من نان حیات ام؛ هرگز گرسنه نگردد آن که سوی من آید؛ تشنه نگردد هرگز آن کس که به من ایمان آورد. یوحنا 6:35
۱۳۹۴/۰۵/۰۹
۱۳۹۴/۰۵/۰۸
افزایش جمعیت و رویای بازگشت به دهه ۶۰!؟
محمد
اسماعیل مطلق، مدیرکل دفتر سلامت، جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، خبر از
اجرای برنامهای با عنوان پیشگیری از تکفرزندی داده است.
نرخ باروری در کشور ۱.۸ است، در حالی که نرخ
جایگزینی، ۲.۱
است. این شرایط به معنی آن است که در صورت ادامه این وضعیت، جمعیت کشور کاهش خواهد
یافت. مسئولان میگویند تنها در
سیستان و بلوچستان نرخ باروری بالای ۲.۱ دارند
و در برخی استانها مانند گیلان، مازندران، مرکزی و اصفهان نرخ باروری کمتر از ۱.۸ است.
تغییر
یک شبه در سیاستهای جمعیتی
از
روزی که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در سخنرانی در میان مردم بجنورد،
موضعگیری سالهای قبلش در قبال کنترل جمعیت را اشتباه خواند و از خدا خواست او را
ببخشد، کمتر از سه سال میگذرد. تا پیش از سخنرانی رهبر
ایران در بجنورد، اصرار بر افزایش جمعیت در انحصار محمود احمدینژاد، رییسجمهوری
سابق ایران و همراهان و همفکرانش بود.
پس از آن سیاستهای جمعیتی جمهوری اسلامی ناگهان تغییر کرد و
افزایش جمعیت به یکی از دغدغههای مقامهای حکومتی در ایران تبدیل شد. حتی سر کار
آمدن حسن روحانی به عنوان رییس جمهوری که طبقه متوسط ایران را نمایندگی میکند
(طبقهای که در سبک زندگی، اغلب خواهان بچه کمتر هستند)، خللی در این سیاست
به وجود نیاورد و روحانی عملا به مجری آن تبدیل شده است.
برنامههای
کنترل جمعیت از سال ۱۳۴۸
به طور جدی در ایران آغاز شد که در اثر آن، رشد جمعیت به ۱.۳ درصد در سالهای آخر حکومت
پهلوی رسید. اما با سرکار آمدن روحانیون در سال ۵۷، مراجع تقلید با ادامه آن
سیاست مخالفت کردند و آغاز جنگ بهانهای شد برای فقهای شیعه تا هرچه بیشتر بر طبل
افزایش جمعیت بکوبند.
روحانیونی
که سودای جنگ جنگ تا پیروزی در سر داشتند، متولدین دهه ۶۰ را لشکر بالقوه اسلام علیه
کفر میپنداشتند. بیش از ۳۳
هزار دانشآموز ایرانی در جنگ هشت ساله ایران و عراق کشته شدند. رهبر وقت جمهوری اسلامی،
صراحتا طرفدار حضور نوجوانها و کودکان در جنگ بود و اگر جنگ ادامه پیدا میکرد،
انبوه متولدین دهه ۶۰
قرار بود مصداق جمله معروف او باشند که گفته بود رهبر ما آن طفل ۱۳ سالهای است که با قلب کوچک
خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن
انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. با ادامه آن سیاستها و
جنگ، در سال ۱۳۶۵
رشد جمعیت ایران به ۳.۲
درصد رسید و جمعیت از ۳۳
میلیون نفر در سال ۵۵،
به ۵۰
میلیون نفر در سال ۶۵
رسید.
همزمان
با پایان جنگ و مرگ روحالله خمینی و سرکار آمدن دولت اکبر هاشمی رفسنجانی و آغاز
دوران سازندگی، روحانیون حاکم از پس بیش از ۱۰ سال زمامداری انقلابی،
دریافتند که منابع کشور، پاسخگوی تعداد بینهایت امت مسلمان نخواهد بود و به این
ترتیب بار دیگر مساله ضرورت کنترل جمعیت مطرح شد.
حاکمان اسلامگرا البته در آن زمان نه اعتراف به اشتباه کردند و
نه طلب بخشش از خدا و تاریخ چون جنگ بهانه خوبی برای افزایش جمعیت امت اسلامی
بود.
سیاستهای
کنترل جمعیت اما از سال ۶۷
دوباره در ایران آغاز شد. توزیع رایگان کاندوم در مراکز بهداشت شهری و روستایی،
انجام رایگان عمل وازکتومی و حذف بستههای تشویقی برای فرزند سوم به بعد از طرفی و
تبلیغات مداوم و گسترده و بازگشت به شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر، سیاست کنترل
جمعیت را به یکی از معدود سیاستهایی تبدیل کرد که در حدود چهار دهه حاکمیت نظام
دینی در ایران، با موفقیت و به شکلی درست اجرا شده است.
رشد جمعیت در سال ۱۳۷۵ به ۱.۲ رسید و علیرضا مرندی، وزیر بهداشت وقت، بهخاطر
اجرای موفقیتآمیز این برنامه، از سازمان بهداشت جهانی جایزه گرفت.
چرخش
از کجا شروع شد؟
چرخش
در سیاستهای جمهوری اسلامی، ابتدا با سخنان پراکنده محمود احمدینژاد، رییسجمهوری
سابق ایران، آغاز شد. تا پیش از حمایتهای رهبر ایران اما کمتر کسی حرفهای او را
جدی میگرفت و اظهارنظرهای او در خصوص افزایش جمعیت، بخشی از روش و منش خاص او به
نظر میآمد که حتا دستمایه شوخی و خنده بود.
اما
در تابستان سال ۹۱،
علی خامنهای هم به میدان آمد و گفت که هر گونه اقدام برای تحدید جمعیت باید پس از
رسیدن جمعیت کشور به ۱۵۰
میلیون نفر انجام شود. پس از این اظهارات خامنهای، کبری خزعلی، از اعضای شورای
عالی انقلاب فرهنگی، در حاشیه همایشی با عنوان کنترل جمعیت، توطئه صهیونیستی که در
سازمان تبلیغات اسلامی قم برگزار شد، گفت که ایران حتی ظرفیت ۴۰۰ میلیون نفر را دارد. خامنهای نهایتن در ۱۹ مهر ماه ۱۳۹۱ برای اولین بار -و تا کنون
آخرین بار- در نزدیک به سه دهه زمامداری خود، اعتراف کرد که گاهی ممکن است اشتباه
کند و گفت، یکی از خطاهایی که خود ما کردیم این بوده که تحدید نسل از اواسط دهه ۷۰ به این طرف باید متوقف میشد.
مسئولان کشور در اینباره اشتباه کردند و خود بنده هم سهیم هستم. این را خدای
متعال و تاریخ بر ما ببخشد.
شخص
اول قدرت در ایران البته نه از مردم عذرخواهی کرد و نه به خود زحمت داد که دلایل
اشتباه خواندن این سیاستها را تبیین کند. مسئولان اما با سخنرانی او به مثابه حکم
حکومتی برخورد کردند و تنها یک هفته بعد، رییسجمهوری وقت، جزییات ابلاغیه خود
برای افزایش جمعیت را رسانهای کرد. در این برنامه حمایتی، اعطای سکه و زمین و
ارائه بن رایگان لبنیات و برنج به عنوان تشویق برای فرزندآوری در نظر گرفته شد. در این ابلاغیه رسمی و
دولتی هم که قاعدتن نه یک فتوای دینی که یک سند اجرایی است، هیچ توضیحی در خصوص
ضرورت افزایش جمعیت داده نشد و رییسجمهوری تنها به متناسب شدن نرخ رشد جمعیت با
آموزههای اسلامی و اقتضائات راهبردی کشور به عنوان دلایل این تصمیم اکتفا کرد.
افزایش
جمعیت، رویای دور از ذهن
جمهوری
اسلامی یک بار در ابتدای انقلاب توانست روند رشد جمعیت را آنطور که دلخواه و
تضمینکننده منافعش بود، تغییر دهد. پیشبینی فقها این بود که ممکن است جنگ ادامه
پیدا کند و تصورشان این بود که جمعیت بیشتر، متضمن پیروزی در جنگ است. اتفاقی که
البته در عمل نیفتاد و در روزهای آخر، رهبر وقت ایران، جام زهر را نوشید. بازگشت به آرمان جمعیت
بیشتر، قدرت بیشتر، چنانکه یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید، پس از
اعتراضهای گسترده سال ۸۸،
در رأس سیاستهای نظام قرار گرفته است.
