فعال حقوق بشر پس از آن بارها شاهد خشونت
ماموران امنیتی با پدر و مادرشان و هجوم آنها به خانه خود بودهاند. در سالهای
اخیر نیز این دو کودک به دلیل خروج پدرشان، تقی رحمانی از کشور، با مادر خود زندگی
میکردند.
اکنون
که قرار است نرگس محمدی شش باقی مانده از حبسش را بگذراند، کودکان او از کشور خارج
شدهاند تا این دوران را با پدرشان بگذرانند. "در درونم با علی جان و
کیانا جان شروع به صحبت میکنم، علی جانم و کیانا جانم، شما حق دارید در سرزمینی
که حاکمانشان دنیای کودکانه شما را به رسمیت نشناختند و روح و روان زلال و بیآلایشتان
را آزردند، زندگی نکنید. آخر چندبار دلهای کوچک و پاک و معصوم شما را لرزاندند و
اشک جدا شدن از پدر و مادرتان را از چشمانتان جاری کردند. نمیدانم شاید در
سرزمین دیگری که مهر مادر و فرزند را بفهمند و درک کنند، حتا در نبود من احساس
آرامش و امنیت بیشتری داشته باشید. من هم چون بسیاری از مادران دیگر تاب خواهم
آورد، نه داوطلبانه بلکه از سر جبری که به ما تحمیل شده است."
پس
از آخرین بازداشت نرگس محمدی، تاکنون افراد و سازمانهای بسیاری به بازداشت مجدد
او اعتراض کردند. افرادی چون گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی، محمد نوریزاد،
روزنامهنگار و زندانی سیاسی سابق و محمد ملکی و شیرین عبادی به شیوههای گوناگون
به دستگیری او اعتراض کرده اند. همچنین، سازمانهای ملی و
بینالمللی نیز مانند کانون شهروندی زنان، گزارشگران بدون مرز و انجمن قلم
دانمارک آزادی او را خواستار شدند.
دادگاه او قرار بود دوشنبه ۱۵ تیرماه برگزار شود که این
اتفاق نیفتاد. درباره دلایل تعویق زمان محاکمه و تاریخ بعدی دادرسی هنوز چیزی
اعلام نشده است.
پیش از این همسر نرگس محمدی بعد از تحمل سالها زندان و زندگی نا امن ناگزیر شد ایران را ترک کند و حالا دو کودک نرگس نیز به دلیل زندانی بودن مادرشان مجبور هستند ایران را ترک کنند. در بخشی از نوشته نرگس محمدی آمده که حالا قرار شده علی و کیانا روز ۲۶ تیرماه از ایران بروند. کیانا در ملاقاتی که داشتیم گفت مامان تو که نیستی ما میرویم پیش تقی تا تو بیایی. وقتی برگشتی ما هم میآییم. و من بیدرنگ جواب دادم باشد مامان جان. علی گفت مامان ناراحت نمیشی؟ بعد به من نگاه کرد تا ببیند واکنش من چیست. سعی کردم بی تردید خوشحالیام را نشان بدهم تا نگران من نباشند .
به بند باز میگردم. روی تختم نشستهام. در افکارم غرق شدهام. کیانا و علی جان من به زودی خواهند رفت و من مدتها از آنها دور خواهم شد. خدایا چقدر دلم به یکشنبهها و روز ملاقاتشان خوش بود. صبح[های] یکشنبه در بند شتاب میگرفتم. از وجود پر مهر و از سر و صدا و هیجانات کودکانهشان انرژی میگرفتم. خانمهای همبندی برای تماشایشان میآمدند و از شیطنتهای بچگانهشان در بند تعریف میکردند.
در درونم با علی جان و کیانا جان شروع به صحبت میکنم. علی جانم و کیانا جانم، شما حق دارید در سرزمینی که حاکمانشان دنیای کودکانه شما را به رسمیت نشناختند و روح و روان زلال و بیآلایشتان را آزردند، زندگی نکنید. آخر چندبار دلهای کوچک و پاک و معصوم شما را لرزاندند و اشک جدا شدن از پدر و مادرتان را از چشمانتان جاری کردند. نمیدانم شاید در سرزمین دیگری که مهر مادر و فرزند را بفهمند و درک کنند، حتی در نبود من احساس آرامش و امنیت بیشتری داشته باشید. من هم چون بسیاری از مادران دیگر تاب خواهم آورد؛ نه داوطلبانه بلکه از سر جبری که به ما تحمیل شده است. میدانم که این هجران برایم سخت خواهد بود، اما تحمل هراس و اشکها و احساس ناامنیتان را ندارم .
هروقت صدایم میکردید، جواب من، جان مادرجان بود. تمام تلاشم را کردم تا آسیب نبینید. ای عزیزترین عزیزهایم، مرا ببخشید. محرومیتهایی که حکومت قصد داشت بر من تحمیل کند، بیش از من بر شما تحمیل شد و شما در این عمر کوتاه هشت سال و نیمهتان، رنجهای فراتر از توان کودکیتان متحمل شدید.
صبحگاه ۲۶ تیرماه علی جان و کیانا جانم کشورم را ترک میکنند. نمیدانم تا چه زمانی. شب را تا سحر نشستهام. لحظه رفتنشان فرا میرسد. بیتابتر میشوم. نگاهی به اطرافم میاندازم. روبهروی من تخت ساجده عربسرخی است که یک سال درد جدایی از صبای ۹ سالهاش را تاب آورد. کنارم تخت فاران حسامی است. ۳ سال است که از آرتین کوچکش که الان ۶ ساله است دور افتاده است. این طرف تختم مریم اکبری خوابیده که سارای زیبارویش ۶ سال است که مادر را در خانه ندیده است. سارا آخرین بار وقتی مادر را در خانه دید فقط ۳ سال داشت. ندا مستیمی هم در اتاق کناری است که غزاله ۹ سالهاش را در خانه گذاشته است. خدایا دور و برم پر از مادران رنج کشیده است!
http://www.radiozamaneh.com/228758
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر