من نان حیات ام؛ هرگز گرسنه نگردد آن که سوی من آید؛ تشنه نگردد هرگز آن کس که به من ایمان آورد. یوحنا 6:35
۱۳۹۴/۱۰/۱۰
۱۳۹۴/۱۰/۰۹
۱۳۹۴/۱۰/۰۸
منع مجید درخشانی را از فعالیت هنری!؟
آلبوم خروش مجید درخشانی از وزارت ارشاد اسلامی مجوز نشر دریافت نکرد. مجید درخشانی در
سال ۱۳۹۱ آلبوم خروش را بر اساس آهنگهایی که خودش ساخته بوده و با صدای
مجتبی عسگری تولید کرده است. اما بعد از سه سال این آلبوم همچنان از انتشار
بازمانده است. حراست دفتر موسیقی ارشاد اسلامی اعلام کرده است که این آهنگساز
برجسته ایرانی ممنوع از کار است. حراست دفتر موسیقی وزارت ارشاد به مجید درخشانی اطلاع داده که به
خاطر همکاری با گروه ماه یا ماهبانو اجازه فعالیت هنری در ایران را ندارد.
یکشنبه، ۱۴ دی ۱۳۹۳، مجید درخشانی، به دلیل همکاری با گروه ماه بانو ممنوعالخروج شد. زنان
نوازنده و خواننده گروه ماه بانو سال گذشته چند بار از سوی نیروهای امنیتی جمهوری
اسلامی احضار شده بودند. مجید درخشانی در آن زمان گفته بود که مأموران به او
درباره دلیل توقیف گذرنامه توضیح ندادهاند، اما بر اساس احضارها و توضیحات قبلی،
دلیل این برخوردها داشتن خواننده زن در گروه ماه و انتشار گسترده کلیپهای موسیقی
این گروه بوده است. او همچنین خبر داده بود که نیروهای امنیتی از او به دلیل
استفاده از خواننده زن بازجویی کرده و با برخی از اعضای این گروه نیز برخوردهای
غیر محترمانه انجام داده بودند.
مجید درخشانی بعد از این رویدادها در دادگاه انقلاب تبرئه شد و اکنون هم
جشنواره موسیقی فجر از او دعوت کرده که با گروه خورشید در این جشنواره هنرنمایی
کند. او میگوید از اتهامات مبراست و دادگاه انقلاب هم حکم برائت او را صادر کرده.
او قصد دارد موضوع ممنوعیتش از فعالیت هنری را پیگیری کند.
http://www.radiozamaneh.com/252921 ۱۳۹۴/۱۰/۰۷
بازداشت بستگان یک خانواده بهایی در سنندج
نیروهای
امنیتی در سنندج بستگان یک خانواده بهایی را بازداشت کردند و از آنها خواستند تا
علیه این خانواده شکایت کنند. به
گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شماری از
بستگان یک خانواده بهایی به نام ذبیحالله رئوفی بازداشت و از آنها خواسته شده
است تا علیه این خانواده به دلیل تبلیغ بهاییت شکایت کنند.
ذبیحالله
رئوفی در اینباره چنین گفت. ما با این افراد ارتباط خوبی داشتیم ولی بعد از بازداشت و
آزادی، دو سه نفرشان آمدند با معذرتخواهی که ما مجبور شدهایم شکایت کنیم علیه
شما و حتی یک نفرشان نامه با دستخط و امضا نوشت که من مجبور شدم. ذبیحالله
رئوفی در روز ۱۷
شهریورماه سال جاری در سنندج بازداشت و پس از چند روز با قرار وثیقه ۳۰ میلیون تومانی آزاد شد. او رئوفی
در روز ۲۳
آذرماه سال جاری به اتهام تبلیغ علیه نظام در شعبه دوم دادگاه انقلاب سنندج
محاکمه شده است. این
شهروند بهایی پیشتر و در سال ۸۸
بازداشت و به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود که این
حکم در دادگاه تجدید نظر به شش ماه حبس در شهرستان تویسرکان تبدیل شد و او دوران
این حبس را در این شهرستان گذراند. پروانه
رحمانی همسر رئوفی نیز ۲۸
آذر بعد از تفتیش منزل، بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
حکومت
ایران آیین بهایی و حقوق پیروان آن را به عنوان یک دین به رسمیت نمیشناسد و
مبنای بیشتر این اتهامات، برگزاری مراسم آیینی دعا و نیایش پیروان این دین در
منازل افراد است. در
حالی که جمهوری اسلامی منکر هر گونه فشار و برخورد با بهاییان در ایران است اما
اذیت و آزار و بازداشت شهروندان بهایی در شهرهای مختلف کشور همچنان ادامه دارد. بهاییان
در ایران با محدودیتهای گستردهای از جمله ممنوعیت تحصیل در
دانشگاه و ممنوعیت داشتن تعدادی از مشاغل روبهرو هستند.
۱۳۹۴/۱۰/۰۴
یک گزارش کوتاه از سفر به تهران و ممانعت از مراسم بزرگداشت!؟
صبح
زود روز چهارشنبه بیستم آبان به تهران رسیدم. خلاف معمول سفرهایی که در سالگرد قتل
پدر و مادرم به تهران کردهام، این بار در فرودگاه نه از سوی مأموری مورد پرسشی قرار
گرفتم، نه برگهی احضاریهای به دستم دادند و نه پاسپورتم ضبط شد. این تغییر
برخورد را بهانهای کردم برای خوشبینی.
عصر
بیستویکم هم که به روال معمول پنجشنبهها خانهی پدرومادرم را به روی دوست و
آشنا گشودم از پرسوجوها و مزاحمتهای مأموران خبری نشد.
روز
چهارشنبه بیستوهفتم آبان آگهی دعوت به آیین بزرگداشت داریوش و پروانه فروهر از
سوی برادرم و من در روزنامهی اطلاعات چاپ شد. عصر آن روز مردی که خود را محمدی
از وزارت معرفی میکرد در یک تماس تلفنی به من گفت که از برگزاری آیین بزرگداشت
جلوگیری نخواهد شد، اما نیروی انتظامی از ورود افراد معلومالحال و مسئلهدار به
خانهی ما جلوگیری خواهد کرد. در برابر پرسش تکراری من دربارهی معنای این واژهها
همان حرفهای کلیشهای را که سالهاست در هتکحرمت دگراندیشان زده میشود، تکرار
کرد: ضدانقلاب، کسانی که بر ضد نظام و امنیت ملی توطئه میکنند، و . . . اما یک واژه
جدید هم به کار برد، سوءپیشینه.
آقای محمدی از وزارت گفت از ورود کسانی که سوءپیشینه دارند جلوگیری خواهد شد. در
گفتههای او تفاوت میان آنکس که دست به دزدی و قتل و . . . زده و آنکس که به دلایل
سیاسی به محاکمه کشیده شده، محو شده و صدور یک حکم قضایی به تنها معیار قضاوت بدل
شده بود. به
آقای محمدی از وزارت گفتم که تماس تلفنی او برای من رسمیتی ندارد و سندیتی برای
واقعی بودن گفتههای او ندارم زیرا هر فرد نامعلومی هم میتواند در یک تماس تلفنی
خود را مأموری معرفی کند و از قول مقامهای رسمی ابلاغی بکند. به او گفتم که برای
من یک ابلاغ رسمی یا در نوشتهای با سربرگ و امضای رسمی سندیت مییابد و یا در
گفتهای در یک احضار رسمی به یک مکان رسمی.
روز
پنجشنبه و پس از انتشار دومین نوبت آگهی ما در روزنامهی اطلاعات یک مأمور نیروی
انتظامی با ارائهی کارت شناسایی به خانهی پدرومادرم مراجعه و پرسشهایی دربارهی
چندوچون برنامهی ما برای آیین بزرگداشت کرد. او به صراحت گفت که هیچ دستوری برای
جلوگیری از این آیین به نیروی انتظامی داده نشده است. از او یک شمارهی تماس گرفتم
تا در صورت هر پیشآمد ناگهانی پیگیری کنم.
روز
یکشنبه یکم آذرماه، صبح زود و هنوز آفتاب نزده، به روال هرساله برای خرید گل به
بازار گل تهران رفتم. پیش از ساعت هشت صبح بود که بازگشتم. سر کوچه چند مأمور
امنیتی در لباس شخصی ایستاده بودند که برخی از آنها را از سالهای پیش میشناختم.
در طی ساعتهای پیشازظهر مأموران امنیتی از رهگذران کوچه مقصدشان را میپرسیدند.
آنان که قصد آمدن به خانهی پدرومادرم داشتند، وادار به نشان دادن کارت شناساییشان
میشدند، اما از ورودشان جلوگیری نمیشد. گمان میکردم که مأموران برای محدود کردن
گردهمآیی به ترس و وحشت دامن میزنند. اما از ساعت دو بعدازظهر از ورود مهمانها
با شدت جلوگیری شد. حتی نزدیکترین بستگان اجازهی آمدن نیافتند. اگرچه اعتراضها
در دو سوی حصار مأموران این بار هم به جایی نرسید، اما تداوم سنت این روز شد در پافشاری
بر حق یادآوری و دادخواهی.
برای
اعتراض به این ممنوعیت نامنتظر، با همان شماره تلفن که روز پنجشنبه از مأمور
نیروی انتظامی گرفته بودم، تماس گرفتم. شماره متعلق به ستاد مرکزی پلیس امنیت
تهران بود. پس از مدتی حواله شدن از این مأمور به آن مأمور، سرانجام فرد مسئولی
چنین گفت: «شما حق دارید» آیین سالگرد برگزار کنید و به روال قانونی هم برای
برگزاری گردهمآیی در خانهی شخصی نیاز به گرفتن مجوز ندارید. اما ما هم حق
داریم که نگذاریم کسی در این مراسم شرکت کند و از ورود افراد به خانهی شما
جلوگیری کنیم.
از
آن روز تاکنون به معمای این معادله که با واژهی حق ساخته شد، فکر کردهام. به
واژهی حق، که در این معادله، تهیشده از وزن و معنای خود، به ابزاری برای یک
ترفند کلامی بدل شده است، نمونهی کوچکی از ترفندها که در آشفتهبازار سیاست
سرزمین ما چه رونقی یافتهاند.
حالا
چند روز است که از ایران بازگشتهام. بسیار متأسفم که امسال نمیتوانم در آیین
بزرگداشت محمد مختاری و محمد جعفر پوینده که گرد مزار آنان برپا خواهد شد، شرکت
کنم. امیدوارم دیگران جای من را پر کنند.
از
همدلیها و همراهیهای دور و نزدیک که در طی سفرم به تهران شریانی از امید و تسلا
ساختند، صمیمانه قدردانی میکنم.
پرستو فروهر، آذر ۱۳۹۴ http://www.radiozamaneh.com/249080
۱۳۹۴/۱۰/۰۳
دانشجوی ممتاز در میان بهاییان محروم از تحصیل!؟
اردیبهشت
سال ۱۳۹۴
است. دلارام صادقزاده، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته روانشناسی تربیتی دانشگاه
شهید بهشتی، در دفتر مدیر تحصیلات تکمیلی منتظر نشسته است. او برای گرفتن برگه
اشتغال به تحصیل آمده اما منشی با شنیدن نام او گفته است گرفتن این برگه به دلیل
مشکلی که پیش آمده، امکانپذیر نیست.
- چه مشکلی؟
- چند لحظه صبر کنید.
حالا
چند دقیقهای است که او در دفتر منتظر است. مدیر تحصیلات تکمیلی دانشگاه با برگهای
به سمت او میآید.
- من خبر خوبی برایت ندارم…
او
با شرمندگی میگوید که پذیرشش در دانشگاه به علت عدم صلاحیت عمومی پذیرفتهشدگان
مقطع کارشناسی ارشد دانشجویان ممتاز و به دستور مدیرکل هیات مرکزی گزینش دانشجو
لغو شده است و از ادامه تحصیل محروم است.
دلارام
صادقزاده، دانشجوی ممتاز مقطع کارشناسی دانشکده روانشناسی تربیتی بوده و به همین
دلیل به طور مستقیم به کارشناسی ارشد فرستاده شده بود. امسال اولین سالی بود که
دانشجویان ممتاز دانشگاه شهید بهشتی باید در کنکور ارشد هم شرکت میکردند اما فقط
مجاز شدن آنها برای ورود به مقطع کارشناسی ارشد کافی بود. دلارام صادقزاده هم در
کنکور شرکت کرد و رتبه شش کشور شد.
خسرو
جدیدی، مدیر تحصیلات تکمیلی دانشگاه شهید بهشتی از این موضوع ابراز تاسف کرده است،
شاید چون این اولین بار است که صلاحیت یک دانشجوی ممتاز این طور لغو میشود. به
این ترتیب دلارام صادقزاده به خیل بهاییان محروم از تحصیل میپیوندد. این در حالیست
که خیلیها حتی به چنین مرحلهای نرسیدهاند.
نقص
پرونده سالهاست که اسم رمز محرومیت از تحصیل بهاییان است. رد شدن در انتخاب رشته،
ثبتنام نشدن در دانشگاه، اخراج پس از ترم اول و . . . ، همه راههای دیگری است
که جمهوری اسلامی ایران در سالهای پس از انقلاب فرهنگی و پاکسازی ضد انقلاب از
دانشگاهها برای محروم کردن اعضای جامعه بهایی از تحصیلات عالی به کار برده است.
محرومیت
از تحصیل اما پایان کار دلارام صادقزاده نیست. او پیگیریها را شروع میکند. به
وزارت علوم، معاونت پژوهشی دانشکده، مدیر گروه، سازمان سنجش آموزش کشور و همه
نهادهایی که به نوعی باید پاسخگو باشند، سر میزند. رییس دانشگاه شهید بهشتی او را
به حضور نمیپذیرد و نامههای حقخواهی او را بیپاسخ میگذارد. دانشکده روانشناسی
و همکلاسیها از اخراج او متاثرند. بعضی از همکلاسیهای او در نامهای به دکتر محمدمهدی
طهرانچی، ریاست دانشگاه شهید بهشتی چنین مینویسند.
"اخیرن مطلع شدیم که دانشجوی استعداد درخشان کارشناسی ارشد رشتهی روانشناسی تربیتی ۹۳، خانم دلآرام صادقزاده، طی نامهای از طرف هیئت مرکزی گزینش دانشجو به علت عدم احراز صلاحیتهای عمومی و با وجود کسب رتبهی شش کشوری در کنکور کارشناسی ارشد ۹۳ از ادامه تحصیل محروم شدهاند. ما دانشجویان همکلاسی ایشان در مقطع کارشناسی ارشد از شنیدن این خبر متاثر شدیم و متاسفیم که دانشجویی با استعداد، بااخلاق و توانا از ادامه تحصیل منع شده و امیدواریم به زودی روزی فرا رسد که همه ایرانیان پایبند به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از حق تحصیل برخوردار باشند . . ."
"اخیرن مطلع شدیم که دانشجوی استعداد درخشان کارشناسی ارشد رشتهی روانشناسی تربیتی ۹۳، خانم دلآرام صادقزاده، طی نامهای از طرف هیئت مرکزی گزینش دانشجو به علت عدم احراز صلاحیتهای عمومی و با وجود کسب رتبهی شش کشوری در کنکور کارشناسی ارشد ۹۳ از ادامه تحصیل محروم شدهاند. ما دانشجویان همکلاسی ایشان در مقطع کارشناسی ارشد از شنیدن این خبر متاثر شدیم و متاسفیم که دانشجویی با استعداد، بااخلاق و توانا از ادامه تحصیل منع شده و امیدواریم به زودی روزی فرا رسد که همه ایرانیان پایبند به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از حق تحصیل برخوردار باشند . . ."
برخلاف
وعدههای جعفر توفیقی، سرپرست موقت وزارت علوم در ابتدای دولت روحانی، نه تنها
دانشجویان محروم از تحصیل به دانشگاه بازنگشتند، بلکه محرومیت از تحصیل نظاممند
بهاییان در دولت تدبیر و امید ادامه یافته است.
جعفر
توفیقی گفته بود که اگر کسی احساس میکند در این چند سال در حق او اجحافی شده،
حتما به وزارت علوم مراجعه کند. به
دنبال این صحبت توفیقی، بسیاری از دانشجویان و داوطلبان بهایی به وزارت علوم
مراجعه کردند. شایعه تشکیل کمیتهای که به طور مجزا حق تحصیل اقلیتهای مذهبی را
بررسی میکند، خیلیها را امیدوار کرد، اما هیچکس به دانشگاه برنگشت.
مرتضی
نوربخش، رییس هیات مرکزی گزینش دانشجو است. او پیش از این در جواب اعتراض داوطلبان بهایی که با عنوان نقص پرونده از
ادامه تحصیل بازمانده بودهاند، گفته بوده که کاری از او ساخته نیست زیرا مصوبه شورای
انقلاب فرهنگی راه ادامه تحصیل بهاییان را بسته است.
دلارام صادقزاده بعد از راهپیماییهای طولانی در راهروهای دانشکده روانشناسی، وزارت علوم و سازمان سنجش به دفتر او رسیده و نوربخش پرسیده است که چرا صلاحیت عمومی او رد شده است؟
- تو بهایی هستی، میدانی که.
- آیا شما طبق آییننامهای بهاییان را از تحصیل محروم میکنید؟
اگر چنین است آییننامه شما خلاف قانون اساسی است و اگر نیست رفتار شما غیر قانونی
است.
نوربخش
برافروخته شده و گفته "به کارمند دولت میگویی کار غیرقانونی میکنی؟"
- من به دستور شما محروم از تحصیل شدهام.
- من تنها تصمیم نمیگیرم.
- شما رییس هیاتی هستید که نامه محرومیت از تحصیل مرا
فرستاده است.
نوربخش
حتا به موانع قانونی تحصیل بهاییان استناد نمیکند. سالهاست به واسطه اسناد و
نامههای محرمانهای که به بیرون درز کردهاند، مشخص شده است در تاریخ ششم اسفند
سال ۶۹،
شورای عالی انقلاب فرهنگی، قانونی را تصویب کرده که طبق آن باید راه ترقی و توسعه
بهاییان مسدود شود و در دانشگاهها چه در ورود و چه در حین تحصیل چنانچه احراز
شد بهاییاند از دانشگاه محروم شوند. قانونی
که رفت و آمد دولتهای اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالگرا، وقفهای در اجرایش
ایجاد نکرده است. هر
چند دولت محمد خاتمی پس از پیگیریهای فراوان بهاییان، ستون مذهب را از فرم
تقاضانامه ثبتنام آزمون سراسری حذف کرد اما اغلب داوطلبان بهایی به دانشگاه راه
نیافتند. تایید نشدن صلاحیت عمومی بهاییان البته محدود به تحصیل در دانشگاهها نمیشود.
بهاییان ایران پس از انقلاب اسلامی با انواع محدودیتها و فشارها مواجهند و همواره
شهروند درجه دو به حساب آمدهاند. در سایت دبیرخانه هیات مرکزی گزینش دانشجو چنین آمده است. "هیات مرکزی گزینش دانشجو بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۶۱ وظیفه بررسی صلاحیت عمومی دانشجویان کشور را برعهده دارد.
سپهر عاطفی http://www.radiozamaneh.com/249985
۱۳۹۴/۱۰/۰۲
مردها در تنهایی ورزشگاه!!؟
وقتی
حق تفریح و تماشای ورزش از زنان سلب میشود.
در
ماده دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر میخوانیم که همه انسانها بیهیچ
تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب،
عقاید سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت دارایی، محل تولد یا
در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این
اعلامیه اند.
این
دستمایهای است برای تمامی مردان و زنان فعال در زمینه حقوق
بشر تا بگویند زنان ایرانی حق ورود به ورزشگاههای ایران را دارند و منع زنان
از حضور در ورزشگاهها در ایران، به نوعی نقض آشکار حقوق بشر محسوب میشود. در سالهای اخیر، موضوع
ورود زنان به ورزشگاههای کشور، مساله مورد مناقشه میان حکومت ایران، فعالان حقوق
بشر و برخی جریانات اصلاحطلب بوده است.
جریان
خودجوش روسری سفیدها در سال ۱۳۸۴ هجری خورشیدی و ساعاتی پیش
از آغاز بازی ایران و بحرین، جرقههای اولیه اعتراضهای مدنی زنان ایرانی را
برای بهدست آوردن یک حقوق برابر در ایران، زد. در ۱۸ خرداد ۱۳۸۴، هنگامیکه فعالان زن
زیر عنوان کمپین روسری سفیدها در برابر استادیوم آزادی جمع شدند و
خواهان تماشای مسابقه ایران و بحرین بودند، تعداد آنها فقط ۳۰ نفر گزارش شد. هشت سال بعد اما،
خبرگزاری فارس تعداد زنانی که خواهان ورود به استادیوم بودند را ۷۰ نفر نوشت
و یک شاهد عینی هم به دویچه وله گفت که حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ زن در برابر در شرقی ورزشگاه
تجمع کرده بودند. شماری از آن گروه به دلیل
سرکوبهای حاکمیت، ایران را ترک کردند.
آسیه
امینی، از فعالان حقوق زنان و یکی از همان روسری سفیدها که اکنون
مقیم نروژ است، در مورد دلایل شکل گرفتن آن کمپین و اینکه آیا چنین کمپین و
جریانی بعد از گذشت بیش از یک دهه، به هدف خود رسیده یا نه چنین میگوید.
"اساسن به این مقوله بهصورت تکبعدی و تک هدفی نگاه نمیکنم.
کمپین روسری سفیدها صاحب چندین هدف بود. مثل نشاندن یک قطعه
پازل در جای خودش، مثل توجه گرفتن از جامعه، مثل بیدار کردن رسانهها، مانند توجه
به نابرابریهایی که حتی در ورزش هم دیده میشود. ما در بخشی از اهداف به نتیجه
رسیدیم و در بخشی نه! زمانی ورود زنان به ورزشگاهها کمترین اهمیتی برای مردم
عامی نداشت اما ما به جایی رسیدیم که مسئولان خودشان را مسئول پاسخگویی
در قبال این خواسته دیدند. من به این قضیه نه نگاه صفر دارم و
نه صد.
جلوگیری
از ورود زنان به ورزشگاهها فقط تضییع حق زنان نیست. هیچ مردی که تنها بعد از روی
کار آمدن جمهوری اسلامی به ورزشگاه رفته باشد، نتوانسته مادر، خواهر، همسر، دوستدختر
یا دختر خودش را همراه خود به ورزشگاه ببرد.
ممانعت از ورود زنان به ورزشگاه جلوگیری از شکل
گرفتن یک بستر خانوادگی در ورزشگاهها نیز هست.
مخالفان
جدی
۲۳ خرداد
ماه سال جاری و در حالیکه به نظر میرسید وزارت ورزش با همکاری دولت در
حال فراهم کردن بستری برای ورود زنان ایرانی به ورزشگاههای کشور است، شماری از
روحانیون در نامهای به علی خامنهای، خواستار جلوگیری از این اتفاق شدند. این روحانیان از حضور زنان
در ورزشگاهها به عنوان فتنه آخرالزمان یاد کردند و از رهبر
جمهوری اسلامی خواستند تا جلوی آنچه را که سیل بنیانکن تهاجم فرهنگی نامیده شده،
سد کند. این اطلاعیه زنانی را که
خواهان حضور در ورزشگاه و تماشای مسابقات هستند، زنان هرزه خوانده و تهدید کرده که
امت حزبالله، پیش از آشکار شدن فحشای زنان هرزه، به پا میخیزد. این اتفاق زمانی روی داد
که شهیندخت مولاوردی، معاون رئیسجمهوری در امور زنان و
خانواده درباره ورود زنان به ورزشگاهها اعلام آمادگی کرده بود.
هر
چند همین مقام مسئول پس از تجمع اعتراضآمیز دلواپسان مقابل وزارت ورزش
و جوانان و اعتراض مستقیم به او، نظرش را تغییر داد و چنین گفت. "وقتی معاونت
به موضوعی میپردازد، نمیتواند به این معنی باشد که ما تمامی کارها و
فعالیتهای خود را تعطیل کرده و فقط به این موضوع متمرکز بشویم."
دلایل
مخالفت تندروها در ایران برای حضور بانوان در ورزشگاه عمدتن در
دو مساله خلاصه میشود. مورد نخست، پوشش مردان ورزشکار و دوم، جو
نامناسب ورزشگاههای کشور.
آسیه
امینی، کنشگر حقوق زنان چنین میگوید. "هرگز تا امروز ثابت نشده است که عدم
حضور زنان در هر محیطی یا جداسازی جنسیتی در بخشهای مختلف جامعه، باعث بهبود
فرهنگ گفتاری و رفتاری میشود. این جداسازیها هرگز باعث کم شدن خشونتهای اجتماعی
یا فساد و فحشا هم نبوده است. پس وقتی اصل خالیسازی جامعه از وجود زنان در جمهوری
اسلامی هرگز جوابگو نبوده، چرا باید این اتفاق همچنان در ورزشگاهها رخ دهد؟ ما
هرگز در تاریخ ورزش کشورمان این میزان خشونت در ورزشگاهها نداشتهایم و این
روند قطعا سیری صعودی هم خواهد داشت. تجربه ثابت کرده است که وجود خانواده در
جامعه، فضا را نرم میکند. دقیقا خشونت در مقابل خانوادهها به حداقل میرسد.
ما معتقدیم ورزشگاهها با حضور مادران، دختران و همسران مردها فضایی
سالمتر خواهد داشت."
جای
خالی خانواده
روزنامه
اعتماد در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۲ گزارشی منتشر کرد در مورد
دخترانی که با لباس مبدل و با شمایلی پسرانه وارد ورزشگاههای کشور شده
بودند. چهار دختر که برای تماشای بازیهای باشگاهی و ملی به ورزشگاه آزادی
رفته بودند در گفتوگو با خبرنگار روزنامه اعتماد از تجربه خود گفته
بودند. گزارشی که بعدها دستمایهای شد برای ساخت فیلمی به نام آفساید به
کارگردانی جعفر پناهی. در این گزارش دختری به نام
سارا.ن از تجربه حضور خود در ورزشگاه به همراه پدرش چنین گفته بود. "برای
تماشای بازی پرسپولیس مقابل ملوان به ورزشگاه آزادی رفتیم. دقیقههای اول بازی
از روی هیجان جیغ زدم و اطرافیانم متوجه شدند که من دختر هستم. بعد از آن،
تمام مردهایی که کنار ما بودند به هم تذکر میدادند که مراقب حرفهایی که میزنند
باشند چون اینجا یک دختر نشسته است.
محمدامین
قانعی راد، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیات علمی مرکز تحقیقات
سیاست علمی کشور هم از حضور زنان در ورزشگاهها دفاع کرده است. "متاسفانه هرگز
توجهی به جنبهها و تاثیرگذاری مثبتی که حضور خانمها قادر است در
ورزشگاهها ایجاد کند، نشده است. زنانی که در ورزشگاه حضور پیدا میکنند، مادران
کنونی و آینده کشور ما هستند. بدون شک حضور آنها در این عرصه میتواند در انتقال
فرهنگ ورزشکاری و ورزشدوستی به فرزندان و اعضای خانواده آنها مؤثر باشد.ما
همیشه این گلایه را مطرح کردهایم که چرا کودکان و نوجوانان ما به
قدر کافی به ورزش نمیپردازند. لازمه تحقق چنین هدفی برخورداری پدر و مادر
از درجهای از سواد ورزشی است. این سواد از طریق ورزشکار بودن و ورزش
دوست بودن به فرزندان منتقل میشود."
جداسازی
غیرقانونی است.
در
ماده شانزدهم اعلامیه حقوق بشر، بند سوم، میخوانیم که خانواده یک واحد گروهی
طبیعی و زیربنایی برای جامعه است و سزاوار است تا به وسیله جامعه و حکومت نگاهداری
شود.
هر
چند جمهوری اسلامی مدعی میشود که منع ورود زنان به ورزشگاههای کشور، بر
اساس موازین شرعی است، اما نسرین ستوده، به عنوان وکیل و مدافع حقوق بشر در
ایران، معتقد است که تحقق حقوق بشر هر چند به بسترهایی نیاز دارد اما در نهایت
احقاق این حقوق به فعالیتهای تکتک شهروندان در داخل کشور بستگی دارد. مثلن ما به
توافق لوزان به عنوان بستری برای احقاق حقوق بشر نگاه میکنیم اما فقط این توافق
کافی نیست. تحقق حقوق بشر به فعالیتها و خواستههای آحاد ملت نیاز دارد. حضور
زنان در ورزشگاهها نیازمند تلاش همگانی است ولی حکومت ایران هیچ علاقهای به حضور
خانوادهها در کنار هم، روی سکوهای ورزشگاهها ندارد.
اشاره
او بهصورت مستقیم به همراستایی مردان در کنار زنان برای حضور در ورزشگاههای
کشور است. اتفاقی که در اعتراضهای روسری سفیدها چه در سال ۱۳۸۴ و چه در سال جاری رخ داد و
بعضی مردها در بیرون از ورزشگاه با زنان همراه شدند.
در عین حال درسال جاری
و در جریان مسابقات لیگ جهانی والیبال، بعضی از مردان یا کودکانی که به ورزشگاه ۱۲ هزار نفری آزادی رفته
بودند، پلاکاردهایی را به همراه داشتند که میخواستند جای خالی و دلتنگی خود به
مادرشان را نشان دهند.
۱۳۹۴/۱۰/۰۱
دو نویسنده چپگرا در ایران بازداشت شدند!؟
روزبه
گیلاسیان دانشآموخته فلسفه و الهه سروشنیا دو نویسنده جوان چپگرا در ایران
بازداشت شدند.
به
گزارش هرانا، تارنمای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مأموران وزارت اطلاعات
روزبه گیلاسیان و الهه سروشنیا را روز دوشنبه ۲۳ آذر در شهر گرگان دستگیر
کرده و آنها را به مکان نامعلومی منتقل کردهاند.
هنوز از دلایل بازداشت و اتهامات آنها اطلاعی در دست نیست. یکی از نزدیکان این دو
نویسنده به هرانا گفته است بازداشت آنها احتمالن به دلیل عقاید و یا نوشتههایشان
بوده و این امیدواری وجود دارد که بهزودی آزاد شوند. با این حال آنها هنوز با
خانوادههای خود تماس تلفنی نگرفتهاند.
روزبه
گیلاسیان نویسنده کتاب فلسفه در خیابان است و مقالات متعددی از او در رسانههای
مختلف منتشر شده است.
http://www.radiozamaneh.com/251325
۱۳۹۴/۰۹/۳۰
خودکشی نوجوانان در ایران!؟
دانشآموز ۱۵ ساله پس از اخراج از مدرسه خودکشی کرد
یک
دانشآموز ۱۵
ساله در روستای کهنه جلگه از توابع شهرستان مانه وسملقان در استان خراسان شمالی پس
از اخراج از مدرسه خود را حلقآویز کرد و به زندگیاش پایان داد.
به
گزارش سایت محلی آشخانه، دهیار روستای کهنه جلگه گفته است که این دانشآموز ۱۵ ساله به دلیل بیانضباطی
توسط مدیر مدرسه راهنمایی سلمان فارسی روستای کهنه جلگه از مدرسه اخراج شده بود.
به
گفته دهیار این روستا، مدیر مدرسه از این دانشآموز خواسته بود تا با والدیناش به
مدرسه برگردد اما به دلیل نیامدن والدین، سرخورده شده بود و با رفتن به آغل
گوسفندان خود را با طناب به دار آویخته و خودکشی کرده است.
پیش
از این چهار دانشآموز دیگر در آبان سال جاری دست به خودکشی زده بودند.
ششم
آبان هاوری قادرشوان، دانشآموز ۱۱
ساله در شهرستان اشنویه در استان آذربایجان غربی خود را حلقآویز کرد و به زندگیاش
پایان داد.
روز
۹ آبان نیز یک دانشآموز ده ساله تهرانی
خود را با روسری از حلقه بارفیکس به دار کشید.
روز
۱۷ آبان فرشاد دانشآموز ۱۴ ساله در رستمکلا
واقع در استان مازندران خود را حلقآویز کرد.
یک
دانشآموز ۱۶
ساله در شهرستان زیرکوه در شمال شرقی خراسان جنوبی در ۲۷ آبان خود را حلقآویز کرد.
علیحسین
رختیانی، فرمانده نیروی انتظامی مانه وسملقان نیز گفته که بازپرس پرونده در حال
تحقیق در مورد خودکشی این دانشآموز است.
علت
عمده خودکشی در ایران، بنبستهای خانوادگی و شکست در زندگی خصوصی عنوان میشود.
فقر و مشکلات اقتصادی، بیکاری، گسست هویتی (آنومی) یا کمبود حیات اجتماعی نیز از
دلایل اصلی افسردگی و اقدام به خودکشی نزد گروههای سنی مختلف عنوان میشوند.
http://www.radiozamaneh.com/251548
۱۳۹۴/۰۹/۲۷
پروژه رهبر برای حذف علوم انسانی از سیستم آموزشی ایران!!؟
پاکسازی
علوم انسانی از مدارس بر اساس آموزههای رهبر
اسفندیار
چهاربند، مدیر کل آموزش و پرورش تهران، در نشست خبری روز ۱۵ آذر اعلام کرد که از سال
آینده تحصیلی، ثبت نام در رشته علوم انسانی در مدارس دولتی تهران ممنوع است. آن
گروه از دانشآموزان تهرانی که نمیتوانند شهریه مدارس خصوصی را بپردازند، اما به
ادامه تحصیل در رشته علوم انسانی در سطح دبیرستان علاقهمندند، میبایست از این پس
در مدارس استعدادهای درخشان، مدارس نمونه دولتی و مدارس فرهنگ ثبتنام کنند. در سطح شهر تهران ۱۲ مدرسه فرهنگ وجود دارد.
دانشآموزانی که معدل کل آنها از پانرده
و نمره هر درسشان از دوازده
کمتر نیست، میتوانند در آزمون ورودی مدارس فرهنگ شرکت کنند.
مجتمع
تربیتی فرهنگ با مدیریت غلامعلی حداد عادل
علاوه
بر مدارس فرهنگ که زیر نظر آموزش و پرورش اداره میشوند، «مجتمع تربیتی فرهنگ» با
مدیریت غلامعلی حداد عادل نیز در زمینه علوم انسانی در سطح دبیرستانها فعالیت میکند.
فریدالدین، فرزند و طیبه ماهروزاده، همسر حداد عادل مدیریت این مدارس را به عهده
گرفتهاند. زهرا خامنهای، دختر حداد عادل و همسر مجتبی خامنهای و همچنین بشری
خامنهای، دختر رهبر جمهوری اسلامی نیز در این مدارس تدریس میکنند. اکنون پرسشهای زیر پیش میآیند.
آیا ممنوعیت ثبت نام در رشته
علوم انسانی در دبیرستانهای تهران، پیشدرآمدیست برای اسلامی کردن کامل دانشگاهها
در یک برنامه ده ساله مبتنی بر رهنمودهای رهبر جمهوری اسلامی؟
آیا چنان که آموزش و پرورش
ادعا میکند برای ارتقای کیفیت رشتههای علوم انسانی این ممنوعیت تحصیلی اعمال شده
است؟
آیا با ممنوعیت ادامه تحصیل
در رشتههای علوم انسانی در مدارس دولتی، این رشتهها به رشتههای لوکس تبدیل میشوند؟ مسئولان
آموزش و پرورش با هم اتفاق نظر ندارند. مسعود ثقفی، سخنگوی آموزش و پرورش استان
تهران، یک روز پس از نشست خبری اسفندیار چهاربند، حکم مدیر کل آموزش و پرورش را
نفی کرده و گفته است: «مگر میشود رشته علوم انسانی را در مدارس دولتی تعطیل کرد؟
مدیر
کل آموزش و پرورش تهران پاسخ میدهد امکانپذیر است و ما را به «سند تحول بنیادین
آموزش و پرورش» ارجاع میدهد. او میگوید در سند تحول بنیادین بر شناسایی
استعدادهای برتر و هدایت آنها به ادامه تحصیل در رشتههای علوم انسانی تأکید شده
است. بنابراین تلاش میکنیم مدارس فرهنگ را تقویت کنیم تا به ارتقای کیفیت تحصیل
در این رشته بیانجامد.
سند
تحول بنیادین آموزش و پرورش
این
سند در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسیده و بر اساس این سند تا سال ۱۴۰۴ خورشیدی میبایست در آموزش
و پرورش ایران بر اساس آموزههای آیتالله علی خامنهای یک «تحول بنیادین» برای
«تعلیم و تربیت اسلامی» و تدوین الگوی اسلامی ایرانی و پرهیز از الگوهای وارداتی،
کهنه و تقلیدی محض اتفاق بیفتد.
خامنهای
در تابستان ۱۳۸۶
درباره نظام آموزش و پرورش کشور گفته بود گه آموزش و پرورش کنونی کشور، ساخته و
پرداخته فکر ما، برنامههای ما و فلسفه ما نیست.
اکنون
ظاهرن وزارت آموزش و پرورش با منع تحصیل در رشتههای علوم انسانی در دبیرستانهای
دولتی تهران نخستین گام برای تحقق منویات رهبر جمهوری اسلامی در زمینه جایگزینی
علوم اسلامی به جای علوم انسانی در سطح دبیرستانها را برداشته است. تهران در این کارزار میدان
یک آزمون بزرگ برای اسلامی کردن دبیرستانهای سراسر کشور است. مدارس فرهنگ هم در
این میان اجرای پروژه رهبر را به عهده گرفتهاند. به گفته اسفندیار چهاربند، مدیر
کل آموزش و پرورش تهران قرار است که تعداد مدارس فرهنگ در طی فقط یک سال از ۱۲ مدرسه به ۲۴ مدرسه افزایش پیدا کند.
مجتمع
تربیتی فرهنگ
این
مجتمع تربیتی فرهنگ که زیر نظر و با مشارکت خویشاوندان خامنهای اداره میشود غیرانتفاعی
بوده و مسئولیت مستقیم اسلامی کردن علوم انسانی در سطح دبیرستانها را به عهده
ندارد، بلکه مهمترین وظیفه مجتمع تربیتی فرهنگ به مدیریت غلام علی حداد عادل
ارائه الگوی لازم برای تربیت اسلامی مبتنی بر فکر و برنامه و فلسفه رهبر جمهوری
اسلامی است.
طیبه
ماهروزاده، همسر غلامعلی حداد عادل یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و یکی
از اعضای شورای عالی آموزش و پرورش است. او در تدوین و تصویب سند تحول بنیادین
آموزش و پرورش که تا این لحظه تنها مبنای قانونی منع تحصیل در رشتههای علوم
انسانی دبیرستانهای تهران است، مشارکت داشته.
ماهروزاده
معتقد است که مهمترین وظیفه مؤسسات آموزشی شکزدایی و القای مفاهیم دینی به دانشآموزان
است. او میگوید و ظیفه مؤسسات آموزشی این است که تشکیکهای جدیدی که در حوزه
معرفت دینی وجود دارد و اندیشه جوانهای ما را در دانشگاه به چالش میکشد، برای آنها
تبیین نمایند به نحوی که فارغالتحصیل متدینی که به دانشگاه میرود، بعد از چند
سال بنیان فکری او متزلزل نشود. مسائل اعتقادی که توسط رضا روزبه در مدرسه علوی
تدریس میشد، نهجالبلاغه بر اساس آموزههای علامه جعفری و تفسیر محمد مجتهد
شبستری مورد نظر طیبه ماهروزاده است. او میگوید که حجاب برای
مدرسه یک مسأله اساسی است؛ اما باید به نحو صحیح اجرا شود. حجاب شاگردان و معلمین
ما چادر است. با
وجود چنین سختگیریهایی ورود به مجتمع تربیت فرهنگ بسیار سخت و مبتنی بر گزینشهای
پیچیده است. دانشآموزان این مجتمع آموزشی اغلب فرزندان مقامات ارشد و بازرگانان
پرنفوذ کشور هستند.