حذف
توزیع رایگان وسایل پیشگیری از بارداری، اعمال محدودیتهای شدید بر جراحیهای
پیشگیری از بارداری (وازکتومی و توبکتومی)، در نظر گرفتن بستههای تشویقی برای
فرزندآوری و هماکنون اجرای طرح پیشگیری از تکفرزندی، در دورانی در دستور کار
وزارت بهداشت قرار گرفته که حتی روزنامه محافظهکار و حکومتی جامجم، وابسته به
رادیو و تلویزیون دولتی ایران، مینویسد که دغدغه افزایش جمعیت ماههاست در کشور
مطرح میشود، اما بدنه جامعه به دلیل محدودیتهای اقتصادی و البته تغییر نگرش نسبت
به فرزندآوری، کمتر زیر بار پذیرش این بحثها میرود.
حاکمان
ایران در حالی رویای انفجار جمعیت و بازگشت به نرخ رشد بیش از سه درصد را در
میانه دهه ۹۰
در سر میپرورانند که واقعیتهای عینی -بهخصوص شرایط اقتصادی- و ذهنیت عمومی
جامعه، علیه افزایش جمعیت است. افزایش آگاهی عمومی نسبت
به تربیت فرزند و تبعات بچهدار شدن خارج از کنترل، بالا رفتن سن ازدواج و افزایش
میزان فردگرایی، امکان فرزندآوری مورد نظر حاکمان ایران را کم کرده است. یک جمعیتشناس ساکن ایران،
در اینباره به رادیو زمانه میگوید، از آنجا که مدت زیادی از اجرای سیاستهای
جدید افزایش جمعیت نمیگذرد، فعلا امکان تحلیل آماری این سیاستها و سنجش تاثیر آنها
وجود ندارد.
هر
چند نرخ موالید در بین سالهای ۸۹
تا ۹۳
نسبت به سالهای ۸۴
تا ۸۸،
به میزان ۴۰۰
هزار تولد افزایش پیدا کرده است، اما یک جامعهشناس مقیم ایران هم معتقد است که میتوان
گفت این آمارها لزوما توفیق سیاستهای افزایش جمعیت را نشان نمیدهند و این افزایش
ممکن است به دلیل افزایش ازدواجها در این سالها، سن مادران و رسیدن پیک جمعیتی
متولد دهه ۶۰
به سن ازدواج و فرزندآوری در این چند سال اخیر بوده باشد. با تغییر پیدا کردن ارزشهای
جامعه و همچنین نگاه انسان معاصر به زندگی و به خصوص کیفیت آن، فرزندآوری بسیار
بیشتر از زمانهای گذشته به پدیدهای “فرهنگی” بدل شده تا یک پدیده صرفا زیستی که
فقط از عوامل اقتصادی یا بهداشتی نشأت بگیرد. ضمن این که فرزندآوری برای خانوادهها
یک پروسه طولانی مدت است، نه یک پروژه کوتاه مدت که صرفا در دوران بارداری و
زایمان خلاصه شود.
هدف
سیاستهای افزایش جمعیت اما نه طبقه متوسط شهری (که به واسطه افزایش آگاهی عمومی،
از تبعات فرزندآوری آگاه است و بعید است کیفیت را قربانی کمیت کند)، که بیشتر آن
بخش از جامعه است که از سرمایه فرهنگی بیبهره است.
به
نظر میرسد فقها اگر در دهه ۶۰
به دنبال افزایش جمعیت امت اسلامی در برابر استکبار جهانی بودند، هماکنون به
دنبال افزایش جمعیت امت حزبالله در برابر مخالفان و منتقدان وضع موجود هستند. یکی
از گروههای هدف سیاستهای افزایش جمعیت، بخشی از جامعه است که به واسطه رانتخواریهای
بیحد و حصر نزدیکان به کانون قدرت در سالهای پس از انقلاب و بهخصوص ۱۰ سال اخیر، از نظر اقتصادی
در موقعیتی فرادست قرار دارند، اما به واسطه وابستگی ایدئولوژیک به دستگاه حاکم،
سرمایه فرهنگی چندانی ندارند و پیرو آموزههای دینی هستند.
کودکان این گروه اجتماعی روند تربیتی ایدئولوژیک و فرادستی را طی
میکنند و قرار است نسل بعدی حاملان و وفاداران ایدئولوژی حاکم باشند.
دیگر
گروهی که ممکن است تحت تاثیر سیاستهای تازه جمعیتی قرار بگیرد، آن بخش از جامعه
است که به دلیل فقر و محرومیت گسترده، فاقد آن میزان از سرمایه فرهنگی است که
اولویت کیفیت تربیت را بر کمیت آن ترجیح دهد. افزایش جمعیت در میان این گروه، به
معنای افزایش فقر و کاهش دسترسی به فرهنگ و نهایتا شکل نگرفتن آگاهی جمعی است که
در آینده میتواند گریبانگیر حاکمان به عنوان مسببان وضع موجود باشد.
بچهدار
شدن: مکانیکی یا فرهنگی؟
حاکمیت
در ایران در شرایطی که بحران بیآبی منطقه را فراگرفته و بیش از دو میلیون کودک از
تحصیل محروم هستند، سودای جمعیت ۱۵۰
میلیونی در سر دارند. به نظر میرسد آنها نه تنها به زیرساختها بیتوجهند، که به
گفته یک جامعهشناس دیگر در ایران، رویکردشان به مساله فرزندآوری، کاملن مکانیکی
است که فقط خود عمل فرزندآوری را یک پروژه تصور کرده و برای همین مقطع کوتاه، نه
تمهیدات، بلکه تهدیدهایی ایجاد کرده تا خانوادهها برای کنترل موالید و جلوگیری از
بارداری با مشکل روبهرو شده و ناچار به فرزندآوری بیشتر روی بیاورند. حتا تلاش
برای افزایش نرخ بارداری، ممکن است با افزایش تولد فرزندان ناخواسته و افزایش سقط
جنین همراه شود. به گفته این جامعهشناس، برای این پدیده فرهنگی، هیچ تمهید فرهنگیای
نیندیشیدهاند. ما در این مدت نه خبری از تسهیلات پزشکی برای زنان و مادران شنیدهایم،
نه ممانعت از ازدواجهای زیر سن قانونی که فرزندآوری را تهدیدی برای سلامتی مادران
نوجوان میکند، نه افزایش مرخصیهای زایمان برای پدر و مادران، نه بهبود وضعیت
مراکز نگهداری از کودکان مانند مهدکودکها، نه تضمینی برای امنیت شغلی مادرانی که
فرزندآوری بیشتر را انتخاب کنند و نه دیگر مواردی که از دید خانوادهها “پروسه
فرزندآوری” را با حمایتهایی از جانب دولت همراه کند و تسهیلاتی برای آن فراهم
آورد. به نظر میرسد برای حاکمان ایران، مردم وسیلهای هستند برای افزایش تعداد
مسلمانان در برابر کفار و زنان وسیلهای برای تولید امت حزبالله، گرچه بعید
نیست نسل برآمده از این نگاه و سیاستهای افزایش جمعیت، خود بلای جان حاکمیت
شوند.
۱۳۹۴/۰۵/۰۷
۱۳۹۴/۰۵/۰۶
وانه گت
Kurt Vonnegut, Jr نویسنده و مقاله نویس آمریکایی (2007-1922)
سخنرانی
وانه گت در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT
اگر
می خواستم برای آینده ی شما فقط یك نصیحت بكنم،
مالیدن
كرم ضدّ آفتاب را توصیه می كردم!!!
آثار
مفید و دراز مدت كرم ضد آفتاب،
توسط
دانشمندان ثابت شده است.
در
حالی كه سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی به جز
تجربه های پر پیچ و خمِ شخص بنده ندارند.
اینک
این نصایح را خدمتتان عرض می كنم.
قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را بدانید. ولی
اگر هم ندانستید،مهم نیست!
روزی
قدرِ نیرو و زیباییِ جوانی تان را خواهید دانست، كه
طراوت آن رو به اُفول گذارد.
اما
باور كنید که بیست سال دیگر به عكسهای جوانیِ خودتان نگاه
خواهید كرد و به یاد می آورید که چه امكاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق
العاده بوده اید؛ آن طور كه تصور می كردید، چاق نبودید؛ همه چیز در
بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید.
نگران
آینده نباشید.