نابرابری
آموزشی
مصوبه
مدیر کل آموزش پرورش تهران مبنی بر منع تحصیل دانشآموزان در رشته علوم انسانی در
مدارس دولتی واکنشهایی در پی داشته است. در کنار این تحولات، ۷ آذر سال جاری در تهران
همایشی برگزار شد با عنوان توسعه و عدالت آموزشی. در این همایش گروهی از کارشناسان
موضوع فقر آموزشی کودکان و نوجوانان را به بحث گذاشتند.
در شهر تهران ۱۵۰۸ مدرسه غیر دولتی وجود دارد. بنا به آماری که
وزارت آموزش و پرورش منتشر کرده، کمترین مبلغ ثبت نام در مدارس غیر دولتی یک
میلیون و ۲۷۹
هزار تومان و بیشترین شهریه ۹
میلیون و ۱۸۳
هزار تومان است. بر اساس آماری که سازمان همیاری اشتغال دانشآموختگان جهاد
دانشگاهی در مهر ماه سال گذشته منتشر کرده بود ۱۰۰هزار و ۹۱۲ نفر مرد و زن فارغالتحصیل
از رشتههای علوم انسانی و هنر بیکارند.
خامنهای در سخنرانیاش در شهریور ۸۸ از تحصیل دو میلیون دانشجوی ایرانی در رشتههای علوم انسانی انتقاد کرده بود. محمود
مهرمحمدی، رئیس دانشگاه فرهنگیان در اعتراض به این مصوبه گفته که تهران، کل ایران
نیست. مسئولان باید معلمان با انگیزهتر را به مدارس بیاورند، امکانات علمی مدارس
را افزایش دهند و نحوه پژوهش کردن را به دانشآموزان رشته علوم انسانی در همان
مدارس دولتی یاد دهند. فکر نمیکنم با تغییر مدرسه بتوان دانشآموز با استعدادتری
تربیت کرد. این قضیه عدالت آموزشی را هم زیر سؤال میبرد.
به
این ترتیب و با اتکا به آمارها میتوان گفت منع تحصیل در رشتههای علوم انسانی
در دبیرستانهای دولتی تهران از تلاش مسئولان برای هدایت دانشآموزان فقیر به سوی
رشتههایی با بازار کار نیز نشان دارد. در چنین گرهگاهیست که سیاست خصوصیسازی
دولت روحانی به آموزههای ایدئولوژیک و منویات رهبر جمهوری اسلامی در زمینه
پاکسازی دانشگاهها از علوم انسانی نزدیک میشود و مثل شاخههای یک رود در یک بستر
جاری میگردد.
پروژه
رهبر
پس
از پاکسازی دانشگاهها از علوم انسانی، اکنون پروژه علمزدایی علی خامنهای، رهبر
جمهوری اسلامی وارد مرحله تازهای شده است. اسفندیار چهاربند، مدیر کل آموزش و
پرورش تهران، در یک نشست خبری اعلام کرد که از سال آینده تحصیلی، ثبت نام در رشته
علوم انسانی در مدارس دولتی تهران ممنوع است. مسعود ثقفی، سخنگوی آموزش و پرورش
استان تهران، یک روز پس از نشست خبری اسفندیار چهاربند، حکم مدیر کل آموزش و پرورش
را نفی کرده و گفت مگر میشود رشته علوم انسانی را در مدارس دولتی تعطیل کرد؟ مدیر
کل آموزش و پرورش تهران پاسخ داد امکانپذیر است و ما را به سند تحول بنیادین
آموزش و پرورش ارجاع میدهد. این سند را شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین کرده و
طیبه ماهروزاده و غلامعلی حداد عادل از نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی هم در تدوین
آن مشارکت داشتهاند. بر اساس این سند تا سال ۱۴۰۴ خورشیدی میبایست در آموزش
و پرورش ایران بر اساس آموزههای آیتالله علی خامنهای یک تحول بنیادین برای تعلیم
و تربیت اسلامی و تدوین الگوی اسلامی ایرانی و پرهیز از الگوهای وارداتی، کهنه و
تقلیدی محض اتفاق بیفتد. برای این رسیدن به این هدف، مدرسه علوی و شکل متحول شده
آن که به مدیریت حداد عادل و با مشارکت خویشان خامنهای اداره میشود، الگوی مطلوب
آنها است.
بر
اساس آماری که سازمان همیاری اشتغال دانشآموختگان جهاد دانشگاهی در مهر ماه سال
گذشته منتشر کرده بود ۱۰۰هزار
و ۹۱۲
نفر مرد و زن فارغالتحصیل از رشتههای علوم انسانی و هنر بیکارند. خامنهای در
سخنرانی شهریور ۸۸
از تحصیل دو میلیون دانشجوی ایرانی در رشتههای علوم انسانی انتقاد کرده بود. به
این ترتیب و با اتکا به این آمارها میتوان گفت منع تحصیل در رشتههای علوم انسانی
در دبیرستانهای دولتی تهران از تلاش مسئولان برای هدایت دانشآموزان فقیر به سوی
رشتههایی با بازار کار نیز نشان دارد. در چنین گرهگاهیست که سیاست خصوصیسازی
دولت روحانی به آموزههای ایدئولوژیک و منویات رهبر جمهوری اسلامی در زمینه
پاکسازی دانشگاهها از علوم انسانی نزدیک میشود و مثل شاخههای یک رود در یک بستر
جاری میشود.
با
این اوصاف، تهران میدان آزمونی است برای پاکسازی مدارس کل کشور از علوم انسانی.
الهه
نجفی
اشتراک در:
پستها (Atom)