اگر
هم دلتان می خواهد نگران باشید، فقط این را بدانید كه نگرانی همان اندازه
مؤثر است كه جویدن آدامس بادكنكی در حل یک مسئله ی جبر اثر دارد!
مشكلات
اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود كه هرگز به مخیله ی نگران تان هم
خطور نكرده اند. از
همان نوعی كه یك روز سه شنبه ی عاطل و باطل، ناگهان احساس بدی پیدا می كنید و
نسبت به همه چیز بدبین می شوید!
با
دلِ دیگران،بی رحم نباشید.
عمرتان
را با حسادت تلف نكنید.
گاهی
شما جلو هستید و گاهی عقب.
این
مسابقه طولانی است و سرانجام خودتان هستید كه با خودتان مسابقه داده اید!
ناسزاها
را فراموش كنید.
اگر
موفق به انجام این كار شدید، راهش را به من نیز نشان دهید!
نامه
های عاشقانه ی قدیمی را حفظ كنید.
صورت
حسابهای بانكی و قبض ها و . . . را به دور اندازید.
اگر
نمی دانید می خواهید با زندگی تان چه بكنید، احساس گناه نكنید.
جالب ترین
افرادی را كه در زندگی ام شناخته ام، در بیست و دو سالگی نمی دانستند می
خواهند با زندگی شان چه بكنند.
برخی
از جالب ترین چهل ساله هایی هم كه می شناسم، هنوز نمی دانند!
تا
می توانید كلسیم بخورید و با زانوهایتان مهربان باشید.
وقتی
قدرت زانوهای خود را از دست دادید، كمبودشان را به شدت حس خواهید كرد.
ممكن
است ازدواج كنید، ممكن است نكنید.
ممكن
است صاحب فرزند شوید، ممكن هم هست که نشوید.
ممكن
است در چهل سالگی طلاق بگیرید.
احتمال
هم دارد كه در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان یک رقصكی
هم بكنید.
هرچه
می كنید، نه زیاد به خودتان بگیرید و نه زیاد خودتان را سرزنش كنید.
انتخاب
های شما بر پایه ی پنجاه ــ پنجاه بوده؛ همان طور كه مال همه نیز چنین بوده
است.
دستورالعمل
هایی كه به دست تان می رسد را تا پایان بخوانید.
حتا
اگر از آنها پیروی نمی كنید.
از
خواندن مجلّات زیبایی پرهیز كنید.
تنها
خاصیت آنها این است كه به شما بقبولانند كه زشت هستید!
با
خواهران و برادران خود مهربان باشید.
آنها
بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی، تنها كسانی هستند كه بیش
از هر كس دیگر در آینده به شما خواهند رسید.
به
یاد داشته باشید كه دوستان می آیند و می روند ولی آن تک و توک دوستان جون
جونی كه با شما می مانند را حفظ كنید.
برای
پلی میان اختلافات جغرافیایی و روشهای زندگی، سخت بكوشید. زیرا هرچه
بیشتر از عمر شما بگذرد، یشتر پی خواهید برد كه به افرادی كه در جوانی می
شناختید، محتاج هستید. سفر
كنید.
حقایقِ انکارناپذیر را بپذیرید. قیمتها صعود می كنند، سیاستمداران كلک می
زنند، شما هم پیر می شوید و آن گاه كه فرتوت شدید، در تخیل خود به
یاد می آورید كه وقتی جوان بودید، قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف
بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام می گذاشتند.
پس
به بزرگترها احترام بگذارید.
توقع
نداشته باشید كه كس دیگری نان آور شما باشد.
ممكن
است حساب پس اندازی داشته باشید.
شاید
هم همسر متمولی نصیب تان شده باشد.
ولی
هیچ گاه نمی توانید پیش بینی كنید كه كدام خالی می شود یا به شما جاخالی می
دهد!
خیلی
با موهایتان ور نروید چون هنگامی که چهل سالتان شود، آن موها شبیه موهای
فردی هشتاد ساله خواهد شد.
نخ
دندان به کار ببرید.
در
شناخت پدر و مادر بکوشید. هیچ کس نمی داند که آنان را، کِی
برای همیشه از دست خواهد داد.
دقت
كنید كه نصایح چه كسی را می پذیرید. اما با كسانی كه آنها را صادر می كنند،
بردبار و صبور باشید.
نصیحت
گونه ی دیگرِ غم غربت است(!!؟)
ارائه
ی آن، روشی برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها و گردگیری آن و
ماله كشیدن بر روی زشتی ها و كاستی هاشان و مصرف دوباره ی آن به قیمتی
بالاتر از آنچه ارزش دارند، است. (!!؟؟)
اما
اگر به این مسائل بی توجه هستید، دست کم حرفم را در مورد كرم ضدّ آفتاب
بپذیرید!!!
۱۳۹۴/۰۵/۰۵
ترکیه یا داعش!؟
آنها جوانی بودند که
داوطلبانه برای بازسازی شهر جنگ زده کوبائی در کردستان سوریه از ترکیه عازم این
کشور شده بودند و این عکس را در شهر کرد نشین سوروچ گرفتند. لحظات پس از این عکس،
یک انفجار انتخاری جان بسیاری از آنها را گرفت. به موجب برخی گزارش ها، این انفجار
انتحاری که گفته می شود حاصل همکاری دولت ترکیه و داعش بود حداقل جان سی و یک تن از این
جوانان را گرفت. بسیاری از آنها حتا کُرد هم نبودند و از فعالان جنبش "پارک
گزی" ترکیه بودند که در مناطق کردنشین ترکیه زندگی می کردند. عامل انفجار گفته می شود
جوانی کُرد تبار از شهر "آدی یامان" بنام "عبدالرحمن آلاگوز" بوده است.
۱۳۹۴/۰۵/۰۲
اولین حکم قصاص چشم در ایران اجرا شد!!؟
در یک پرونده اسیدپاشی در شهر قم برای نخستین بار در ایران، با
اجرای حکم قصاص چشمان متهمی کور شد. قربانیان هر دو پرونده مرد بودند.
صبح سهشنبه دوازدهم اسفند سال گذشته در زندان رجاییشهر کرج، اولین حکم قصاص چشم در تاریخ احکام قصاص اجرا شد. چشم چپ یکی از دو متهم به اسیدپاشی کور شد. پزشکان حاضر نشده بودند در اجرای این حکم با دستگاه قضایی کشور همکاری کنند. ابتدا قرار بود حکم قصاص دو متهم به اسیدپاشی در زندان رجاییشهر اجرا شود. یکی از این دو حکم با کور کردن چشم چپ متهم اسیدپاشی به یک راننده تاکسی در قم اجرا شد. کور کردن چشم راست او به نوبت بعد موکول شد. کور کردن چشم متهم دوم هم به تعویق افتاد. این حکم سال آینده، پس از ایام فاطمیه اجرا میشود.
اسیدپاشی در قم
١٢مرداد ٨٨ دو موتورسوار در قم به روی یک
راننده تاکسی اسید پاشیدند و دو چشم او را کور کردند. پلیس میگوید همسر جوان
راننده تاکسی و خواهر او با دو مرد رابطه داشتند. برای از میان برداشتن شوهر
مزاحم، آنها دو نفر را اجیر کردند که به جان او سوءقصد کنند.
یکی از خواهران چنین اعتراف کرده است. دو مرد جوان را اجیر کردم تا
شوهرم و همسر خواهرم را بکشند. طبق نقشه قرار بود اول روی شوهرخواهرم اسید بپاشند
و سپس شوهرم به قتل برسد.
مردان اجیر شده هم ظاهرن اعتراف کردهاند. متهم اصلی به نابینایی
کامل هر دو چشم، پرداخت دیه و ١٠سال زندان محکوم شده و این حکم به تأیید رسیده است. محمد
شهریاری سرپرست دادسرای جنایی اجرای حکم قصاص چشم چپ متهم پرونده اسیدپاشی در قم
را تأیید کرده و گفته که قصاص چشم راست این متهم به درخواست شاکی به تعویق افتاد.
اسیدپاشی در مجیدیه
پرونده دوم پیچیدهتر است. داوود روشنایی، مرد جوانی است که ۱۰ سال
قبل به دلایلی نامعلوم در مجیدیه تهران مورد اسیدپاشی قرار گرفت و چشم راست و بخشی
از صورتش را از دست داد.
متهم به حکم اعتراض کرد. دیوان عالی کشور حکم را نقض کرد، اما
دادگاه کیفری استان تهران با بررسی مجدد پرونده حکم را تأیید کرد. متهم مجددن اعتراض
کرد، اما این بار دیوان عالی کشور هم حکم را تأیید کرد. اجرای حکم با اینحال به
تعویق افتاد. معلوم شد هیچ پزشکی حاضر نیست برای اجرای حکم کور کردن چشم متهم با
دستگاه قضایی همکاری کند. از پزشکی قانونی خواستند حکم را اجرا کند. بشیر نازپرور،
مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران گفت پزشکی قانونی در اجرای حکم قصاص وارد نمیشود
و اساسن صلاحیت چنین کاری را هم ندارد. قاضی نورالله عزیزمحمدی رئیس شعبه ۷۱
دادگاه کیفری استان تهران گفته بود اگر پزشکی حاضر نیست حکم را اجرا کند باید
موضوع به رئیس قوه قضاییه اعلام شود.
چشم در برابر چشم
داود روشنایی، قربانی اسیدپاشی در مجیدیه درباره نحوه اجرای حکم
قصاص چنین میگوید. وقتی برای اجرای حکم به زندان رجاییشهر رفتم. ابتدا فقط خودم
را به داخل زندان راه دادند، اما چون جو سنگین بود خواهش کردم اجازه بدهند پدرم هم
کنارم باشد که موافقت کردند. محکوم روی تخت دراز کشید و به او داروی بیهوشی تزریق
کردند و از من پرسیدند که خودت حکم را اجرا میکنی یا ما انجام بدهیم که گفتم شخصن
حکم را اجرا میکنم. در این لحظه پدر و برادر محکوم که در آنجا حضور داشتند، شروع
به گریه کردند و از من میخواستند از تصمیم خود منصرف شوم. روحانی مستقر در زندان
هم از من خواست با توجه به فرارسیدن ایام فاطمیه، حداقل تا پایان این ایام از
اجرای حکم خودداری کنم که من هم به احترام این ایام با درخواست ایشان موافقت کردم.
حکم قصاص به این ترتیب به تعویق افتاد و به بعد از ایام فاطمیه در فروردین سال
آینده موکول شد. پیش
از این آمنه بهرامی، دختر جوانی که قربانی اسیدپاشی شده بود تا پای قصاص پیش رفت،
اما پیش از کور کردن چشمان اسیدپاش از اجرای حکم صرفنظر کرد و رضایت داد.
http://www.radiozamaneh.com/208562
۱۳۹۴/۰۵/۰۱
اگر به خانه ی من آمدی!؟
اگر به خانه
ی من آمدی
برایم مداد
بیاور
مداد سیاه
می خواهم روی
چهره ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی
در قفس نیفتم،
یک ضربدر هم
روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن
بده برای محو لبها
نمی خواهم کسی
به هوای سرخیشان،
سیاهم کند!
یک بیلچه،
تا تمام غرایز
زنانه را از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم
را
بدون اینها
راحت تر به بهشت می روم گویا!!
یک تیغ بده؛
موهایم را از
ته بتراشم
سرم هوایی
بخورد
و بی واسطه
روسری کمی بیاندیشم
نخ و
سوزن هم بده،
برای زبانم می
خواهم
بدوزمش به سق
این گونه
فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود
می خواهم هر
روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی
هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی
مغزم را که
شستم،
پهن کنم روی
بند
تا باد
آرمانهایم را با خودش ببرد
به آنجایی که
عرب نی انداخت.
می دانی که؟
باید واقع بین
بود!
صدا خفه کن هم
اگر گیر آوردی بگیرمی خواهم . . .
وقتی به جرم
عشق
و انتخاب، . .
.
برچسب فاحشه می
زنندم
بغضم را در گلو
خفه کنم!
یک کپی از
هویتم را هم می خواهم
برای وقتی که
خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر
تقدیمم می کنند!
تو را به خدا
اگر جایی دیدی
"حقی" می فروختند
برایم بخر
تا در غذا
بریزم
ترجیح می
دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم!
و دست آخر اگر پولی برایت
ماند
برایم یک
پلاکارد بخر
به شکل گردنبند
بیاویزم به
گردنم
و رویش با حروف
درشت بنویسم
"من یک
انسانم "
"من هنوز
یک انسانم"
"من هر
روز یک انسانم"!!!
اشتراک در:
پستها (Atom)